gossipy

/ˈɡɑːsəpi//ˈɡɒsɪp/

وابسته به سخن چینی یا شایعات

جمله های نمونه

1. They were gossipy and not always discreet.
[ترجمه گوگل]آنها شایعه پراکنی بودند و همیشه محتاط نبودند
[ترجمه ترگمان]، اونا شایعه شده بودن و همیشه هم محتاط نبودن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. There is something gossipy and gay about him.
[ترجمه گوگل]چیزی شایعه آمیز و همجنسگرا در مورد او وجود دارد
[ترجمه ترگمان] یه چیز مهم و گی در مورد اون هست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Suddenly it all seemed so small, so gossipy, so young, narrow, incestuous.
[ترجمه گوگل]ناگهان همه چیز خیلی کوچک، خیلی شایعه‌انگیز، خیلی جوان، باریک، محارم به نظر می‌رسید
[ترجمه ترگمان]ناگهان همه چیز خیلی کوچک و پر شور و young و so و incestuous بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. A four- or five-minute interview on a gossipy level, quite cheeky and witty and charming I've no doubt.
[ترجمه گوگل]یک مصاحبه چهار یا پنج دقیقه‌ای در سطح شایعه‌آمیز، کاملاً گستاخانه، شوخ‌آمیز و جذاب، بدون شک
[ترجمه ترگمان]یک مصاحبه چهار یا پنج دقیقه ای در سطح gossipy، که کاملا گستاخانه و witty و فریبنده است، شکی ندارم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Gossipy men, known as " long-tongued men", are found everywhere although the epithet is somehow none too popular yet.
[ترجمه گوگل]مردان شایعه پراکنی که به "مردان دراز زبان" معروف هستند، همه جا یافت می شوند، هرچند که این نام به نوعی هنوز خیلی محبوب نیست
[ترجمه ترگمان]gossipy مرد که به عنوان \"مردان با زبان بلند\" شناخته می شوند، همه جا پیدا می شوند، اگرچه این لقب تا حدودی محبوب نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The gossipy woman spread much scandal by - es.
[ترجمه گوگل]زن شایعه پراکنده رسوایی زیادی توسط - es منتشر کرد
[ترجمه ترگمان]زنک gossipy جنجال زیادی به پا کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. I got a long gossipy letter from my friend.
[ترجمه گوگل]یک نامه شایعه آمیز طولانی از دوستم دریافت کردم
[ترجمه ترگمان] یه نامه طولانی از طرف دوستم دریافت کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Gossipy men, known as "long-tongued" man", are found everywhere although the epithet is somehow none too popular yet.
[ترجمه گوگل]مردان شایعه پراکنی، که به عنوان مرد "دراز زبان" شناخته می شوند، در همه جا یافت می شوند، اگرچه این لقب به نوعی هنوز خیلی محبوب نیست
[ترجمه ترگمان]gossipy مرد که به عنوان \"مرد بلند زبان\" شناخته می شوند، همه جا پیدا می شوند هر چند که این لقب تا حدودی محبوب نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. It also contained gossipy accounts of alleged sexual misdeeds.
[ترجمه گوگل]همچنین حاوی گزارش‌های شایعه‌آمیز از اعمال ناشایست جنسی بود
[ترجمه ترگمان]همچنین حاوی روایت های مربوط به سو رفتار جنسی بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Gossipy Remarks This is not a lie, but the ever - changing sentiment on the stock market.
[ترجمه گوگل]اظهارات شایعه‌آمیز این یک دروغ نیست، بلکه احساسات دائماً در حال تغییر در بازار سهام است
[ترجمه ترگمان]ملاحظات عاطفی: این یک دروغ نیست، بلکه احساسات در حال تغییر در بازار سهام است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Had long gossipy lunch with colleague.
[ترجمه گوگل]با همکارش ناهار پرحاشیه ای طولانی خورد
[ترجمه ترگمان]ناهار مفصلی با هم کار داشتم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. I wouldn't let a bunch of gossipy girls make you miserable.
[ترجمه گوگل]نمیذارم یه عالمه دختر یاوه گو بدبختت کنن
[ترجمه ترگمان]من نمیذارم یه مشت دختر پر حرف تو رو بدبخت کنن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. You need to be either in the charts or heading that way to earn space in those gossipy pages.
[ترجمه گوگل]شما باید یا در نمودارها باشید یا به آن سمت بروید تا در آن صفحات شایعه پراکنی فضا به دست آورید
[ترجمه ترگمان]شما باید یا در نمودارها باشید و یا به عنوان راهی برای کسب فضا در آن صفحات gossipy باشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Excerpts from the book proposal, published on Inside. com, a gossipy website, only heightened the mystery.
[ترجمه گوگل]گزیده‌ای از پیشنهاد کتاب، منتشر شده در Inside com، یک وب‌سایت شایعه‌آمیز، فقط این راز را تشدید کرد
[ترجمه ترگمان]گزیده ای از طرح کتاب، منتشر شده در داخل com، یک وب سایت gossipy، تنها راز را افزایش داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• of gossip; of one who gossips; full of gossip
a gossipy person enjoys gossiping; used showing disapproval.
speech or writing that is gossipy is informal and full of news about your own affairs or about other people.

پیشنهاد کاربران

( حرف و غیره ) ختله زنکی
( شخص ) خاله زنک
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : gossip
اسم ( noun ) : gossip
صفت ( adjective ) : gossipy
قید ( adverb ) : _
میشه گفت غیبت کننده
Our neighbours are too gossipy and nosy.
سخن چین
اعصاب خورد کن - خاله زنک you are being too gossipy

بپرس