fussiness

/ˈfʌsɪnəs//ˈfʌsɪnəs/

معنی: ایراد گیری کردن، نق نقی بودن
معانی دیگر: نق نقی بودن، ایراد گیری کردن

جمله های نمونه

1. Fussiness about food is a normal part of a child's development.
[ترجمه گوگل]نگرانی در مورد غذا بخشی طبیعی از رشد کودک است
[ترجمه ترگمان]غذا خوردن در مورد غذا بخشی طبیعی از رشد کودک است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. There's a lack of fussiness about the way he works.
[ترجمه گوگل]در مورد نحوه کار او غمگینی وجود ندارد
[ترجمه ترگمان]در مورد روشی که او کار می کند وجود ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Fever and fussiness without an apparent cause may result from UTI.
[ترجمه گوگل]تب و گیجی بدون علت ظاهری ممکن است ناشی از UTI باشد
[ترجمه ترگمان]تب و تب بدون علت ظاهری ممکن است ناشی از uti باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Other causes of fussiness in babies include diaper rash, thrush, food sensitivities, nipple confusion, low milk supply, etc.
[ترجمه گوگل]سایر علل گیجی در نوزادان عبارتند از: بثورات پوشک، برفک دهان، حساسیت های غذایی، گیجی نوک سینه، کمبود شیر و غیره
[ترجمه ترگمان]علل دیگر of در نوزادان شامل diaper، thrush، حساسیت های غذایی، سردرگمی نوک پستان، عرضه شیر کم، و غیره است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. You do not like fussiness around you or in your perfumes, you want a perfume that shows what you stand for - independence, simplicity and gentility.
[ترجمه گوگل]شما از شلوغی اطراف خود و یا در عطرهایتان خوشتان نمی آید، شما عطری می خواهید که نشان دهد از چه چیزی دفاع می کنید - استقلال، سادگی و ملایمت
[ترجمه ترگمان]شما fussiness را در اطراف خود و یا در perfumes دوست ندارید، یک عطر می خواهید که نشان می دهد چه چیزی برای استقلال، سادگی و اصالت وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Everybody knows that this is not fussiness but a precaution against burglars.
[ترجمه گوگل]همه می‌دانند که این بی‌حوصلگی نیست، بلکه یک اقدام احتیاطی در برابر سارقان است
[ترجمه ترگمان]همه می دانند که این اقدام احتیاطی نیست بلکه احتیاط در برابر دزدها است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Fussiness is one of the characteristics of language.
[ترجمه گوگل]غوغا یکی از ویژگی های زبان است
[ترجمه ترگمان]fussiness یکی از ویژگی های زبان است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He had colic (fussiness) and never slept more than twenty minutes at a time the first six months of his life.
[ترجمه گوگل]او کولیک داشت و در شش ماه اول زندگی‌اش هرگز بیش از بیست دقیقه نخوابید
[ترجمه ترگمان]او به قولنج مبتلا بود و در شش ماه اول عمرش هرگز بیش از بیست دقیقه نمی خوابید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. If you feel that your babys fussiness is not normal, its never a bad idea to get baby checked by the doctor to rule out any illness.
[ترجمه گوگل]اگر احساس می‌کنید که بی‌حوصلگی کودک شما طبیعی نیست، هرگز بد نیست که کودک را توسط پزشک معاینه کنید تا هرگونه بیماری را رد کنید
[ترجمه ترگمان]اگر احساس می کنی که fussiness، آدم معمولی نیست، هیچ وقت فکر بدی نیست که دکتر مریض را معاینه کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Our soy formula proven to reduce fussiness and gas.
[ترجمه گوگل]فرمول سویای ما ثابت شده است که وزش و گاز را کاهش می دهد
[ترجمه ترگمان]شیر سویا ما ثابت کرده است که گاز و گاز را کاهش می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Heart disease symptoms, including fever, respiratory complaints, abdominal pain, fussiness, and lethargy, are also consistent with the symptoms of other disorders.
[ترجمه گوگل]علائم بیماری قلبی، از جمله تب، شکایات تنفسی، درد شکم، گیجی و بی حالی نیز با علائم سایر اختلالات همخوانی دارد
[ترجمه ترگمان]علایم بیماری های قلبی از جمله تب، شکایت تنفسی، درد شکمی، fussiness و رخوت، هم چنین با علایم اختلالات دیگر سازگار هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The most common adverse reactions reported during clinical trials were fussiness, irritability, cough, runny nose, fever, loss of appetite and vomiting.
[ترجمه گوگل]شایع ترین واکنش های جانبی گزارش شده در طول کارآزمایی های بالینی عبارت بودند از: گیجی، تحریک پذیری، سرفه، آبریزش بینی، تب، از دست دادن اشتها و استفراغ
[ترجمه ترگمان]رایج ترین واکنش های منفی گزارش شده در طی آزمایش ها بالینی عبارتند از: fussiness، زودرنجی، سرفه، runny بینی، تب، از دست دادن اشتها و استفراغ
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Furthermore, many mothers have found that vitamin or fluoride supplements may cause fussiness or colic in their infants.
[ترجمه گوگل]علاوه بر این، بسیاری از مادران دریافته‌اند که مکمل‌های ویتامین یا فلوراید ممکن است باعث ناراحتی یا قولنج در نوزادانشان شود
[ترجمه ترگمان]علاوه بر این، بسیاری از مادران دریافتند که مکمل های غذایی یا فلوراید ممکن است باعث fussiness یا قولنج در نوزادان آن ها شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Put him on his rocker or sway him gently and it will make him forget all about his fussiness.
[ترجمه گوگل]او را بر روی راک خود قرار دهید یا به آرامی او را تکان دهید و این باعث می‌شود که او همه چیز را فراموش کند
[ترجمه ترگمان]او را روی صندلی گهواره ای اش بگذارید و با ملایمت او را به این طرف و آن طرف تاب دهید، و این باعث می شود که همه چیز را فراموش کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ایراد گیری کردن (اسم)
fussiness

نق نقی بودن (اسم)
fussiness

انگلیسی به انگلیسی

• choosiness, particularity; nervousness; irritableness; state of being bothersome

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : fuss
✅️ اسم ( noun ) : fuss / fussiness
✅️ صفت ( adjective ) : fussy
✅️ قید ( adverb ) : fussily
Fussy :
often upset or unhappy
Examples :
◀️ a very fussy baby
◀️ “It's very normal for there to be some daily fussiness. Crying up to three hours a day is still within a normal range. ” When your baby is around 3 months old, the crying likely will decrease to one hour or less a day, although some babies may cry regularly until they are 5 months of age, she says.
...
[مشاهده متن کامل]

بپرس