goad

/ɡoʊd//ɡəʊd/

معنی: خار، سیخ، انگیزه، سیخک، سک، مهمیز، تحریک کردن، سک زدن، ازردن
معانی دیگر: تهییج کردن، برانگیختن، چوب کوتاه سرتیز (برای راندن چهارپایان)، سکه، سکه زدن، سیخونک زدن به، هر نوع وسیله تحریک و تهییج، دیلم، انگیزگر

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: something that spurs a person to action; stimulus.
مترادف: incentive, prod, spur, stimulus
متضاد: curb
مشابه: inducement, jog, jolt, motivation, prick, stimulant

- The new tax acted as a goad to political unrest.
[ترجمه گوگل] مالیات جدید به عنوان عاملی برای ناآرامی های سیاسی عمل کرد
[ترجمه ترگمان] مالیات جدید به عنوان محرکی برای ناآرامی سیاسی عمل کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: a rod with a pointed or electric tip, used to urge cattle or other animals to move; prod.
مترادف: prod
مشابه: pole, rod, staff
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: goads, goading, goaded
(1) تعریف: to stimulate or spur (someone) to act, esp. by annoying or irritating.
مترادف: prick, prod, push, spur on
متضاد: curb
مشابه: drive, impel, jolt, lash, motivate, needle, prompt, spur, stimulate

- He was reluctant, but his mother goaded him into calling this woman for a date.
[ترجمه گوگل] او تمایلی نداشت، اما مادرش او را ترغیب کرد که این زن را برای قرار ملاقات بخواند
[ترجمه ترگمان] او اکراه داشت، اما مادرش او را از این که این زن را به عنوان یک قرار ملاقات صدا کند تحریک کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to prick, prod, or direct with or as with a goad.
مترادف: poke, prick, prod
مشابه: drive, impel, jab, lash, propel, thrust, whip

- The hogs were goaded into the pen.
[ترجمه گوگل] گرازها را داخل قلم انداختند
[ترجمه ترگمان] خوک ها از جا پریدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. with his fiery words he tried to goad the soldiers into fighting
با سخنان آتشین خود کوشید سربازان را به جنگ برانگیزد.

2. He wondered if the psychiatrist was trying to goad him into some unguarded response.
[ترجمه گوگل]او متعجب بود که آیا روانپزشک سعی دارد او را وادار کند تا واکنشی بی‌خبر کند
[ترجمه ترگمان]از خودش می پرسید که آیا روان پزشک سعی دارد او را وادار کند که او را به یک پاسخ بدون محافظ وادار کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. His opposition acted as a goad to her determination to succeed.
[ترجمه کامران] مخالفان او برای تصمیم او در موفق شدنش، به عنوان یک محرک عمل کردند
|
[ترجمه گوگل]مخالفت او به عنوان عاملی برای عزم او برای موفقیت عمل کرد
[ترجمه ترگمان]مخالفان او به عنوان محرکی برای تصمیم او برای موفقیت عمل کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The offer of economic aid was a goad to political change.
[ترجمه گوگل]پیشنهاد کمک های اقتصادی به تغییرات سیاسی کمک کرد
[ترجمه ترگمان]پیشنهاد کمک اقتصادی، a برای تغییر سیاسی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. These moves goad households and businesses into spending more on goods and services.
[ترجمه گوگل]این امر باعث می‌شود خانواده‌ها و کسب‌وکارها بیشتر برای کالاها و خدمات هزینه کنند
[ترجمه ترگمان]این حرکات باعث می شود خانواده ها و شرکت ها بیشتر در مورد کالاها و خدمات خرج کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. But if he thought that he could goad a reaction out of her then he was sorely mistaken.
[ترجمه گوگل]اما اگر فکر می‌کرد که می‌تواند واکنش او را از بین ببرد، سخت در اشتباه بود
[ترجمه ترگمان]اما اگر فکر می کرد که می تواند واکنشی از او نشان دهد، سخت در اشتباه بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Meditation is the goad, the bit and the whip of the mind.
[ترجمه گوگل]مدیتیشن راه، بیت و تازیانه ذهن است
[ترجمه ترگمان]مدیتیشن سینه، گاز و شلاق ذهن است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Should you goad him into attacking you, you might find the aftermath disappointing.
[ترجمه گوگل]اگر او را تشویق کنید که به شما حمله کند، ممکن است عواقب بعدی را ناامیدکننده بدانید
[ترجمه ترگمان]اگر او را تحریک کنی که به تو حمله کند، ممکن است the را ناامید کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Again she went alone, because the Goad case came along and he had to hunt down a gangland killer.
[ترجمه گوگل]دوباره او به تنهایی رفت، زیرا پرونده گواد پیش آمد و او مجبور شد یک قاتل باند را تعقیب کند
[ترجمه ترگمان]دوباره او تنها رفت، چون پرونده goad آمد و او مجبور شد قاتل gangland را شکار کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. No Irina Volkova to goad him with her arrogance and her interference.
[ترجمه گوگل]نه ایرینا ولکووا که او را با گستاخی و دخالت هایش تشویق کند
[ترجمه ترگمان]هیچ ایرینا مجبور نبود با تکبر و her او را تحریک کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. His calmness was a goad she hated him for.
[ترجمه گوگل]آرامش او چیزی بود که به خاطر آن از او متنفر بود
[ترجمه ترگمان]آرامش او مردی بود که از او نفرت داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Alexei searched for the metal-tipped goad which he knew must be somewhere.
[ترجمه گوگل]الکسی به دنبال گودی با نوک فلزی بود که می دانست باید جایی باشد
[ترجمه ترگمان]آل کسی او را که می دانست باید جایی باشد جستجو کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. He was simply doing this to goad her.
[ترجمه گوگل]او این کار را صرفاً برای تشویق او انجام می داد
[ترجمه ترگمان]او فقط این کار را می کرد که تحریکش کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. They walk up the hills and goad the agents into chasing them.
[ترجمه گوگل]آنها از تپه ها بالا می روند و ماموران را تشویق می کنند تا آنها را تعقیب کنند
[ترجمه ترگمان]ان ها از تپه ها بالا می روند و مامورین را تحریک می کنند که آن ها را تعقیب کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

خار (اسم)
fluke, prickle, acicula, thorn, bur, thistle, bramble, quill, goad, prick, sting, barb, jag, teasel, teazle

سیخ (اسم)
prod, goad, gad, spur, grill, stylet, broach, skewer, ramrod, poker, spit, fid

انگیزه (اسم)
cause, motive, stimulant, stimulus, goad, motivation, mover, inducement, incentive, impetus, incitation, propellant, propellent

سیخک (اسم)
prod, goad, gad, gaff

سک (اسم)
goad

مهمیز (اسم)
goad, spur, rowel

تحریک کردن (فعل)
arouse, excite, pique, abrade, stimulate, annoy, incense, agitate, prime, edge, inspirit, move, actuate, goad, incite, prick, fuel, vitalize, motivate, fillip, drive, bestir, knock up, egg on, impassion, foment, ginger, hypo, instigate, provoke, steam up

سک زدن (فعل)
prod, prickle, goad, jab, drive with a goad

ازردن (فعل)
annoy, hurt, mortify, rile, afflict, fash, aggrieve, ail, vex, goad, prick, irk, irritate, harry, grate, harrow, gripe, nark, grit, lacerate, peeve, tar

انگلیسی به انگلیسی

• device used to urge an animal in a certain direction, prod; something which pokes and prods like a goad; something which urges or drives
tease, drive, urge; cattle-prod, prodding-stick
if you goad someone, you make them feel angry, often deliberately, so that they react by doing something.
if you goad someone on, you encourage them.

پیشنهاد کاربران

تحریک کردن کسی به انجام کاری - برانگیختن از طریق حرفای آزاردهنده ( واژه ای formal )
SYN: provoke
▪️▪️▪️
MEANING:
- to make someone do something by annoying or encouraging them until they do it
...
[مشاهده متن کامل]

provoke or annoy ( someone ) so as to stimulate an action or reaction.
💠 Putin boasts Russian has upgraded entire nuclear arsenal as he goads West over Ukraine failures
- goad somebody into ( doing ) something
💠 Kathy goaded him into telling her what he had done.
- goad somebody on
💠 They goaded him on with insults.

تشویق و ترغیب کردن
To provoke or annoy ( someone ) so as to stimulate an action or reaction

If I let the cold goad me
اگر بگذارم سرما در من رخنه کند

بپرس