gradual

/ˈɡrædʒuːəl//ˈɡrædʒʊəl/

معنی: شیب تدریجی و آهسته، اهسته، تدریجی، پیگیر، قدم بقدم پیش رونده
معانی دیگر: کم کم، اندک اندک (بر عکس ناگهان یا یک دفعه)، نرم نرمک، شیب آهسته، ملایم، یک روال، (اغلب g بزرگ) کتاب سرودهای انجیل (که در مراسم کلیسا سروده می شود)، کتاب سرود و موسیقی کلیسای کاتولیک (romanum graduale هم می گفتند)، شیب تدریجی واهسته

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: gradually (adv.), gradualness (n.)
• : تعریف: occurring evenly by degrees.
مترادف: incremental, progressive
متضاد: abrupt, sharp, sheer, steep
مشابه: even, gentle, graduated, measured, methodical, orderly, piecemeal, regular, successive, systematic

- Studies show a gradual change in attitude toward the wealthy.
[ترجمه گوگل] مطالعات نشان می دهد که نگرش به افراد ثروتمند تغییر تدریجی دارد
[ترجمه ترگمان] مطالعات یک تغییر تدریجی در نگرش نسبت به ثروتمندان را نشان می دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The trail makes a gradual incline for about a mile before it evens out.
[ترجمه گوگل] این مسیر پیش از یکنواخت شدن، حدود یک مایل به تدریج شیب می کند
[ترجمه ترگمان] تا قبل از اینکه بالاخره از هم جدا شویم، مسیر به تدریج کمی شیب پیدا می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. a gradual change of temperature
تغییر تدریجی حرارت

2. a gradual slope
شیب ملایم

3. the gradual attainment of true enlightenment
دستیابی تدریجی به وارستگی راستین

4. the gradual mixture of those two languages
امتزاج تدریجی آن دو زبان

5. the gradual outward slope of the mountain
شیب تدریجی و برون سوی کوه

6. the river's gradual descent to the sea
شیب تدریجی رودخانه تا دریا

7. my living was gradual dying . . .
زندگی کردن من مردن تدریجی بود . . .

8. There has been a gradual change in climate.
[ترجمه گوگل]تغییر تدریجی آب و هوا رخ داده است
[ترجمه ترگمان]تغییرات تدریجی در آب و هوا وجود داشته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Children show gradual mastery of reading in the first years at school.
[ترجمه گوگل]بچه ها در سال های اول مدرسه تسلط تدریجی بر خواندن نشان می دهند
[ترجمه ترگمان]کودکان در سال های اول مدرسه تسلط تدریجی خود را نشان می دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. There has been a gradual growth in membership.
[ترجمه گوگل]رشد تدریجی در عضویت وجود داشته است
[ترجمه ترگمان]رشد تدریجی در این عضویت وجود داشته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Losing weight is a slow, gradual process.
[ترجمه گوگل]کاهش وزن یک روند آهسته و تدریجی است
[ترجمه ترگمان]کاهش وزن یک فرآیند آهسته و تدریجی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The cloth trade went into gradual decline.
[ترجمه گوگل]تجارت پارچه به تدریج رو به افول رفت
[ترجمه ترگمان]تجارت پارچه به تدریج کاهش یافت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The greatest hope for reform is the gradual spread of information.
[ترجمه گوگل]بزرگترین امید برای اصلاحات، گسترش تدریجی اطلاعات است
[ترجمه ترگمان]بزرگ ترین امید برای اصلاحات گسترش تدریجی اطلاعات است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. There was a gradual downtrend in the price of grain.
[ترجمه گوگل]روند نزولی تدریجی در قیمت غلات وجود داشت
[ترجمه ترگمان]یک روند نزولی تدریجی در قیمت گندم وجود داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The doctor noticed a gradual improvement in his patient.
[ترجمه گوگل]دکتر متوجه بهبود تدریجی بیمارش شد
[ترجمه ترگمان]پزشک متوجه بهبود تدریجی در بیمارش شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. The evolution of human life was a gradual, cumulative process.
[ترجمه گوگل]تكامل زندگي انسان يك فرآيند تدريجي و تجمعي بود
[ترجمه ترگمان]تکامل زندگی انسان یک فرآیند تدریجی و انباشته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. His health showed gradual improvement.
[ترجمه گوگل]وضعیت سلامتی او به تدریج بهبود یافت
[ترجمه ترگمان]سلامتش بتدریج بهبود می یافت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

شیب تدریجی و آهسته (اسم)
gradual

اهسته (صفت)
light, quiet, gentle, slow, lagging, low, indistinct, languid, gradual, slow-footed, lentamente

تدریجی (صفت)
slow, gradual, piecemeal, quantized, imperceptible, step-by-step

پیگیر (صفت)
gradual

قدم بقدم پیش رونده (صفت)
gradual

تخصصی

[ریاضیات] تدریجی

انگلیسی به انگلیسی

• little by little, progressive
something that is gradual happens over a long period of time rather than suddenly.

پیشنهاد کاربران

slowly
پلکانی
به مرور
gradual ( adj ) = تدریجی، به تدریج
Definition =اتفاق می افتد یا به آرامی در یک دوره زمانی طولانی یا مسافت تغییر می کند/تغییر یا توسعه به آرامی یا با درجات کم:
a gradual change = تغییر تدریجی
...
[مشاهده متن کامل]

a gradual improvement = بهبود تدریجی
examples:
1 - There has been a gradual improvement in our sales figures over the last two years.
طی دو سال گذشته یک بهبود تدریجی در آمار فروش ما وجود داشته است.
2 - As you go further south, you will notice a gradual change of climate.
با رفتن به سمت جنوب ، تغییر تدریجی آب و هوا را مشاهده خواهید کرد.
3 - He has suffered a gradual decline in health over the past year.
وی طی یک سال گذشته دچار زوال تدریجی سلامت شده است.

gradual
ارزش دهنده
با ارزش
به تدریج

بپرس