granny

/ˈɡræni//ˈɡræni/

معنی: مادر بزرگ، ننه جان، پیر زن یا پیر مرد
معانی دیگر: grannie مادر بزرگ

بررسی کلمه

اسم ( noun )
حالات: grannies
(1) تعریف: (informal) the female parent of one's parent; grandmother.

(2) تعریف: any elderly woman.

(3) تعریف: any person who is excessively fussy.
صفت ( adjective )
(1) تعریف: of, concerning, or resembling a grandmother.

(2) تعریف: characteristic of or suited to a grandmother.

- a granny dress
[ترجمه آدرینا درویشیان] مادربزرگ شیطانی
|
[ترجمه مرضیه خدامی] لباس قدیمی، پیرزنی
|
[ترجمه گوگل] یک لباس مادربزرگ
[ترجمه ترگمان] یه لباس بزرگ …
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. granny glasses
عینک مدل قدیمی

2. granny nightgown
لباس خواب پیر زنانه

3. It's a present to us all from Granny.
[ترجمه گوگل]این هدیه ای است از طرف مادربزرگ به همه ما
[ترجمه ترگمان]این یک هدیه است که همه را از مادربزرگ گرفته
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Granny was astounded and a little piqued, I think, because it had all been arranged without her knowledge.
[ترجمه گوگل]فکر می‌کنم مادربزرگ متحیر و کمی متعجب شده بود، زیرا همه چیز بدون اطلاع او ترتیب داده شده بود
[ترجمه ترگمان]مامان بزرگ مات و متحیر بود و کمی دلخور شده بود، چون همه چیز بدون اطلاع او مرتب شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Granny has clear impressions of her childhood.
[ترجمه گوگل]مادربزرگ برداشت های واضحی از دوران کودکی خود دارد
[ترجمه ترگمان]مامان بزرگ خاطرات دوران کودکی او را روشن کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The children were all ears when Granny told them stories.
[ترجمه گوگل]وقتی مادربزرگ برایشان قصه می گفت بچه ها همه گوش بودند
[ترجمه ترگمان]وقتی Granny برایشان تعریف کرد بچه ها سراپا گوش بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Granny says if she stands for a long time her ankles hurt.
[ترجمه گوگل]مادربزرگ می گوید اگر برای مدت طولانی بایستد مچ پاهایش درد می کند
[ترجمه ترگمان]مامان بزرگ می گوید اگر برای مدتی طولانی بایستد، پاهایش درد می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Come on, treasure, let's go and see Granny.
[ترجمه گوگل]بیا، گنج، بیا برویم ننه را ببینیم
[ترجمه ترگمان]زود باش، گنج، برویم و مادربزرگ را ببینیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Granny smiled an affable smile.
[ترجمه گوگل]مادربزرگ لبخند مهربانی زد
[ترجمه ترگمان]مادربزرگ لبخند ملیحی زد و گفت:
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Basking on the balcony, Granny can still keep an eye on the children.
[ترجمه گوگل]مادربزرگ که در بالکن استراحت می کند، هنوز هم می تواند مراقب بچه ها باشد
[ترجمه ترگمان]Basking در بالکن، Granny هنوز می تواند مراقب کودکان باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Josie is the spitting image of her granny at the same age.
[ترجمه گوگل]جوزی تصویر تف کردن مادربزرگش در همان سن است
[ترجمه ترگمان]جوزی مثل مادر بزرگش در یک سن داره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The medical orderly helped the granny into the consulting room.
[ترجمه گوگل]پزشک به مادربزرگ کمک کرد تا وارد اتاق مشاوره شود
[ترجمه ترگمان]مستخدم پزشکی به مادر بزرگ کمک کرد تا وارد اتاق مشاوره شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Have you had any word from granny?
[ترجمه گوگل]حرفی از مادربزرگ داری؟
[ترجمه ترگمان]از مامان بزرگ خبری داشتی؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. He hands the old granny upstairs and downstairs every day.
[ترجمه گوگل]او هر روز مادربزرگ پیر را به طبقه بالا و پایین می دهد
[ترجمه ترگمان]مادربزرگ قدیمی رو به طبقه بالا و پایین میبره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. It would please Granny no end if you wrote to her occasionally.
[ترجمه گوگل]اگر گهگاهی برای مادربزرگ نامه بنویسی، خوشحال می شود
[ترجمه ترگمان]اگر گهگاه به او نامه می نوشتی، حتما مامان بزرگ می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مادر بزرگ (اسم)
beldam, beldame, granny, grandmother, grandma, grandam, grannie

ننه جان (اسم)
granny, grannie

پیر زن یا پیر مرد (اسم)
granny, grannie

انگلیسی به انگلیسی

• grandmother (informal)
your granny is your grandmother; an informal word.

پیشنهاد کاربران

Granary :
انبار غله ( برای انسان )
Granny :
مامان بزرگ
1 -
informal ( also grannie )
a grandmother
اسم، غیر رسمی/ یک مادربزرگ
Your granny is going to take care of you today
a Granny, can I have a drink
?
2 -
offensive
an offensive word for an old woman
...
[مشاهده متن کامل]

توهین آمیز
اسم/ در مورد یک زن پیر/ پیرکی، پیر خرفت
3 -
adjective/ UK /informal ( also grannie )
used of something that you wear, to mean having a style like those worn by old women
صفت، انگلیسی بریتانیایی، غیر رسمی
برای توصیف چیزی که شما می پوشید، به معنای داشتن سبکی مانند مدل هایی که پیرزن ها می پوشند
granny glasses/shoes

منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/granny
مادربزرگ
مادربزرگی، مثل granny shoes
Nay nay به زبان محاوره ای و بچگانه همون granny یا grandmother است.
یه معنی که برای خونه استفاده میشه مثل: granny flat
در اینجا granny =neat
استایل و لباسای مربوط به خانمای ساخورده
Granny shoes
مادر بزرگ
مادر پیر
پدر بزرگ
نن جون
مامانی
پیرزن
پیرمرد
مامانی - مامان بزرگ
پدربزرگ. مادربزرگ. پیرزن . پیرمرد

بپرس