front office

/ˈfrəntˈɑːfəs//frʌntˈɒfɪs/

(در شرکت های بزرگ و غیره) مدیران، فرمداران، ادارات مدیران، سیاستمداران وگردانندگان یک سازمان

بررسی کلمه

اسم ( noun )
مشتقات: front-office (adj.)
• : تعریف: the administrative office of a company or organization, or its executive officers or management.

جمله های نمونه

1. Coaching and the front office have a lot to do with winning and losing, too.
[ترجمه گوگل]مربیگری و پیشکسوت نیز با برد و باخت ارتباط زیادی دارند
[ترجمه ترگمان]هدایت و اداره جلویی باید کاره ای زیادی برای برنده شدن و شکست دادن داشته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. And right in his own front office.
[ترجمه گوگل]و درست در دفتر خودش
[ترجمه ترگمان]و درست در دفتر خودش
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The front office deserves credit, too, for making the right trades at the right time.
[ترجمه گوگل]دفتر پیشخوان نیز برای انجام معاملات مناسب در زمان مناسب مستحق اعتبار است
[ترجمه ترگمان]دفتر جلو هم برای درست کردن معاملات حق در زمان مناسب، سزاوار اعتبار است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. It was from the front office.
[ترجمه گوگل]از جلو دفتر بود
[ترجمه ترگمان]از دفتر پذیرش بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Which is why the front office felt it was just as crucial to find another dependable reliever as it was another starter.
[ترجمه گوگل]به همین دلیل است که دفتر جلو احساس می کرد یافتن یک مسکن قابل اعتماد دیگر به همان اندازه که شروع کننده دیگری است، حیاتی است
[ترجمه ترگمان]به همین دلیل است که دفتر جلو احساس کرد که پیدا کردن مسکن قدرتمند دیگری ضروری است چرا که یک استارتر دیگر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. All others extensions can be dialled from the front office.
[ترجمه گوگل]تمام برنامه های افزودنی دیگر را می توان از دفتر جلو شماره گیری کرد
[ترجمه ترگمان]همه ضمیمه های دیگر را می توان از دفتر جلو هدایت کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The drive to integrate back and front office systems among tour and ferry operators is similarly driving revenues.
[ترجمه گوگل]تلاش برای ادغام سیستم‌های آفیس پشت و رو در میان اپراتورهای تور و کشتی‌ها به طور مشابه باعث درآمدزایی می‌شود
[ترجمه ترگمان]محرکی برای ادغام سیستم های باز و جلو در میان متصدیان حمل و نقل و حمل و نقل در میان متصدیان حمل و نقل نیز درآمد محرک مشابهی دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The job can be particularly hectic for front office managers around check-in and check-out time.
[ترجمه گوگل]این کار می تواند به خصوص برای مدیران دفتر جلو در زمان ورود و خروج پر هیجان باشد
[ترجمه ترگمان]این شغل به ویژه برای مدیران اداری در اطراف بررسی و بررسی زمان بسیار گیج کننده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Prepare the recapitulation of all Front Office and Outlet Transactions accurately and timely.
[ترجمه گوگل]خلاصه تمام معاملات Front Office و Outlet را به طور دقیق و به موقع آماده کنید
[ترجمه ترگمان]آماده سازی تکرار تمامی دفاتر جبهه و پی گیری دقیق و به موقع
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Coordinate with Front Office, Banqueting, Beverage and other departments on all specific guests requirements.
[ترجمه گوگل]هماهنگی با بخش های جلویی، ضیافت، نوشیدنی و سایر بخش ها در مورد تمام نیازهای مهمانان خاص
[ترجمه ترگمان]هماهنگی با دفتر جبهه، banqueting، آشامیدنی و سایر دپارتمان ها در تمامی الزامات خاص مهمان
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. I'll be in the front office all day.
[ترجمه گوگل]من تمام روز در جلو دفتر خواهم بود
[ترجمه ترگمان]تمام روز در دفتر کار خواهم بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The front office decides how much the workers are paid.
[ترجمه گوگل]دفتر جلو تصمیم می گیرد که کارگران چقدر حقوق بگیرند
[ترجمه ترگمان]دفتر جلو تصمیم می گیرد که کارگران چقدر پول پرداخت می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. If you want any help, please call front office.
[ترجمه گوگل]اگر کمک می خواهید، لطفا با دفتر نمایندگی تماس بگیرید
[ترجمه ترگمان] اگه کمک خواستی، لطفا به دفتر پلیس زنگ بزن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Smith goes to see his supervisor in the front office.
[ترجمه گوگل]اسمیت برای دیدن سرپرستش در دفتر جلو می رود
[ترجمه ترگمان]اسمیت به دیدن سرپرست خود در دفتر جلو می رود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

پیشنهاد کاربران

ستاد
جلوسازمانی
front office ( رایانه و فنّاوری اطلاعات )
واژه مصوب: پیش خان 2
تعریف: دفتر اجرایی اصلی شرکت ها و سازمان ها یا سامانه هایی که با مشتریان سروکار دارند
قسمت پذیرش یک شرکت یا مطب که به بازدیدکنندگان خوشامد میگوید را راهنمایی می کند.
front office
سازمان هایی که به طور مستقیم با افراد ارتباط دارند

بپرس