futility

/fjuːˈtɪləti//fjuːˈtɪlɪti/

معنی: پوچی، بی فایدگی، بیهوده گی، عبثی
معانی دیگر: بیهودگی، بی اثری، کار بیهوده، عمل عبث

بررسی کلمه

اسم ( noun )
حالات: futilities
(1) تعریف: the state or quality of being futile; uselessness.
مشابه: vanity

(2) تعریف: a futile action or event.

جمله های نمونه

1. the futility of giving him advice
بی فایدگی نصیحت به او

2. the war was an utter futility
جنگ کاملا بیهوده بود.

3. The sheer futility of it all exasperates her.
[ترجمه گوگل]بیهودگی محض این همه او را خشمگین می کند
[ترجمه ترگمان]عبث بودن همه مایه رنجش او شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. She could see the utter futility of trying to protest.
[ترجمه گوگل]او می توانست بیهودگی مطلق تلاش برای اعتراض را ببیند
[ترجمه ترگمان]می توانست بیهودگی و عبث تلاش برای اعتراض کردن را ببیند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. This sums up Owen's thoughts on the futility of war.
[ترجمه گوگل]این خلاصه افکار اوون در مورد بیهودگی جنگ است
[ترجمه ترگمان]این پول اندیشه های او را به بیهودگی جنگ پرداخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Lecture after lecture, accompanied by complaints about the futility of lectures and his reluctance to give them.
[ترجمه گوگل]سخنرانی پشت سر سخنرانی، همراه با گلایه از بیهودگی سخنرانی ها و عدم تمایل او به ارائه آن
[ترجمه ترگمان]سخنرانی پس از سخنرانی، همراه با شکایات در مورد بیهودگی سخنرانی ها و بی میلی او برای دادن به آن ها
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Obviously she had realised the futility of luring Silas into a chalet which lacked a double bed.
[ترجمه گوگل]بدیهی است که او به بیهودگی جذب سیلاس در کلبه ای که فاقد تخت دو نفره بود پی برده بود
[ترجمه ترگمان]معلوم بود که به عبث کوشیده بود سیلاس را به یک خانه ییلاقی که یک تخت خواب دو نفره نداشت بکشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. I fully realized the futility of this enterprise, an unrequited obsession, a one-sided infatuation.
[ترجمه گوگل]من کاملاً به بیهودگی این کار پی بردم، یک وسواس نافرجام، یک شیفتگی یک طرفه
[ترجمه ترگمان]کاملا به بیهودگی این شرکت، یک وسواس یک طرفه، یک شیفتگی یک طرفه پی بردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Futility consists of fourteen lines arranged in two stanzas which makes it a sonnet.
[ترجمه گوگل]بیهودگی شامل چهارده سطر است که در دو بیت مرتب شده اند که آن را به یک غزل تبدیل می کند
[ترجمه ترگمان]futility شامل چهارده خط است که در دو بیت شعر ترتیب داده شده که آن را یک غزل می سازد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. More accurately, the apathy and futility can be described as schizoid aloofness.
[ترجمه گوگل]به طور دقیق تر، بی تفاوتی و بیهودگی را می توان به عنوان دوری اسکیزوئید توصیف کرد
[ترجمه ترگمان]به طور دقیق تر، بی تفاوتی و بیهودگی می تواند به عنوان aloofness schizoid توصیف شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. What I see now is the complete futility, the gross over-production, the immeasurable waste of emotion and words.
[ترجمه گوگل]آنچه اکنون می بینم بیهودگی کامل، تولید بیش از حد فاحش، هدر رفتن بی اندازه احساسات و کلمات است
[ترجمه ترگمان]چیزی که اکنون می بینم بیهودگی کامل، تولید ناخالص بیش از حد، و اتلاف بی پایان احساسات و کلمات است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. But mere mortals know the futility of trying to outguess the market.
[ترجمه گوگل]اما فانیان صرفاً بیهودگی تلاش برای پیشی گرفتن از بازار را می دانند
[ترجمه ترگمان]اما فقط انسان های فانی بیهودگی تلاش برای رسیدن به بازار را می دانند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Fighting the rising waters was an exercise in futility.
[ترجمه گوگل]مبارزه با آب های بالا آمدن یک تمرین بیهوده بود
[ترجمه ترگمان]مبارزه با آب های خروشان بی هوده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The continuing problems of Northern Ireland demonstrate the futility of responding to a deeply ingrained political problem with a law-and-order response.
[ترجمه گوگل]مشکلات ادامه دار ایرلند شمالی بیهودگی پاسخگویی به یک مشکل سیاسی عمیقاً ریشه دار را با پاسخ قانون و نظم نشان می دهد
[ترجمه ترگمان]ادامه مشکلات ایرلند شمالی، بیهودگی واکنش به یک مشکل سیاسی عمیق عمیق با واکنش نظم و قانون را نشان می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

پوچی (اسم)
absurdity, vanity, futility, frivolity, nullity, inanity, vapidity, inefficacy, inefficacity, nihility, vacuity

بی فایدگی (اسم)
futility, drawback, disadvantage, disutility, futileness

بیهوده گی (اسم)
futility, futileness

عبثی (اسم)
vain, futility

انگلیسی به انگلیسی

• uselessness; worthlessness; triviality, vanity; useless act

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : futility
✅️ صفت ( adjective ) : futile
✅️ قید ( adverb ) : futilely
1. عدم اثربخشی یا موفقیت
2. فقدان هدف یا معنا
3. چیزی بیهوده
الکی، بی فایده، بی نتیجه، مفت
بیهودگی، بیفایده بودن
E. g. Someone is trying to teach me a lesson in futility
Winter Kills 1979🎥
ابطال

بپرس