glib

/ˈɡlɪb//ɡlɪb/

معنی: لا قید، سلیس، روان، لیز، چرب زبان، زبان دار
معانی دیگر: (تداعی منفی) چرب زبان، (به طور غیرمخلصانه) سلیس و روان، چرب گفتار، کارنگ، زبان باز، (کلام) چرب و نرم، (سخن) پوچ، سطحی، توخالی

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
حالات: glibber, glibbest
مشتقات: glibly (adv.), glibness (n.)
(1) تعریف: speaking or prone to speak easily and fluently, esp. in a careless or thoughtless manner, with little concern for the truth.
مترادف: smooth
مشابه: facile, flippant, fluent, insincere, oily, slick, suave, talkative, unctuous, voluble

- Don't let any glib salesman talk you into making up your mind too quickly.
[ترجمه zahra] اجازه نده هیچ فروشنده ی چرب زبانی مجبورت کنه که خیلی سریع تصمیمت رو بگیری
|
[ترجمه گوگل] اجازه ندهید هیچ فروشنده ریزبینانه ای از شما بخواهد که خیلی سریع تصمیم خود را بگیرید
[ترجمه ترگمان] اجازه نده که اون فروشنده چرب زبان با تو حرف بزنه که ذهنت رو خیلی زود بیدار کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: spoken or performed in an offhand manner, with ease or fluency.
مترادف: offhand
متضاد: studied
مشابه: fluent, impromptu, slick, spontaneous

(3) تعریف: careless, thoughtless, or insincere.
مترادف: careless, insincere, thoughtless
متضاد: sincere, thoughtful
مشابه: offhand

- She's become so disrespectful lately that she gives me nothing but glib responses whenever I ask her a question.
[ترجمه گوگل] او اخیراً آنقدر بی‌احترامی شده است که هر وقت از او سؤالی می‌پرسم، چیزی جز پاسخ‌های کوتاه به من نمی‌دهد
[ترجمه ترگمان] این اواخر این قدر به من بی احترامی شده که هر وقت از او سوال می کنم جواب های glib به من می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. a glib politician
سیاست مدار چرب زبان

2. he has a glib tongue
او زبان چرب و نرمی دارد.

3. Mr. Lewis takes an insufferably glib attitude toward it all.
[ترجمه گوگل]آقای لوئیس نگرش غیر قابل تحملی نسبت به همه اینها دارد
[ترجمه ترگمان]آقای \"لوئیس\" نسبت به همه چیز بی تفاوت بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The spokesman's answer was just too glib.
[ترجمه گوگل]پاسخ سخنگو خیلی ساده بود
[ترجمه ترگمان]پاسخ این سخنگو بیش از حد glib بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. No one was convinced by his glib answers/explanations.
[ترجمه گوگل]هیچ کس با پاسخ ها/توضیحات ناب او قانع نشد
[ترجمه ترگمان]هیچ کس از جواب و توضیحات glib متقاعد نشده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He's a glib, self-centred man.
[ترجمه گوگل]او مردی است لاغر و خود محور
[ترجمه ترگمان]اون یه آدم glib و متکی به خودش
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. When women do confront sexism, the glib reply is often that it is a joke.
[ترجمه گوگل]هنگامی که زنان با تبعیض جنسی روبرو می شوند، اغلب پاسخ کوچک این است که این یک شوخی است
[ترجمه ترگمان]وقتی زنان با تبعیض جنسی رو به رو می شوند، این پاسخ glib اغلب این است که این یک شوخی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Steve is annoyed and Amy furious at my glib suggestion that their late beloved Kiwi inhabits the body of a stranger cat.
[ترجمه گوگل]استیو آزرده خاطر می شود و امی از پیشنهاد من مبنی بر اینکه کیوی محبوبشان در بدن یک گربه غریبه زندگی می کند عصبانی شده است
[ترجمه ترگمان]استیو ناراحت است و ای می از پیشنهاد glib که آخرین کیوی محبوب آن ها در بدن یک گربه بیگانه زندگی می کند عصبانی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. There is nothing glib or rhetorical about Freeman's way of expressing her beliefs.
[ترجمه گوگل]در مورد شیوه بیان عقاید فریمن هیچ چیز لفاظی یا ناچیز وجود ندارد
[ترجمه ترگمان]هیچ چیز مربوط به فریمن نیست که طرز بیان her را بیان کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. He was glib in tongue, lavish in promises, big in size and somewhat stupid.
[ترجمه گوگل]او از نظر زبانی نازک، در وعده‌های تجملاتی، جثه بزرگ و تا حدودی احمق بود
[ترجمه ترگمان]او به زبان چرب و نرم بود، به وعده هایی که به اندازه کافی بزرگ و تا حدی احمقانه بود، پر زرق و برق بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. I know this will sound glib, but don't pretend you aren't feeling what you feel.
[ترجمه گوگل]من می دانم که این به نظر ضعیف به نظر می رسد، اما وانمود نکنید آنچه را که احساس می کنید احساس نمی کنید
[ترجمه ترگمان]می دونم که این به نظر منطقی میاد، اما تظاهر نکن که چه احساسی داری
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. It's all very glib, with its attempt at representing tough street realities doused with treacly sentimentality.
[ترجمه گوگل]همه اینها بسیار ناچیز است، با تلاشش برای بازنمایی واقعیت های سخت خیابانی آغشته به احساساتی غیرعادی
[ترجمه ترگمان]همه این افراد، با تلاش خود در نمایش واقعیت های سخت خیابانی، با احساسات treacly طغیان کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. We're being rather glib here.
[ترجمه گوگل]ما در اینجا نسبتاً گیج هستیم
[ترجمه ترگمان]ما داریم به این نتیجه می رسیم که
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. It is, as the morbidly glib never tire of reminding us, as natural as life.
[ترجمه گوگل]به همان اندازه طبیعی است که زندگی بیمارگونه از یادآوری ما خسته نمی شود
[ترجمه ترگمان]همان گونه که the بیمار هرگز از یادآوری ما، مثل زندگی طبیعی خسته نمی شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

لا قید (صفت)
happy-go-lucky, careless, slipshod, unconcerned, glib, indifferent, jaunty, thoughtless

سلیس (صفت)
eloquent, clear, evident, smooth, glib, fluent, pellucid, voluble

روان (صفت)
clear, handy, easy, spirit, current, versatile, fluid, liquid, smooth, glib, fluent, cursive, profluent, voluble

لیز (صفت)
slick, glib, lubricious, slippery, slippy, slithery, saponaceous, slimy

چرب زبان (صفت)
glib, silver-tongued, smooth-tongued

زبان دار (صفت)
glib

انگلیسی به انگلیسی

• easily fluent, smooth-tongued; tending to speak in a careless or thoughtless manner, insincere, careless
you describe someone's behaviour as glib when they talk too quickly and confidently, making difficult things sound easy, so that you feel that you cannot trust them.

پیشنهاد کاربران

زبان باز؛ متملق؛ چاچول باز؛ مداهنه گر؛ زبان به مزد؛ چرب گفتار؛ شیرین سخن؛ سخن فریب
Example 1: 👇
a glib sales executive
یک مدیر فروش زبان باز ( شیرین کلام ) .
Example 2: 👇
He is full of glib excuses for his past mistakes.
...
[مشاهده متن کامل]

او مملو از بهانه های فریبنده ی کلامی برای [توجیهِ] اشتباهات گذشته اش است.
Example 3: 👇
The glib phrases soon roll off the tongue.
عبارات متملقانه بزودی از دهان ( زبان ) خارج می شوند.

glib
لقلقۀ زبان
سخن پوچ و سطحی، حرفی که روان و سلیسه اما بی معناست و عمقی نداره، چرب زبونی
اینایی ک بدون فکر و آنی نظر میدن !
توخالی، پوچ ( قول و . . . )
چرب زبان، سلیس و روان، دارای چرب زبانی
سطحی ( پاسخ و . . . )

بپرس