go without


(بدون چیزی) گذران کردن

جمله های نمونه

1. The longer your child can go without needing a filling, the better.
[ترجمه Pouya] فرزند شما کم توقع باشد و نیازی به پر کردن خواسته ها نداشته باشد بهتر است
|
[ترجمه گوگل]هرچه کودک شما بیشتر بتواند بدون نیاز به پر کردن کار کند، بهتر است
[ترجمه ترگمان]هر چه بیشتر بچه ات بهتر باشه بدون اینکه نیاز به پر کردن داشته باشه بهتره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. It would be unkind to go without him.
[ترجمه سارا] بدون او رفتن بی رحمانه است
|
[ترجمه محمدحسن] بدون او رفتن بی رحمی است
|
[ترجمه علی ماشا اله زاده] بیرحمانه است که زمان را بدون او سپری کنیم
|
[ترجمه گوگل]رفتن بدون او ناخوشایند است
[ترجمه ترگمان]بدون او بدون او نامهربان خواهد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. In those days we often had to go without supper.
[ترجمه محسن عباسی] در آن روزها ما اغلب مجبور بودیم بدون شام سر کنیم.
|
[ترجمه گوگل]آن روزها اغلب مجبور بودیم بدون شام برویم
[ترجمه ترگمان]در آن روزها اغلب مجبور بودیم بدون شام برویم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. I have known what it is like to go without food for days.
[ترجمه stysh] من می دانم روز ها بدون غذا داشتن چطور است
|
[ترجمه محمدحسن] من درک کرده ام که روز ها بدون غذا سر کردن چگونه است
|
[ترجمه گوگل]می‌دانم روزها بدون غذا ماندن چگونه است
[ترجمه ترگمان]من می دانم که این روزها بدون غذا چه شکلی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. I can go without any kind of luxury.
[ترجمه گوگل]من می توانم بدون هیچ نوع تجملاتی بروم
[ترجمه ترگمان]من می توانم بدون هیچ گونه تجمل از اینجا بروم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. It is possible to go without food for a few days.
[ترجمه alireza] چندین روز ( زنده ماندن ) بدون غذا وجود داره
|
[ترجمه زهرا ملک] می توان چند روز غذا نخورد.
|
[ترجمه گوگل]ممکن است چند روز بدون غذا بمانید
[ترجمه ترگمان]این امکان وجود دارد که برای چند روز بدون غذا برویم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. I've a good mind to go without him if he's going to be such a bore!
[ترجمه گوگل]من فکر خوبی دارم که بدون او بروم اگر قرار است اینقدر خسته کننده شود!
[ترجمه ترگمان]من تصمیم خوبی گرفته ام که بدون او بروم، اگر این قدر خسته کننده باشد!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. I say we go without them.
[ترجمه گوگل]من می گویم بدون آنها می رویم
[ترجمه ترگمان] من میگم بدون اونا بریم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. How long can a human being go without sleep?
[ترجمه گوگل]یک انسان تا کی می تواند بدون خواب بماند؟
[ترجمه ترگمان]یک انسان چقدر می تواند بدون خواب برود؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Some families go without medical treatment because of their inability to pay.
[ترجمه گوگل]برخی از خانواده ها به دلیل ناتوانی در پرداخت هزینه، بدون درمان می مانند
[ترجمه ترگمان]برخی خانواده ها به دلیل ناتوانی در پرداخت، بدون درمان پزشکی می روند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. I won't go without you.
[ترجمه گوگل]من بدون تو نمی روم
[ترجمه ترگمان]من بدون تو نخواهم رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. I'd rather go without food than work for him.
[ترجمه ali reza] ترجیح می دم غذا نداشته باشم تا براش کار کنم
|
[ترجمه گوگل]من ترجیح می دهم بدون غذا بروم تا اینکه برای او کار کنم
[ترجمه ترگمان]ترجیح میدم بدون غذا برم تا براش کار کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Don't you dare go without me!
[ترجمه گوگل]جرات نکن بدون من بری!
[ترجمه ترگمان]جرات نداری بدون من بروی!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. I can go without meat today.
[ترجمه fm] من امروز را میتوانم بدون گوشت سر کنم.
|
[ترجمه پارسا ] من می توانم امروز را بدون گوشت سر کنم : )
|
[ترجمه عادل] من امروز می توانم بدون گوشت سپری کنم
|
[ترجمه گوگل]امروز میتونم بدون گوشت برم
[ترجمه ترگمان] امروز میتونم بدون گوشت برم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

پیشنهاد کاربران

بدون چیزی گذران/سپری کردن
( مثلاً بیرون رفتن بدون آرایش - بدون انداختن جواهر/جواهرات کاری انجام دادن و غیره )
How often do you wear jewelry?
I wear jewelry almost every day, with the exception of some more active or casual days when I prefer to go without. I like to mix and match different pieces to create different looks and moods.
...
[مشاهده متن کامل]

to not have ( something ) : to live or continue without having ( something )
چیزی نداشتن، زندگی یا ادامه آن بدون چیزی داشتن، بی خیالی چیزی شدن
"how long can a human being go without sleep?"
Few people can go without water for more than a week
نخوردن ( پرهیز کردن )
Try and go without sugary drinks
سعی کن نوشابه های قندی نخوری
در انگلیسی برای هر منظور یک لغت مجزا دارند نخوردنnot to eat, پرهیز کردنgo without
در فارسی برای هر دو منظور یک لغت بکار می برند ( نخوردن )
عبور کردن از یک دوره ی زمانی بدون چیزی
Don't go without breakfast
بدون صبحانه نمان ( بدون صبحانه از صبح عبور نکن )
It would be unkind to go without him
بی رحمانه است که بدون او زمان را سپری کنیم
...
[مشاهده متن کامل]

I can go without meat today.
می تونم بدون گوشت امروز را سپری کنم ( از مروز عبور کنم )

Live with out sth that you need or would like to have : زندگی کردن بدون چیزی که بهش احتیاج داری یا تمایل داری داشته باشی
For example : they went without sleep night after night while the baby was I'll
انها شب به شب را بدون خواب سپری کیدند وقتی که بچه مریض بود
زندگی کردن بدون چیزی که قبلا داشتی یا آرزوی داشتنش رو داری
با حسرت زندگی کردن
زندگی بدون چیزی که آرزوش تو دلت مونده
Live without sth that you need or would like to have
بدون چیزی یا کسی سپری کردن: )
( بدون چیزی ) سپری کردن
Live with out some thing that you need or would like to have
Three areas have gone without water for days
زندگی بدون چیزی که دوست داری یا می خواهی
بدون چیزی سپری کردن
بدون داشتن چیزی که می خواهی یا قبلا داشتی به سر بردن
Live without sth that you need or would
like to have
live or continue living without something you need or would like to have
زندگی کردن بدون چیزی که نیاز داری یا دوست داری داشته باشی
I will have to do without a new suit this year من باید امسال رابدون کت و شلوار جدید بگذرونم.
Live without sth that you need or would like to have
بدونه . تنها
فقدان چیزی را تحمل کردن، بدون داشتن چیزی ادامه دادن، بدون داشتن چیزی سرکردن

Live without some thing that you need
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٩)

بپرس