furtive

/ˈfɜːrtɪv//ˈfɜːtɪv/

معنی: پنهان، رمزی، نهانی، مخفی، زیر جلی، دزدکی
معانی دیگر: دزدانه، پنهانی، یواشکی، مخفیانه

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: furtively (adv.), furtiveness (n.)
(1) تعریف: done with or characterized by stealth; surreptitious; sly.
مترادف: sly, sneaking, sneaky, stealthy, surreptitious
متضاد: aboveboard, barefaced, forthright
مشابه: backdoor, clandestine, secretive, under-the-counter, under-the-table, undercover

- When she saw her two sons exchange furtive glances, she knew they were up to something.
[ترجمه دکتر ارژنگ] وقتی دید که دو پسرش نگاه هایی دزدکی رد و بدل می کنند، متوجه شد آنها دارند یک کاری میکنند.
|
[ترجمه گوگل] وقتی دو پسرش را دید که نگاه‌های پنهانی با هم رد و بدل می‌کنند، می‌دانست که آنها دست به کاری زده‌اند
[ترجمه ترگمان] وقتی دید که دو پسرش نگاه هایی دزدکی رد و بدل می کنند، متوجه شد که به چیزی نزدیک شده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: seemingly underhanded; shifty.
مترادف: shifty, sly, sneaking, sneaky
متضاد: forthright, open
مشابه: deceitful, devious, scheming, underhand, underhanded

جمله های نمونه

1. the furtive glances of the two lovers
نگاه های دزدانه ی دو عاشق

2. The look in his eyes became furtive.
[ترجمه گوگل]نگاه در چشمانش مبهم شد
[ترجمه ترگمان]نگاهش مرموز و دزدانه به نظر می رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. There was something furtive about his actions.
[ترجمه Maryam] چیزی پنهانی در کارهای اون بود
|
[ترجمه گوگل]چیزی پنهانی در اعمال او وجود داشت
[ترجمه ترگمان]چیزی مرموز در رفتارش وجود داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. I saw him cast a furtive glance at the woman at the table to his right.
[ترجمه گوگل]او را دیدم که نگاهی پنهانی به زن پشت میز سمت راستش انداخت
[ترجمه ترگمان]او را دیدم که نگاهی دزدکی به آن زن که پشت میز به سمت راستش بود انداخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. She cast a furtive glance over her shoulder.
[ترجمه گوگل]نگاهی پنهانی روی شانه اش انداخت
[ترجمه ترگمان]نگاهی دزدکی به شانه او انداخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. I had a furtive look in her bag when her back was turned.
[ترجمه گوگل]وقتی پشتش را برگرداندند نگاهی پنهانی به کیفش انداختم
[ترجمه ترگمان]وقتی برگشت دزدکی نگاهی به کیفش کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. With a furtive glance over her shoulder, she unlocked the door and entered the house.
[ترجمه گوگل]با نگاهی پنهان از روی شانه اش، قفل در را باز کرد و وارد خانه شد
[ترجمه ترگمان]با نگاهی مرموز به پشت سرش، قفل در را باز کرد و وارد خانه شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The man walked slowly along, casting furtive glances behind him.
[ترجمه گوگل]مرد به آرامی راه رفت و نگاه های پنهانی به پشت سرش انداخت
[ترجمه ترگمان]مرد آهسته راه می رفت و دزدانه به پشت سرش نگاه می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He made one or two furtive phone calls.
[ترجمه گوگل]او یکی دو تماس تلفنی مخفیانه داشت
[ترجمه ترگمان]یکی دو بار تلفن دزدکی رد و بدل کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Chris kept stealing furtive glances at me.
[ترجمه گوگل]کریس مدام نگاه‌های پنهانی به من می‌دزدید
[ترجمه ترگمان]ک-- ری - - س \"دزدکی دزدکی به من نگاه می کرد\"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. He cast an oddly furtive glance at her.
[ترجمه گوگل]نگاهی عجیب و غریب به او انداخت
[ترجمه ترگمان]او نگاهی دزدکی به او انداخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He cast a furtive glance at her.
[ترجمه گوگل]نگاهی پنهانی به او انداخت
[ترجمه ترگمان]نگاهی دزدکی به او انداخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The teacher was suspicious of the student's furtive behaviour during the exam.
[ترجمه گوگل]معلم به رفتار دزدانه دانش آموز در هنگام امتحان مشکوک بود
[ترجمه ترگمان]معلم نسبت به رفتار دزدکی دانش آموز در طی این امتحان مشکوک بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. She was furtive and vicious by temperament.
[ترجمه گوگل]او از نظر خلق و خوی بداخلاق بود
[ترجمه ترگمان]خلق و خوی او مرموز و موذی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

پنهان (صفت)
hidden, abstruse, secret, latent, back-door, surreptitious, cryptic, furtive, hugger-mugger, perdu, perdue

رمزی (صفت)
secret, mystic, allegorical, figurative, coded, symbolic, encoded, cryptic, esoteric, undercover, backstairs, furtive, occult, emblematic, runic

نهانی (صفت)
secret, surreptitious, subterranean, undercover, backstairs, potential, furtive, underhand, occult, gnostic, subterraneous

مخفی (صفت)
hidden, invisible, secret, undercover, closet, furtive, clandestine, hush-hush, perdu, perdue

زیر جلی (صفت)
surreptitious, undercover, furtive, underhand, clandestine, hugger-mugger

دزدکی (صفت)
privy, furtive, slinky, stealthy, snoopy

انگلیسی به انگلیسی

• surreptitious (i.e. a glance); secret, stealthy; sly, shifty
furtive behaviour is secretive and sly.

پیشنهاد کاربران

Furtive describes actions that are done in a secretive or sly manner, often with the intent to avoid being noticed or caught.
Furtive اقداماتی را توصیف می کند که به شیوه ای مخفیانه یا حیله گرانه انجام می شوند، اغلب به قصد جلوگیری از توجه یا گرفتار شدن.
...
[مشاهده متن کامل]

He cast a furtive glance around the room before slipping something into his pocket.
The suspect’s furtive behavior raised suspicions.
We need to be furtive if we want to escape unnoticed.

منابع• https://fluentslang.com/slang-for-more-mysterious/
تودار
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : furtiveness
✅️ صفت ( adjective ) : furtive
✅️ قید ( adverb ) : furtively
آب زیر کاه
مراقب، گوش به زنگ
پنهانکاری
دزدکی
secret and sly or sordid
marked by quiet and caution and secrecy; taking pains to avoid being observed
A furtive glance, a furtive organization
مخفیانه. یواشکی و . . .
تلاش برای جلوگیری از توجه یا مطلع شدن، که معمولا به دلیل گناه ( خطا ) بودن یا اعتقاد بر این که کشف ( آن عمل ) منجر به مشکل ( گرفتاری ) می شود؛
"آنها یک روز را مخفیانه با هم گذراندند""they spent a furtive day together"
...
[مشاهده متن کامل]

synonyms: secretive, secret, surreptitious; sly, sneaky, wily, underhand, under the table; clandestine, hidden, covert, cloaked, conspiratorial, underground, cloak and dagger, hole and corner, hugger - mugger; stealthy, sneaking, skulking, slinking; sidelong, sideways, oblique, indirect; black; informalhush - hush, shifty
"they cast furtive glances at one another"
antonyms: open, above board
suggestive of guilty nervousness. بیانگر عصبانیت ( نگرانی. ترس ) مجرم است.
"the look in his eyes became furtive" نگاهش مرموز و دزدانه به نظر می رسید.

بپرس