freshly

/ˈfreʃli//ˈfreʃli/

تازگی، اخیرا، تازه، با طراوت، با تر و تازگی، با گستاخی، با پررویی، بتازگی، بانیروی تازه، ازروی خامی، ازنو

جمله های نمونه

1. freshly arrived from europe
تازه از فرنگ آمده

2. freshly baked bread
نان تازه (از تنور درآمده)

3. freshly picked lettuce
کاهویی که تازه برداشت شده است

4. a freshly painted room
اتاقی که به تازگی رنگ شده است.

5. my freshly furbished bedroom
اتاق خواب من که تازه تعمیر شده است

6. Just wait a minute. You know a freshly baked cake doesn't cut easily.
[ترجمه گوگل]فقط یک دقیقه صبر کنید می دانید کیک تازه پخته شده به راحتی بریده نمی شود
[ترجمه ترگمان] فقط یه دقیقه صبر کن تو می دانی که یک کیک تازه پخته به آسانی قطع نمی شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Life is like freshly fallen snow. Be careful where you walk because every step will show.
[ترجمه گوگل]زندگی مثل برف تازه باریده شده است مراقب باشید کجا راه می روید زیرا هر قدم خود را نشان می دهد
[ترجمه ترگمان]زندگی مثل برف تازه افتاده است مراقب باشید که کجا می روید چون هر قدم به شما نشان خواهد داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Freshly baked apple pie makes a tasty dessert.
[ترجمه گوگل]پای سیب تازه پخته شده یک دسر خوشمزه درست می کند
[ترجمه ترگمان]پای سیب پخته یک دسر خوش مزه درست می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The freshly harvested hay was taken into the big hay barn.
[ترجمه گوگل]یونجه تازه برداشت شده به انبار یونجه بزرگ برده شد
[ترجمه ترگمان]یونجه تازه درو شده در طویله بزرگ انبار شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. A freshly baked cake doesn't cut easily.
[ترجمه گوگل]کیک تازه پخته شده به راحتی بریده نمی شود
[ترجمه ترگمان]کیک تازه پخته شده به راحتی بریده نمی شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. A delicious smell of freshly baked bread wafted across the garden.
[ترجمه گوگل]بوی خوش نان تازه پخته شده در باغ پیچید
[ترجمه ترگمان]بوی خوش نان تازه در باغ به مشام می رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Instant coffee just doesn't compare with freshly ground coffee.
[ترجمه گوگل]قهوه فوری با قهوه تازه آسیاب شده مقایسه نمی شود
[ترجمه ترگمان]قهوه فوری با قهوه تازه پایه قابل مقایسه نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. That smell of freshly baked bread carries me back!
[ترجمه گوگل]بوی نان تازه پخته مرا دوباره می برد!
[ترجمه ترگمان]بوی نون ذرت تازه منو پس می ده!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Add some freshly milled black pepper.
[ترجمه گوگل]مقداری فلفل سیاه تازه آسیاب شده اضافه کنید
[ترجمه ترگمان]کمی فلفل سیاه تازه به آن اضافه کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. His trousers have been freshly washed and ironed.
[ترجمه گوگل]شلوارش تازه شسته و اتو شده است
[ترجمه ترگمان]شلوارش تازه شسته شده و اتو شده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. The smell of freshly baked bread filled the room.
[ترجمه گوگل]بوی نان تازه پخته شده اتاق را پر کرده بود
[ترجمه ترگمان]بوی نان تازه، اتاق را پر کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. She had had her hair freshly washed and styled.
[ترجمه گوگل]موهایش را تازه شسته و حالت داده بود
[ترجمه ترگمان]موهایش را تازه شسته و شسته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• recently, lately; in a fresh way, vigorously
if something has been freshly made or done, it has been made or done recently.

پیشنهاد کاربران

freshly
newly
recently
lately
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : freshen
✅️ اسم ( noun ) : freshness / fresher
✅️ صفت ( adjective ) : fresh
✅️ قید ( adverb ) : freshly / fresh
تازگی ها
بتازگی
تازه

بپرس