gouged

جمله های نمونه

1. he regularly gouged his customers
او مرتبا زیادی پای مشتری هایش حساب می کرد.

2. the students had gouged their names on the desks
شاگردان اسم های خود را روی میزها کنده بودند.

3. teymoor ordered his eyes to be gouged out
تیمور دستور داد چشمانش را در بیاورند.

انگلیسی به انگلیسی

• cut, carved, chiseled; dug out, forcefully scooped out; defrauded, swindled

پیشنهاد کاربران

بپرس