goose egg

/ˈɡuːsˈeɡ//ɡuːseɡ/

(آمریکا - خودمانی) صفر، (در بازی های ورزشی) پوئن صفر، هیچ

جمله های نمونه

1. He got a goose egg on his maths test.
[ترجمه امیر علی] اوآزمون ریاضی را یک صفر کله گنده گرفت.
|
[ترجمه گوگل]او در امتحان ریاضی خود یک تخم غاز گرفت
[ترجمه ترگمان]او در آزمون ریاضیات یک غاز به دست آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. One day Beate finds a large goose egg on the ground.
[ترجمه گوگل]یک روز بیت یک تخم غاز بزرگ روی زمین پیدا می کند
[ترجمه ترگمان]یک روز Beate یک غاز بزرگ را روی زمین پیدا می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. We racked up a pathetic goose egg.
[ترجمه گوگل]ما یک تخم غاز رقت انگیز جمع کردیم
[ترجمه ترگمان]ما یک تخم غاز رقت انگیز به هم زدیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. I got a goose egg on the test.
[ترجمه .] من تو امتحان صفر گرفتم
|
[ترجمه گوگل]من یک تخم غاز در آزمایش گرفتم
[ترجمه ترگمان]من یه تخم غاز رو امتحان کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. I got a goose egg on my match test.
[ترجمه گوگل]من یک تخم غاز در تست مسابقه ام گرفتم
[ترجمه ترگمان]من یه تخم غاز رو امتحان my پیدا کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Fructification resembles red elliptically, goose egg of yellow.
[ترجمه گوگل]میوه زایی شبیه قرمز بیضی، تخم غاز زرد است
[ترجمه ترگمان]Fructification شبیه elliptically قرمز، تخم غاز زرد است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The hen laid a goose egg.
[ترجمه گوگل]مرغ یک تخم غاز گذاشت
[ترجمه ترگمان]مرغ تخم غاز را روی زمین گذاشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Another source describes the stones as ranging from the size of goose eggs down to the size of water chestnuts.
[ترجمه گوگل]منبع دیگری این سنگ ها را از اندازه تخم غاز گرفته تا اندازه شاه بلوط آب توصیف می کند
[ترجمه ترگمان]یک منبع دیگر سنگ ها را به اندازه شاه بلوط به اندازه شاه بلوط توضیح می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. I'd a lump on my head the size of a goose egg.
[ترجمه گوگل]من یک توده به اندازه یک تخم غاز روی سرم ایجاد کردم
[ترجمه ترگمان]یک برآمدگی روی سرم به اندازه یک تخم مرغ کوچک بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. So people buys egg, and hardly the person goes buying goose egg.
[ترجمه گوگل]بنابراین مردم تخم مرغ می خرند و به سختی فرد به خرید تخم غاز می رود
[ترجمه ترگمان]بنابراین مردم تخم مرغ را می خرند و به ندرت فرد به خرید تخم غاز می رود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• zero, nothing, zilch

پیشنهاد کاربران

1 - هیچی
2 - به باد کردن جایی از بدن ( کله معمولا ) بعد خوردن ضربه ای به اون قسمت.
3 - نتیجه ندادن کاری، عملکرد بدی داشتن
صفر کله گنده

بپرس