go out of one's way
تعمدا کاری را انجام دادن، کوشیدن، فعالیت فوق العاده کردن
انگلیسی به انگلیسی
پیشنهاد کاربران
در حق کسی لطف کردن
مسیر غیر مستقیم رفتن برای انجام کاری
I’ll have to go out of my way to give you a ride home.
I ‘ll give you a ride even though I have to go out of my way.
تلاش ویژه ای انجام دادن
تلاش مضاعف کردن
از خود مایه گذاشتن
پا فراتر گذاشتن
همه ی کارها را کنار گذاشتن ( که کار خاصی را انجام دادن )
نهایت سعی خود را کردن، تمام تلاش خود را انجام دادن