frenzy

/ˈfrenzi//ˈfrenzi/

معنی: اشفتن، هیجان، دیوانگی، شور، شوریدگی، دیوانگی انی، شوریده کردن، دیوانه کردن
معانی دیگر: حالت جنون آمیز، (آنی و زود گذر) دیوانگی، شیدایی حاد، تیز شیدایی، دیوانه سان کردن، جنون آمیز کردن، شیدا کردن

بررسی کلمه

اسم ( noun )
حالات: frenzies
(1) تعریف: a seizure marked by violent agitation, excitement, or enthusiasm, or the activity accompanying such a seizure.
مترادف: fit, paroxysm
مشابه: ecstasy, flurry, fury, outburst, seizure, spasm, tantrum

(2) تعریف: wild madness.
مترادف: delirium, lunacy
مشابه: distraction, furor, fury, madness, rage
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: frenzies, frenzying, frenzied
• : تعریف: to cause wild excitement or agitation in; drive to a frenzy.
مترادف: craze, excite, madden
متضاد: still
مشابه: agitate, derange, fluster, provoke

جمله های نمونه

1. in a frenzy of joy
با شادی جنون آمیز

2. he lashed the people into a frenzy of anger
مردم را چنان برانگیخت که دیوانه وار عصبانی شدند.

3. they were whipping up the people's nationalist frenzy
آنان شور میهن دوستی مردم را دامن می زدند.

4. to work up into a state of frenzy
به حالت دیوانه ها در آمدن

5. The women were screaming and in a frenzy to get home.
[ترجمه گوگل]زن ها فریاد می زدند و در دیوانگی برای رسیدن به خانه بودند
[ترجمه ترگمان]زن ها جیغ می کشیدند و دیوانه وار به خانه برمی گشتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Love, is the youth frenzy years round of apricot yellow months, fine but hazy.
[ترجمه گوگل]عشق، دیوانگی جوانان است دور زرد زردآلو ماه، خوب اما مه آلود
[ترجمه ترگمان]عشق، همان جنون جوانی است که در ماه های زرد زردآلو، اما مبهم اما مبهم است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. In a frenzy of rage she hit him.
[ترجمه گوگل]در دیوانگی از عصبانیت او را زد
[ترجمه ترگمان]خشمی دیوانه وار بر او چیره شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Nationalist speeches worked the crowd up into a frenzy.
[ترجمه گوگل]سخنرانی های ملی گرایانه جمعیت را به جنون کشاند
[ترجمه ترگمان]سخنرانی ها، جمعیت را به هیجان می آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The speaker worked the crowd up into a frenzy.
[ترجمه گوگل]سخنران جمعیت را به جنون کشاند
[ترجمه ترگمان]سخنران هیجان زده جمعیت را به هیجان آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Doreen had worked herself into a frenzy.
[ترجمه گوگل]دورین خودش را دیوانه کرده بود
[ترجمه ترگمان]دورین خودش را دیوانه کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. In a frenzy of hate he killed his enemy and revenged his father.
[ترجمه برجسته] در یک حالت جنون آمیزی از نفرت دشمنش را کشت وانتقام پدرش را گرفت
|
[ترجمه گوگل]او در جنون نفرت دشمن خود را کشت و از پدرش انتقام گرفت
[ترجمه ترگمان]او با خشم و نفرت از پدرش انتقام گرفت و انتقام خود را از پدرش گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Babies can cry themselves into a state of frenzy.
[ترجمه گوگل]نوزادان می توانند در حالت دیوانگی گریه کنند
[ترجمه ترگمان]نوزادان می توانند خودشان را به حالت جنون تبدیل کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. I worked myself into a frenzy plotting ways to make him jealous.
[ترجمه گوگل]دیوانه وار با خودم کار کردم و روش هایی برای حسادت او طراحی کردم
[ترجمه ترگمان]من خودم را به طرز دیوانه واری روش کار کردم تا او را حسود کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. She tore the letter open in a frenzy.
[ترجمه گوگل]او نامه را با جنون پاره کرد
[ترجمه ترگمان]نامه را با عصبانیت باز کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The film put America's moviegoers into a feeding frenzy.
[ترجمه گوگل]این فیلم تماشاگران سینمای آمریکا را در یک جنون تغذیه قرار داد
[ترجمه ترگمان]این فیلم به frenzy در آمریکا تبدیل شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. There had been a frenzy of activity in my absence.
[ترجمه گوگل]در غیاب من یک جنون از فعالیت وجود داشت
[ترجمه ترگمان]در غیاب من فعالیت بیش از حد جنون آمیز بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. There was a frenzy of activity on the financial markets yesterday.
[ترجمه سعید محمدی] frenzy : اوج هیجان ، دیوانه وار، جنون آمیز،
|
[ترجمه گوگل]دیروز در بازارهای مالی جنجالی وجود داشت
[ترجمه ترگمان]دیروز در بازارهای مالی هیجان زیادی وجود داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

اشفتن (اسم)
frenzy

هیجان (اسم)
fit, fret, boil, excitation, agitation, excitement, thrill, frenzy, dither, titillation, fission, ignition, tornado, fever, tempest, lather, hysterics, unco, snit, stour

دیوانگی (اسم)
derangement, frenzy, insanity, dementia, amok, madness, craziness, mania, amuck, distraction, rage, craze, rave, lunacy, delirium, furor, phrensy

شور (اسم)
deliberation, emotion, excitement, frenzy, passion, rapture, sensation, craze, phrensy

شوریدگی (اسم)
frenzy, snarl

دیوانگی انی (اسم)
frenzy

شوریده کردن (فعل)
frenzy

دیوانه کردن (فعل)
moon, distract, frenzy, craze, derange, madden

انگلیسی به انگلیسی

• excitement, madness, agitation, hysteria
excite, madden, agitate, make hysterical
someone who is in a frenzy has lost control of their feelings and is acting in a very excited and violent or uncontrolled way.

پیشنهاد کاربران

- دیوانه وار
- جنون آمیز
شیفتگی
Frenzy of excitement جنون هیجان
Frenzy of violence جنون خشونت
Frenzy of rage جنون خشم
Feeding frenzy جنون خوردن
erotic frenzy جنون شهوت
از خود بی خود شدگی - عنان گسیختگی
جوگیر شدن
تا حدودی معنی منفی داره مفهومش اینکه به طور موقت از حالت منطقی خارج بشیم.
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : _
اسم ( noun ) : frenzy
صفت ( adjective ) : frenzied
قید ( adverb ) : frenziedly
noun
[count] :
🔴great and often wild or uncontrolled activity
◀️the buying frenzy just before Christmas
◀️The partygoers worked themselves ( up ) into a frenzy
◀️a frenzy of shopping
◀️White Dragon sends asian women into a frenzy
هیجان خیلی زیاد
Nationalist speeches worked the crowd up into a frenzy
سخنرانی های میهن پرستانه/ملی گرایانه ش مردم/اون جمعیت رو به شور و هیجان آورد
آشفته بازار
شور و هیجان
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)

بپرس