getting around

پیشنهاد کاربران

There's no getting around sth
هیچ شکی درش نیست
یک وسیله که با آن گشت و گذار میرویم
Get around رفت و آمد کردن ، مسافرت کردن
Get around شیوع پیدا کردن، بگوش همه رسیدن
Get around برطرف کردن مشکلات
دورزدن. گشت و گزار. جا به جا شدن با هر وسیله نقلیه یا پیاده
رفت و امد
رسیدگی کردن
I typically get around 30 emails a day
من معمولا روزانه به سی ایمیل رسیدگی میکنم.
از جایی به جای دیگر سفر کردن
چرخیدن
وقت کردن ( برای انجام کاری )
همه گیر شدن!
گشت و گزار ، دور دور
دور زدو
دور زدن
Going around
رفتن به مکانی
گردش - گشتن
پخش شدن انتشار یافتن.
جابه جا شدن با هر وسیله ای یا پیاده، از نقطه ای به نقطه ی دیگر
ایا به معنی getting about است یا نه
ازجائی به جای دیگررفتن
شیوع پیدا کردن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٠)

بپرس