generally

/ˈdʒenərəli//ˈdʒenrəli/

معنی: عموما، معمولا، بطور کلی
معانی دیگر: به طور کلی، اکثرا، به طور گسترده، کلا، قاعدتا

بررسی کلمه

قید ( adverb )
(1) تعریف: for the most part.
مترادف: basically, chiefly, essentially, fundamentally, mainly, mostly, principally
مشابه: for the most part, on the whole, overall

(2) تعریف: ordinarily; usually.
مترادف: commonly, conventionally, habitually, ordinarily, predominantly, regularly, usually
مشابه: chiefly, frequently, mostly, often, on the average

(3) تعریف: discounting contradictory or exceptional specific instances.
مترادف: commonly, ordinarily, regularly, usually
مشابه: frequently

جمله های نمونه

1. generally speaking
به طور کلی،به طور اعم،معمولا

2. a generally accepted practice
عملی که مورد پذیرش همگان است

3. lions are generally diurnal animals
شیر به طور کلی حیوانی روز کنا است.

4. women are generally shorter than men
زن ها معمولا از مردها کوتاهترند.

5. the people of europe are generally white
مردم اروپا اکثرا سفیدپوست هستند.

6. A truly elegant taste is generally accompanied with excellence of heart.
[ترجمه گوگل]طعم واقعاً شیک به طور کلی با برتری قلب همراه است
[ترجمه ترگمان]یک مزه واقعا ظریف به طور کلی با برتری قلب همراه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Those who are quick to promise are generally slow to perform.
[ترجمه گوگل]آنهایی که سریع قول می دهند، عموما دیر انجام می دهند
[ترجمه ترگمان]آن هایی که به سرعت قول می دهند به طور کلی کند عمل کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. People generally quarrel because they cannot argue.
[ترجمه گوگل]مردم معمولاً دعوا می کنند زیرا نمی توانند بحث کنند
[ترجمه ترگمان]مردم عموما با هم دعوا می کنند، چون نمی توانند بحث کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. aws are generally found to be nets of such a texture, as the little creep through, the great break through, and the middle-sized are alone entangled in.
[ترجمه گوگل]aws عموماً شبکه‌هایی با چنین بافتی هستند، زیرا کوچولوها از بین می‌روند، بزرگ‌ها نفوذ می‌کنند و متوسط‌ها به تنهایی درگیر می‌شوند
[ترجمه ترگمان]به طور کلی، aws به عنوان تور از چنین بافت پیدا می شوند، همان طور که خزش کوچک از میان آن ها عبور می کند، شکاف بزرگی وارد می شود و سایز متوسط به تنهایی در آن گرفتار می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The appointment is now generally admitted to have been a mistake.
[ترجمه گوگل]اکنون به طور کلی اعتراف می شود که این انتصاب یک اشتباه بوده است
[ترجمه ترگمان]اکنون این انتصاب به طور کلی پذیرفته شده است که یک اشتباه بوده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. It was generally admitted that the government had acted too quickly.
[ترجمه گوگل]عموماً پذیرفته شد که دولت خیلی سریع عمل کرده است
[ترجمه ترگمان]عموما پذیرفته شده بود که دولت خیلی سریع عمل کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. If such materials became generally available to the optics industry the payoffs from such a breakthrough would be enormous.
[ترجمه گوگل]اگر چنین موادی به طور کلی در دسترس صنعت اپتیک قرار گیرند، سود حاصل از چنین پیشرفتی بسیار زیاد خواهد بود
[ترجمه ترگمان]اگر چنین موادی به طور کلی برای صنعت اپتیک در دسترس باشند، بازده چنین پیشرفتی بسیار زیاد خواهد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Generally, I prefer painting with watercolours.
[ترجمه گوگل]به طور کلی من نقاشی با آبرنگ را ترجیح می دهم
[ترجمه ترگمان]به طور کلی، من نقاشی را با watercolours ترجیح می دهم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The discovery of America is generally referred to Columbus.
[ترجمه گوگل]کشف آمریکا به طور کلی به کلمب گفته می شود
[ترجمه ترگمان]کشف آمریکا عموما به کلمبوس ارجاع داده می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The experience has made him generally hostile towards women.
[ترجمه گوگل]این تجربه او را به طور کلی با زنان دشمنی کرده است
[ترجمه ترگمان]این تجربه او را به طور کلی نسبت به زنان دشمن می دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. It is now generally accepted that . . .
[ترجمه گوگل]اکنون به طور کلی پذیرفته شده است که
[ترجمه ترگمان]اکنون به طور کلی پذیرفته شده است که …
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. University teachers generally have admitted a lack of enthusiasm about their subjects.
[ترجمه گوگل]معلمان دانشگاه عموماً به عدم اشتیاق در مورد موضوعات خود اعتراف کرده اند
[ترجمه ترگمان]اساتید دانشگاه به طور کلی فقدان شور و شوق در مورد افراد خود را پذیرفته اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. The houses of the rich are generally larger than those of the poor.
[ترجمه گوگل]خانه های ثروتمندان عموما بزرگتر از خانه های فقیر است
[ترجمه ترگمان]خانه های ثروتمندان به طور کلی بزرگ تر از خانه های فقرا هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. Push generally succeeds in business.
[ترجمه diana] فشار به طور معمول باعث پیشرفت در کار میشود.
|
[ترجمه گوگل]Push به طور کلی در تجارت موفق است
[ترجمه ترگمان]فشار به طور کلی در کسب وکار موفق می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

عموما (قید)
commonly, generally, universally

معمولا (قید)
generally, usually

بطور کلی (قید)
generally

تخصصی

[ریاضیات] در حالت کلی، به طور کلی، عموما، کلا

انگلیسی به انگلیسی

• mostly; usually, ordinarily; in a general manner

پیشنهاد کاربران

بطور کلی
مثال: Generally speaking, exercise is good for your health.
بطور کلی، ورزش برای سلامتی شما خوب است.
NEVER: 0%
HARDLY EVER: 10%
RARELY: 20%
SELDOM: 30%
OCCASIONALLY: 40%
SOMETIMES: 50%
OFTEN: 60%
FREQUENTLY: 70%
GENERALLY: 80%
USUALLY: 90%
ALWAYS: 100%
Generally =usually
به طور کلی
یکی از مترادف های typically ( به معنی = معمولا ) در رشته ی کامپیوتر .
عموما، درکل، به طور کلی، اجمالا
widely
extensively
commonly
روی هم رفته
کمابیش_ کم و بیش
بطور کلی؛ اساسا؛ علی القاعده؛ قاعدتا؛ اساسا؛ عموما
I said
� generally
� Coming Soon
The only prettiest boy I ever saw was the guy who kissed her face
گفت و گفتم
در کل
به زودی
تنها زیباترین دوران نوجوانی پسری که دیدم همان پسری بود که صورت اورا بوسیدم
...
[مشاهده متن کامل]

کمال تو خودتم برقی یادت باشه بیشعور احمق سیلی زدن به تو هم کمه کچل ، کاشت مو برو ماموت

به طور کلی - کلا
بطورِ عام
totally
به طور کلی ، عموما ، معمولا، اساسا ، بیشتر
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٥)

بپرس