frequented

/ˈfriːkwənt//frɪˈkwent/

تکرار شونده، زود زود، مکرر، رفت وامد زیاد کردن در، تکرار کردن

جمله های نمونه

1. in his youth he frequented the theater, in his old age the church
در جوانی مرتبا به تماشاخانه می رفت و در پیری مرتبا به کلیسا.

انگلیسی به انگلیسی

• visited often

پیشنهاد کاربران

بپرس