go about


1- مشغول بودن به 2- سیر کردن

جمله های نمونه

1. It is dangerous to go about here.
[ترجمه حسین] مشغول بودن در اینجا خطرناک است
|
[ترجمه vishnu] خطرناکه پرسه بزنی اینجا
|
[ترجمه گوگل]رفتن به اینجا خطرناک است
[ترجمه ترگمان]رفتن به اینجا خطرناک است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The way with which you'll go about the task really matters.
[ترجمه محمود] شیوه انجام آن کار واقعا مهم است
|
[ترجمه گوگل]راهی که با آن کار را انجام خواهید داد واقعا مهم است
[ترجمه ترگمان]راهی که شما با آن به این کار می روید واقعا مهم است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. He doesn't have much go about him, does he?
[ترجمه گوگل]او کار زیادی در مورد او ندارد، نه؟
[ترجمه ترگمان]اون زیاد به اون علاقه نداره، مگه نه؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Here are some pointers on how to go about the writing task.
[ترجمه alireza] اینجا چند تا اشاره هست که چه طور این کار رو شروع کنیم یا انجام بدیم
|
[ترجمه گوگل]در اینجا چند نکته در مورد چگونگی انجام کار نوشتن آورده شده است
[ترجمه ترگمان]در زیر چند توصیه آورده شده است که چگونه کار نوشتن را انجام دهید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The leaflet tells you how to go about making a will.
[ترجمه گوگل]جزوه به شما می گوید که چگونه وصیت نامه را تنظیم کنید
[ترجمه ترگمان]این بروشور به شما می گوید که چگونه می توانید به اراده خود برسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The captain ordered them to go about.
[ترجمه گوگل]کاپیتان دستور داد که بروند
[ترجمه ترگمان]ناخدا دستور داد که بروند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. How shall we go about the job?
[ترجمه محمد] چطور باید کار را شروع کنیم؟
|
[ترجمه گوگل]چگونه کار را پیش ببریم؟
[ترجمه ترگمان]چه طور باید به این کار برویم؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. I must go about my business.
[ترجمه علی رضا] باید به کارم بپردازم
|
[ترجمه گوگل]باید برم دنبال کارم
[ترجمه ترگمان]من باید به کارم ادامه بدهم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. They go about their tasks with little enthusiasm .
[ترجمه گوگل]آنها با کمی اشتیاق به انجام وظایف خود می پردازند
[ترجمه ترگمان]آن ها با شور و شوق بسیار به وظایف خود ادامه می دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. How do I go about renewing my passport?
[ترجمه گوگل]چگونه می توانم پاسپورت خود را تمدید کنم؟
[ترجمه ترگمان]چطور می توانم passport را تجدید کنم؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Some people go about telling untrue stories.
[ترجمه گوگل]برخی از مردم به گفتن داستان های غیرواقعی می پردازند
[ترجمه ترگمان]برخی از مردم برای گفتن داستان های نادرست به این سو و آن سو می روند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He used to go about in a black cape.
[ترجمه گوگل]او با شنل مشکی می رفت
[ترجمه ترگمان]اون عادت داشت که تو یه شنل سیاه باشه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. How should I go about finding a job?
[ترجمه گوگل]چگونه باید برای یافتن شغل اقدام کنم؟
[ترجمه ترگمان]چطور باید برم یه کاری پیدا کنم؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. How do you go about repairing this telex machine?
[ترجمه گوگل]چگونه می خواهید این دستگاه تلکس را تعمیر کنید؟
[ترجمه ترگمان]شما چطور می توانید این دستگاه telex را تعمیر کنید؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. They go about their tasks with little enthusiasm, hope, or urgency.
[ترجمه گوگل]آنها با کمی اشتیاق، امید یا فوریت وظایف خود را انجام می دهند
[ترجمه ترگمان]آن ها با اشتیاق، امید، یا فوریت به وظایف خود ادامه می دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• deal with or take care of, set about, undertake

پیشنهاد کاربران

1.
مترادف با go around به معنی گشتن . اینورو انور رفتن ( در یک محدوده مشخص مثل خانه و محله . . یا لباس خاصی یا حالت خاصی گشتن ) .
All summer, the bees go about ( around ) the garden collecting pollen.
...
[مشاهده متن کامل]

تمام تابستان، زنبورها میرن اینورو انور باغ برای یافتن گرده.
I don't know why you always go about in that silly hat.
نمیدونم چرا همیشه با این کلاه احمقانه میگردی.
2. go about do something .
معادل با. perform. do و start و approach .
به معنی شروع کردن یا پرداختن به کاری . اقدام به کاری. به دنبال . . . . .
. . . . . . ( پرسش در مورد طریقه و روش درست شروع انجام کاری ) . . . . .
سرگرم کار بودن. go about one's business
I could observe all the city's workers going about their business.
من میتونستم همه کارگران شهرو ببینم که سرگرم انجام کارشون هستن.
How should I go about researching this topic?
چطور بایست برم دنبال تحقیق در مورد این موضوع؟ ( چگونه بایدشروع کنم ( اقدام کنم ) به تحقیق در مورد این موضوعو ) .
Would you tell me how to go about it?
ممکنه بمن بگی چطور انجامش بدم ؟ ( چطور بپردازم بهش ) .
How do I go about finding an apartment?
چطور اقدام به یافتن اپارتمان کنم؟
3. معادل باgo around به معنی رو زبان افتادن ( شایعه ) . پخش شدن . منتشر شدن . شیوع پیدا کردن ( بیماری ) .
There was a nasty rumor about Gerald going around.
شایع بدی وجود داشت در مورد جرارد که دهان به دهان میشد.

Go about looking : بنظر رسیدن
His children, too, went about looking as poor as his farm.
ref. Rip Van Winkle by Washington Irving
● انجام دادن
● مشغول انجام کاری شدن
● تغییر جهت کشتی دقیقا خلاف جهت حرکت ( بریتیش )
شروع کردن به
اینجا و آنجا سر زدن
ادامه دادن ( مانند گذشته )
رفتن سراغ ( کاری )
شروع به انجام کاری کردن
کاری را به صورت همیشگی و معمولی انجام دادن
حرکت کردن کِشتی در مسیر مخالف

سرگرم کاری/چیزی بودن
انجام دادن
شروع به انجام کاری
انجام دادن
فعالانه درگیر بودن در
( to be actively and constantly engaged in ( doing sth
to approach the doing of sth in a particular way
do
begin to deal with
to set about to do
undertake

پرداختن به/ بانجام رساندن ( کار یا فعالیتی )
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٣)

بپرس