furthermost

/ˈfɜːrðəmoʊst//ˈfɜːðəməʊst/

معنی: دورترین، اقصی نقطه
معانی دیگر: دور دست ترین، بعیدترین، منتهی الیه

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
• : تعریف: most remote or distant; farthest away.

جمله های نمونه

1. we drove to the furthermost point of the frontier
ما تا دورترین نقطه ی مرز راندیم.

2. In the furthermost corner sat a tall thin man.
[ترجمه گوگل]در گوشه دورتر مردی لاغر قد بلند نشسته بود
[ترجمه ترگمان]در گوشه furthermost مردی قد بلندی نشسته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. We walked to the furthermost point and then sat on the sand dunes.
[ترجمه گوگل]تا دورترین نقطه راه رفتیم و سپس روی تپه های شنی نشستیم
[ترجمه ترگمان]به طرف the رفتیم و بعد روی تپه های شنی شنی نشستیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. At the furthermost end of it, a door opens into the Upper Paddock.
[ترجمه گوگل]در انتهایی ترین قسمت آن، دری به سمت پادوک بالایی باز می شود
[ترجمه ترگمان]در انتهای آن دری باز می شود که در چراگاه بزرگ قرار دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Martin was standing at the furthermost edge of the terrace, looking over the gardens and down to the sea.
[ترجمه گوگل]مارتین در انتهایی ترین لبه تراس ایستاده بود و به باغ ها و به سمت دریا نگاه می کرد
[ترجمه ترگمان]مارتین در لبه ایوان تراس ایستاده بود و به باغ ها و دریا نگاه می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. It's like listening to a performance from the furthermost point of the gallery.
[ترجمه گوگل]مثل گوش دادن به یک اجرا از دورترین نقطه گالری است
[ترجمه ترگمان]مثل این است که به یک نمایش از قسمت furthermost گالری گوش بدهید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He sat on the seat furthermost from the TV set.
[ترجمه گوگل]روی صندلی دورتر از تلویزیون نشست
[ترجمه ترگمان]روی نیمکت نشست و از صحنه تلویزیون دور شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. This device should be installed at the furthermost downstream end of the supply pipe or fixture where temporary spillage due to critical flow pressure conditions can be discharged harmlessly.
[ترجمه گوگل]این دستگاه باید در انتهای پایین‌دست لوله تغذیه یا فیکسچر نصب شود، جایی که نشت موقت به دلیل شرایط بحرانی فشار جریان می‌تواند بدون ضرر تخلیه شود
[ترجمه ترگمان]این دستگاه باید در انتهای پایین دست لوله تغذیه یا ثابت نصب شود که نشت موقت به علت شرایط فشار جریان بحرانی می تواند بی خطر باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Their house is furthermost on the right.
[ترجمه گوگل]خانه آنها در سمت راست دورتر است
[ترجمه ترگمان]خانه آن ها در سمت راست است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. WMAP is constantly surveying the furthermost reaches of the universe, measuring the very faint "echo" of the Big Bang.
[ترجمه گوگل]WMAP دائماً دورترین نقاط جهان را بررسی می کند و "پژواک" بسیار ضعیف انفجار بزرگ را اندازه گیری می کند
[ترجمه ترگمان]WMAP به طور مداوم در حال بررسی furthermost های عالم هستند، که \"بازتاب\" ضعیف \"بیگ بنگ\" را اندازه گیری می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. He sat on the furthermost from the TV set .
[ترجمه گوگل]او در انتهای تلویزیون نشست
[ترجمه ترگمان]روی تخت نشست و تلویزیون را روشن کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Since 1949 onward, Chinese intellectuals have been furthermost marginalized; such de-centered withdrawal is a unique historical phenomenon worth of special study.
[ترجمه گوگل]از سال 1949 به بعد، روشنفکران چینی بیش از همه به حاشیه رانده شدند چنین عقب نشینی غیر متمرکز یک پدیده تاریخی منحصر به فرد است که ارزش مطالعه ویژه ای دارد
[ترجمه ترگمان]از سال ۱۹۴۹ به بعد، روشنفکران چینی به حاشیه رانده شده اند؛ این عقب نشینی de یک پدیده تاریخی منحصر به فرد به ارزش مطالعه ویژه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Fearlessly, it went on its endless journey, league upon league to the furthermost regions of Asia, in utter solitude, mysterious.
[ترجمه گوگل]بدون ترس، سفر بی پایان خود را، لیگ به لیگ تا دورترین مناطق آسیا، در خلوت مطلق، مرموز پیش برد
[ترجمه ترگمان]fearlessly، سفر بی پایان، لیگ در لیگ furthermost آسیا، در انزوای مطلق، در تنهایی، اسرارآمیز و اسرارآمیز بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The historical journalism opens out that they are similar in their frameworks, consistent in their hypostasis, and uniform in their significance between the furthermost one and the latest one.
[ترجمه گوگل]روزنامه‌نگاری تاریخی نشان می‌دهد که آنها در چارچوب‌هایشان شبیه به هم هستند، در فرضیه‌هایشان ثابت هستند، و از نظر اهمیت بین دورترین و جدیدترین یکسان هستند
[ترجمه ترگمان]روزنامه نگاری تاریخی آشکار می کند که آن ها مشابه چارچوب های خود هستند، مطابق با hypostasis خود، و در اهمیت خود بین the و آخرین آن ها همسان هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. This paper holds that to further the reform of cultural system must start from theoretical innovation and solve the "dead-end" problems from the furthermost point - they. . .
[ترجمه گوگل]این مقاله معتقد است که برای پیشبرد اصلاح نظام فرهنگی باید از نوآوری نظری شروع کرد و مشکلات "بن بست" را از دورترین نقطه - آنها حل کرد
[ترجمه ترگمان]این مقاله ثابت می کند که اصلاح سیستم فرهنگی باید از نوآوری نظری شروع شود و مشکلات \"بن بست\" را از نقطه furthermost حل کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

دورترین (صفت)
hindmost, ultimate, endmost, farthest, utmost, farthermost, furthermost

اقصی نقطه (صفت)
outmost, endmost, farthest, farthermost, furthermost

تخصصی

[ریاضیات] دورترین

انگلیسی به انگلیسی

• furthest, farthest away
the furthermost one of a number of similar things is the one that is the greatest distance away from a particular place.

پیشنهاد کاربران

بپرس