grade

/ˈɡreɪd//ɡreɪd/

معنی: پایه، طبقه، درجه بندی، سانتیگراد، رتبه، مرحله، نمره، درجه شدت، انحراف از سطح تراز، الگوی لباس، ارزش نسبی سنگ معدنی، درجه مواد معدنی، درجه، طبقه بندی کردن، جور کردن، نمره دادن، اصلاح نژاد کردن، شیب منظم دادن، با هم امیختن، هموار کردن، تسطیح کردن، درجه بندی کردن، دسته بندی کردن
معانی دیگر: زینه، ارج، مرتبه، پله، مرحله مرحله کردن، طبقه بندی کردن یا شدن، زینه کردن یا شدن، (آموزش) کلاس، دانشپایه، (برای بهسازی نسل) با حیوان اصیل جفت کردن، (با: down) سرازیر کردن یا شدن، (با: up) سربالا کردن یا شدن، شیب دار کردن یا شدن، (آمریکا - تسطیح و راه سازی و غیره) میزان شیب، زمین تراز یا شیب سازی شده (به ویژه در اطراف ساختمان)، (دامداری) حیوانی که یکی از والدینش از نژاد خالص است، مدرج کردن، به تدریج عوض شدن، زمینه بندی کردن، از مرحله ای به مرحله ی دیگر رفتن، (ریاضی) ضریب زاویه، (معدن) دانه بندی کردن، دارای شیب یکنواخت، عیار، درجه شدت مر­وتب، اصلاح نژ
grade _
پسوند: راه رونده (به طریق خاصی)، حرکت [plantigrade]

بررسی کلمه

پسوند ( suffix )
• : تعریف: walking or advancing in (such) a manner.

- retrograde
[ترجمه گوگل] واپسگرا
[ترجمه ترگمان] تنزل
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Centigrade.
[ترجمه گوگل] درجه سانتیگراد
[ترجمه ترگمان] زیر صفر
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
عبارات: make the grade
(1) تعریف: a level, degree, or rank in a scale.
مترادف: level, notch, position, quality, rank, standing, status
مشابه: class, degree, league, rate, scale, stage, station, step, tier

- The store sells only the highest grade of beef.
[ترجمه Reza] این فروشگاه بهترین گوشت گاو رو می فروشه
|
[ترجمه گوگل] این فروشگاه فقط بالاترین درجه گوشت گاو را می فروشد
[ترجمه ترگمان] فروشگاه فقط بالاترین درجه گوشت گاو رو میفروشه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Diamonds of this grade are not used in fine jewelry.
[ترجمه گوگل] از الماس های این درجه در جواهرات ظریف استفاده نمی شود
[ترجمه ترگمان] الماس ها در این رده در جواهرات زیبا به کار نمی روند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Only recruits who reach the highest grade are selected for these special assignments.
[ترجمه Abolfazl] فقط انهایی که به بالاترین درجه دست میابند برای این کار ها ( مأموریت ها . . . . . ) ی مهم ( خاص ) انتخاب میشوند
|
[ترجمه گوگل] فقط افرادی که به بالاترین درجه می رسند برای این تکالیف ویژه انتخاب می شوند
[ترجمه ترگمان] تنها افرادی که به بالاترین درجه می رسند برای این ماموریت های خاص انتخاب می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: a division made by age to group school children for instruction, or the children who belong to such a division.
مشابه: class

- My son is in second grade.
[ترجمه ====] پسر من کلاس دوم است .
|
[ترجمه گوگل] پسر من کلاس دوم است
[ترجمه ترگمان] پسر من کلاس دوم است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The sixth grade went to the museum yesterday.
[ترجمه سارا] دیروز کلاس ششم به موزه رفت
|
[ترجمه گوگل] کلاس ششم دیروز به موزه رفت
[ترجمه ترگمان] کلاس ششم دیروز به موزه رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: a number or letter that indicates the relative quality of schoolwork.
مترادف: mark, score
مشابه: rating

- I worked hard to get a good grade in that class.
[ترجمه M.F] من به سختی کار کردم تا به درجه ی مقبولی در این کلاس برسم
|
[ترجمه گوگل] من خیلی تلاش کردم تا در آن کلاس نمره خوبی بگیرم
[ترجمه ترگمان] من سخت تلاش کردم که تو این کلاس نمره خوب بگیرم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- What grade did you get on your paper?
[ترجمه Aylar] تو روی کاغد خود چه نمره ای گرفتی؟
|
[ترجمه گوگل] چه نمره ای در برگه خود گرفتید؟
[ترجمه ترگمان] نمره تو نمره چی گرفتی؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: the degree of inclination of a road or railroad.
مترادف: gradient, rise
مشابه: acclivity, declination, decline, declivity, downgrade, hill, inclination, incline, pitch, slant, slope, upgrade

- My car could never make it up such a steep grade.
[ترجمه گوگل] ماشین من هرگز نتوانست آن را به این درجه شیب دار برساند
[ترجمه ترگمان] ماشین من هیچوقت نمی تونه همچین چیزی رو بالا ببره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: grades, grading, graded
(1) تعریف: to assign a rank according to quality; give a grade to; evaluate.
مترادف: evaluate, mark, rate
مشابه: rank

- Teachers spend a lot of time grading papers.
[ترجمه گوگل] معلمان زمان زیادی را صرف نمره دادن به مقالات می کنند
[ترجمه ترگمان] معلمان، زمان زیادی را برای درجه بندی مدارک صرف می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to organize or sort by steps or degrees; class.
مترادف: categorize, class, classify, graduate, group, rank, rate, sort, type
مشابه: arrange, coordinate, methodize, order, organize, pigeonhole, place, position, size, value

- The lessons are graded so that they start out easy and become more challenging.
[ترجمه گوگل] دروس به گونه ای درجه بندی می شوند که آسان شروع می شوند و چالش برانگیزتر می شوند
[ترجمه ترگمان] درس ها به گونه ای دسته بندی می شوند که به آسانی شروع به چالش و چالش برانگیزتر می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- They grade the eggs according to size and quality.
[ترجمه گوگل] آنها تخم مرغ ها را بر اساس اندازه و کیفیت درجه بندی می کنند
[ترجمه ترگمان] آن ها تخم مرغ ها را با توجه به اندازه و کیفیت درجه بندی می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to make level or even.
مترادف: even, level, smooth
مشابه: flatten, pitch, roll, steamroller

- The crew graded the road.
[ترجمه گوگل] خدمه جاده را درجه بندی کردند
[ترجمه ترگمان] خدمه جاده رو نشون دادن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
(1) تعریف: to be arranged in grades or stages.

(2) تعریف: to be of a particular level of quality.
مترادف: rank, rate

جمله های نمونه

1. grade (elementary or primary) school
دبستان،مدرسه ی ابتدایی

2. grade a eggs
تخم مرغ درجه ی یک

3. grade schools cannot cope with the increasing numbers of students
دبستان ها نمی توانند جوابگوی شمار فزاینده ی دانش آموزان باشند.

4. a grade of b plus
(نمره ی امتحان) نمره ی ب مثبت

5. fifth grade
کلاس پنجم

6. his grade is higher than mine
رتبه ی او از من بالاتر است.

7. at grade
هم تراز،هموار،هم پایه،در یک سطح

8. a failing grade
نمره ردی

9. a heavy grade
شیب تند

10. a pass grade
نمره ی قبولی

11. a passing grade
نمره قبولی

12. a passing grade
نمره ی قبولی

13. the eighth grade
کلاس هشتم

14. the fourth grade
کلاس چهارم

15. the sixth grade
کلاس ششم

16. boys from fourth grade up
پسران از کلاس چهارم به بالا

17. "c" is a passable grade but not a good one
((ج)) نمره ی قبولی است ولی نمره ی خوبی نیست.

18. to make the grade
1- به بالای سر بالایی رسیدن 2- بر مشکلات فائق شدن،کامیاب شدن

19. he got the highest grade
او بالاترین نمره را گرفت.

20. ten is a passing grade
نمره ی قبولی ده است.

21. to be up to grade
واجد شرایط،مطابق استاندارد،به درجه ی مطلوب

22. he fought with an officer one grade his junior
او با افسری که یک درجه (از او) پایین تر بود دعوا کرد.

23. he passed the test with a grade of "a"
او با نمره الف در امتحان قبول شد.

24. you're laughing now, but when you see your zero (poor) grade (in the exam) you'll laugh on the other side of your face!
حالا می خندی ولی وقتی نمره ی صفر خودت را دیدی گریه خواهی کرد!

25. She's still only on a secretarial grade.
[ترجمه گوگل]او هنوز فقط در یک نمره منشی است
[ترجمه ترگمان]اون هنوز فقط توی نمره secretarial
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

26. Children will learn to multiply in the second grade.
[ترجمه رامتین] کدوکان در کلاس دوم مدزسه یاد میگرند چطور ضرب هارا انجام بدهند.
|
[ترجمه roosha] کودکان در کلاس دوم ضرب را یاد میگیرند
|
[ترجمه گوگل]بچه ها در کلاس دوم ضرب کردن را یاد خواهند گرفت
[ترجمه ترگمان]کودکان در کلاس دوم ضرب خواهند گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

27. Billy is in the ninth grade.
[ترجمه قیصر] بیلی کلاس نهمی است
|
[ترجمه یلدا] بیلی کلاس نهم است
|
[ترجمه گوگل]بیلی کلاس نهم است
[ترجمه ترگمان]بیلی کلاس نهم است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

28. I was just in grade school at the time, but I remember it perfectly.
[ترجمه Mahta] من فقط در زمان کوتاهی در مدرسه بودم اما آن زمان را کاملا به یاد دارم
|
[ترجمه گوگل]من در آن زمان فقط در دبستان بودم، اما آن را کاملاً به یاد دارم
[ترجمه ترگمان]من در زمان دبستان بودم، اما کاملا به یاد دارم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

29. He has attained the highest grade in his music exams.
[ترجمه گوگل]او بالاترین نمره را در امتحانات موسیقی خود کسب کرده است
[ترجمه ترگمان]او بالاترین نمره را در امتحانات موسیقی خود کسب کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

30. He still wants to play top grade football.
[ترجمه امیرحسین] او هنوز میخواهد که فوتبال سطح بالا رو بازی کند
|
[ترجمه گوگل]او هنوز هم می خواهد فوتبال درجه یک بازی کند
[ترجمه ترگمان]اون هنوزم می خواد فوتبال دبیرستان رو بازی کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

پایه (اسم)
base, stand, stock, measure, leg, ground, pile, status, prop, mark, degree, grade, basis, stalk, root, stage, mount, rank, stratum, buttress, stanchion, foundation, bedrock, radix, fulcrum, headstock, outrigger, cantilever, sill, column, pillar, phase, footpath, fundament, groundsel, groundwork, mounting, pediment, principium, thallus

طبقه (اسم)
sort, kind, degree, grade, race, bed, floor, stage, category, class, estate, stratum, folium, caste, lair, genus, ilk, layer, pigeonhole

درجه بندی (اسم)
grade, calibration, gradation

سانتیگراد (اسم)
grade

رتبه (اسم)
order, degree, grade, rating, dignity, rank, stratum, station, step

مرحله (اسم)
leg, point, period, degree, grade, stage, station, stadium, step, phase

نمره (اسم)
score, number, mark, grade, numeral

درجه شدت (اسم)
grade

انحراف از سطح تراز (اسم)
grade

الگوی لباس (اسم)
grade

ارزش نسبی سنگ معدنی (اسم)
grade

درجه مواد معدنی (اسم)
grade

درجه (اسم)
measure, length, point, gage, gauge, mark, alloy, degree, grade, rating, scale, quantum, proportion, peg, gradation, thermometer, thermometre, pitch, stair, step

طبقه بندی کردن (فعل)
relegate, sort, assort, type, divide, arrange, grade, group, class, classify, categorize, subdivide, pigeonhole

جور کردن (فعل)
accord, concert, adapt, suit, sort, assort, consort, lot, grade

نمره دادن (فعل)
grade

اصلاح نژاد کردن (فعل)
grade, interbreed

شیب منظم دادن (فعل)
grade

با هم امیختن (فعل)
grade, intermingle, interweave

هموار کردن (فعل)
even, grade, smooth, shim

تسطیح کردن (فعل)
grade, surface, flatten

درجه بندی کردن (فعل)
grade, graduate, gradate

دسته بندی کردن (فعل)
grade, rank, classify, categorize

تخصصی

[علوم دامی] گرید، زینه ؛ حیوانی که خالص نیست ولی معمولاً خصوصییات یک نژاد خاص را دارا است . معمولاً یکی از والدین او خالص می باشد .
[عمران و معماری] رده - شیب - طبقه - نوع - دانه بندی - درجه - تراز - رده بستن - زینه
[کامپیوتر] درجه بندی ؛ درجه
[برق و الکترونیک] درجه
[زمین شناسی] عیار، درجه، نوع - میانگین میزان عناصر در سنگ که با درصد یا ppm بیان می شود - - در زغال سنگ شناسی : یک رده بندی زغال سنگی که بر اساس درجه خلوص است که عبارتست از مقدار مواد غیرآلی یا خاکستر باقی مانده بعد از سوختن. مقایسه شود با: نوع، رده (زغال سنگ شناسی)؛ - - در کانسار ها : مقدار یا درصد نسبی محتوای کانه در یک کانسار. مترادف: عیار؛ <br> <br> سطح تعادل - - در نقشه برداری : - الف) یک سطح اساس، یک سطح مرجع. - ب) ارتفاع بالای سطح دریا، ارتفاع حقیقی. همچنین، ارتفاع سطح نهایی یک پروژه مهندسی (مانند یک بستر راه آب، نوک خاکریز، یا کف حفاری). - ج) نرخ شیب. درجه یا مقدار انحراف. -
[نساجی] درجه مرغوبیت پنبه
[ریاضیات] درجه بندی کردن، درجه، رتبه، میزان، نوع، هموار کردن، شیب منظم دادن، طبقه، گراد، نمره، زینه
[معدن] عیار (عمومی اکتشاف)
[پلیمر] درجه، نوع
[آب و خاک] شیب، درجه

انگلیسی به انگلیسی

• number or letter indicating the quality of work done (pertaining to schoolwork), mark; level, degree, rank; type; class (in a school); slope, incline
assign a rank to, give a mark or grade to; organize, classify; make level
if you grade something, you judge or measure the quality of it and give it a number or name which indicates how good or bad it is.
the grade of a product is its quality.
your grade in an examination is the mark you get, usually in the form of a letter or number.
your grade in a company or organization is your level of importance or your rank.
at schools in the united states a grade is a group of classes in which all the children are of a similar age.
if you make the grade, you succeed in something by reaching the required standard; an informal expression.
see also graded.

پیشنهاد کاربران

در علوم تربیتی به معنای پایه یا مقطع تحصیلی است.
( راه سازی و شهرسازی ) : سطح تقاطع راه آهن و جاده
پایه - سطح
نمره
گویا اگر بگوییم he grades the papers،
در این کاربرد به معنای تصحیح اوراق امتحانی است.
اگر مفید بود لطفا لایک کنید 🙏🏼💙
پایه، سطح، نمره
grade ( عمومی )
واژه مصوب: پایه 7
تعریف: امتیاز کارمند ازنظر درجه و مقام اداری و دریافت حقوق؛ رتبه
عیار
تصحیح کردم برگه
I'm a teacher l grade papers
پایه ، طبقه بندی
نمره. درجه بندی چیزی
در این جا به معنی پایه یا مرتبه است اما معنی نمره میدهدو در کتاب reach2: One of the levels in school is called a grade

معنی :نمره ، یکی از پایه های تحصیلی ( هر کدوم ، فرقی نمی کند )
معنی انگلیسی :One of the leels in school is called grade
مثال انگلیسی :His grade is higher than mine
معنی :نمره ی او از من بیشتر است.
( nown )
One of the levels in the school is called a grade.
مقطع , پایه تحصیلی
کانون زبان ایران

نمره:In Persian usually means
?For example:Could I get a good grade yesterday
یعنی: آیا توانستم دیروز نمره خوبی بگیرم؟
نوع
گونه
درجه
رتبه
سطح
پایه

🌸Grade🌸
نمره
امتیاز
رتبه
دسته بندی کردن
به معنی پایه تحصیلی
One of the levels in school is called a grade
طبق - سطح - کلاس
Level
مرحله
سطح
پایه
کلاس
به منظور پایه و مقطع گفته میشهlevel
. One of the levels in the school is called a GRADE
One of the levels in the school is called a grade
معنیش میشه پایـــه تــحــصـیـلی
یه معنی دیگه هم میده به معنی نمره
One of the levels in the school is called a grade.
به معنای مقطع و پایه تحصیلی.
در کتاب کانون زبان میشه one of the levels in the school is called a grade
کلاس /سطح
رتبه . . درجه بندی

یکی از مقطع های تحصیلی
robert got a good grade on his math test yesterday

One of the levels in the school is called a
مقطع تحصیلی
سال آموزشی ، سال تحصیلی
برای نمونه fifth grade به معنی سال پنجم آموزشی ، سال پنجم تحصیلی
طبقه پایه و در برخی جملات به معنای کلاس
One of the levels in the school is called a grade
به معنی یه درجه
یا نمره در چیزی
طبقه٬پایه
پایه
نمره، پایه
مرتبه
پایه
درجه/طبقه بندی کردن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٤١)

بپرس