girdle

/ˈɡɜːrdl̩//ˈɡɜːdl̩/

معنی: کمربند، کرست، کمر، حلقه، احاطه کردن، حلقهای بریدن
معانی دیگر: (کالبد شناسی) کمربند، کمربند زنانه، شال کمر، حمایل، هر چیزی که احاطه می کند، دورگیر، محاط کننده، لام، زیرپوش تنگ و کشدار زنانه، شکم بند (برای تو نگهداشتن شکم و غیره)، کرست زنانه، (جواهر سازی) لبه ی سنگ تراشیده شده، لبه ی جواهر، (کشاورزی) پوست درخت را حلقه وار بریدن (برای کشتن آن)، دور چیزی را گرفتن، کمربند بستن، کرست بستن

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: an undergarment worn chiefly by women to support and shape the hips, abdomen, and buttocks.

(2) تعریف: something worn about the waist, such as a belt or sash.
مشابه: belt

(3) تعریف: anything that encircles something or holds it within limits.
مشابه: surround

(4) تعریف: a ring made on a tree trunk by removing the bark.
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: girdles, girdling, girdled
(1) تعریف: to surround, encircle, or hold within limits; gird.
مشابه: encircle, gird, girth, rim, ring

(2) تعریف: to put into a girdle.

(3) تعریف: to remove a ring of bark from (a tree or shrub), usu. so as to kill it.

جمله های نمونه

1. pectoral girdle
کمربند سینه ای

2. pelvic girdle
کمربند لگنی

3. A good name is better than a golden girdle .
[ترجمه گوگل]نام نیک بهتر از کمربند طلایی است
[ترجمه ترگمان]یک اسم خوب بهتر از یک کمربند طلایی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. All the keys hang not at one man's girdle.
[ترجمه گوگل]همه کلیدها به کمربند یک مرد آویزان نیست
[ترجمه ترگمان]تمام کلیدها به کمربند یک مرد آویزون نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. This picture was fabricated about with a girdle.
[ترجمه گوگل]این تصویر در مورد یک کمربند ساخته شده است
[ترجمه ترگمان]این عکس با یک کمربند ساخته شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The physiotherapist usually starts by mobilizing the shoulder girdle, moving it passively in all directions, to make it perfectly pliable.
[ترجمه گوگل]فیزیوتراپ معمولاً با حرکت دادن کمربند شانه، حرکت غیرفعال آن در تمام جهات، شروع می کند تا کاملاً انعطاف پذیر شود
[ترجمه ترگمان]The معمولا با بسیج کمربند کتف آغاز می شود و آن را به طور منفعلانه در همه جهات حرکت می دهد تا آن را کاملا انعطاف پذیر کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. At her girdle hung a gold chain and cross, and she carried a handkerchief and a little prayer book bound in gold.
[ترجمه گوگل]به کمربندش زنجیر و صلیب طلا آویزان بود و دستمال و کتاب دعای کوچکی که با طلا بسته شده بود به همراه داشت
[ترجمه ترگمان]در کمربند او زنجیر طلایی و صلیب دار آویخته بود، و او یک دستمال و یک کتاب دعای کوچک دعا در طلا داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. No girdle would squeeze out the illusion of a girlish figure once that form departed.
[ترجمه گوگل]وقتی این شکل از بین برود، هیچ کمربندی نمی تواند توهم یک هیکل دخترانه را از بین ببرد
[ترجمه ترگمان]هیچ کمربندی از این پندار بچگانه که زمانی از آن رخت بر بسته بود بیرون نمی آمد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Kali wears a girdle of severed human heads.
[ترجمه گوگل]کالی کمربندی از سرهای بریده انسان به تن دارد
[ترجمه ترگمان]kali کمربندی از سره ای انسانی جدا شده بر تن دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Some see in it the girdle ot hymen and the promise of the immaculate conception of a Messiah.
[ترجمه گوگل]برخی در آن کمربند پرده بکارت و وعده لقاح پاک مسیحا را می بینند
[ترجمه ترگمان]برخی در آن به سبک ot و نوید بی نقص بودن یک مسیحای موعود در آن دیده می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The fashionable and becoming gown and girdle were her only concessions to style and conformity.
[ترجمه گوگل]مد روز و تبدیل شدن به لباس مجلسی و کمربند تنها امتیاز او برای استایل و مطابقت بود
[ترجمه ترگمان]لباس مد روز و کمربند او تنها امتیازاتی بود که به سبک و conformity می داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. I'll put a girdle round about the earth in forty minutes.
[ترجمه گوگل]تا چهل دقیقه دیگر یک کمربند دور زمین می‌زنم
[ترجمه ترگمان]چهل دقیقه دیگر در اطراف زمین چرخ می زنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. He made her a girdle of finely wrought gold and wove magic into the filigree work.
[ترجمه گوگل]او برای او کمربندی از طلای ریز ساخته شد و جادو را در کار فیلیگرین بافی کرد
[ترجمه ترگمان]کمربندی از طلای ظریف و ظریف به او نشان داد و با filigree کار کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. I wore a rubber panty girdle underneath, which kept it cleaner and told the girls at school that my Mum made me wear all this to keep me chaste.
[ترجمه گوگل]من یک کمربند لاستیکی زیر شلواری پوشیدم که آن را تمیزتر نگه می‌داشت و به دختران مدرسه گفتم که مادرم مجبورم کرد همه این‌ها را بپوشم تا عفیف باشم
[ترجمه ترگمان]یک کمربند پلاستیکی کهنه پوشیده بودم که آن را تمیزتر نگه می داشت و به دخترها در مدرسه می گفت که مادرم مرا مجبور کرده این همه را بپوشم تا پاک نشود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

کمربند (اسم)
zone, belt, girdle, seat belt, sash, cordon, waist, cincture, facia, fascia

کرست (اسم)
corselet, girdle, corset

کمر (اسم)
drag, middle, girdle, waistline, loin, reins

حلقه (اسم)
loop, ring, segment, annulus, reel, chain, hoop, vortex, wicket, gird, girdle, hank, volute, wisp, curl, cincture, convolution, earring, gyre, eyelet, facia, fascia, ferrule, grummet, handfast, whorl

احاطه کردن (فعل)
envelop, circle, ring, sphere, skirt, beset, hoop, orb, hedge, encircle, beleaguer, hem, corral, encompass, girdle, environ, pale, cincture, circuit, clip, whelm, ensphere, impale, insphere, laager

حلقه ای بریدن (فعل)
girdle

تخصصی

[زمین شناسی] کمربند،کمر قسمت بیضی شکل ماهیچه ای در پلی پلاکوفوان ها که احاطه کننده صفحات است. در دیاتومه ها ،ناحیه روی هم افتاده (منطبق شده) می باشد

انگلیسی به انگلیسی

• corset, tight-fitting undergarment (generally worn by women); sash, belt; something which surrounds or encircles
put on a belt, encircle; go around something or someone in a circle; surround; cut a ring of bark from a tree
a girdle is a piece of women's underwear that fits tightly around the stomach and hips.
if you girdle something, you surround it with a circle; a literary word.

پیشنهاد کاربران

بپرس