frenzied

/ˈfrenzid//ˈfrenzɪd/

معنی: از جا در رفته، شوریده، اشفته، عصبانی، دیوانه وار، اتشی
معانی دیگر: دیوانه وار، شوریده، اشفته، از جا در رفته

جمله های نمونه

1. the guards' frenzied attack
حمله ی جنون آمیز افراد گارد

2. Two teenagers carried out a frenzied attack on a local shopkeeper.
[ترجمه گوگل]دو نوجوان به یک مغازه دار محلی حمله کردند
[ترجمه ترگمان]دو نوجوان یک حمله دیوانه وار به یک مغازه دار محلی انجام دادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. A wave of frenzied buying pushed the index up 13 points.
[ترجمه گوگل]موجی از خریدهای دیوانه وار، شاخص را 13 واحد افزایش داد
[ترجمه ترگمان]موجی از خرید جنون آمیز، شاخص را ۱۳ امتیاز بالا برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. She was murdered in a frenzied knife attack.
[ترجمه گوگل]او در یک حمله جنون آمیز با چاقو به قتل رسید
[ترجمه ترگمان] اون توی یه حمله عصبی کشته شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. A woman was stabbed to death in a frenzied attack on her home tonight.
[ترجمه گوگل]یک زن امشب در حمله ای جنون آمیز به خانه اش با ضربات چاقو کشته شد
[ترجمه ترگمان]یه زن دیشب با یه حمله دیوانه وار تو خونه کشته شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The dog jumped at the intruder with frenzied barks.
[ترجمه گوگل]سگ با پارس های دیوانه وار به طرف مهاجم پرید
[ترجمه ترگمان]سگ با خشم پارس می کند و پارس می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The man was stabbed to death in a frenzied attack.
[ترجمه گوگل]این مرد در یک حمله جنون آمیز با ضربات چاقو کشته شد
[ترجمه ترگمان]اون مرد با یه حمله دیوانه وار کشته شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The office was a scene of frenzied activity this morning.
[ترجمه گوگل]دفتر امروز صبح صحنه فعالیت های جنون آمیز بود
[ترجمه ترگمان]این دفتر امروز صبح یک صحنه پر جنب و جوش بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Was this enough reason to encourage such frenzied attacks?
[ترجمه گوگل]آیا این دلیل کافی برای تشویق چنین حملات جنون آمیزی بود؟
[ترجمه ترگمان]آیا این دلیل کافی برای تشویق چنین حملات دیوانه وار بود؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. I found the film's final frenzied violence detestable.
[ترجمه گوگل]من خشونت جنون آمیز آخر فیلم را نفرت انگیز یافتم
[ترجمه ترگمان]من آخرین خشونت دیوانه وار فیلم را نفرت آور یافتم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The result was a frenzied rush for consumer goods, both for their own sake and as a hedge against inflation.
[ترجمه گوگل]نتیجه یک هجوم جنون آمیز برای کالاهای مصرفی بود، هم به خاطر خودشان و هم به عنوان پوششی در برابر تورم
[ترجمه ترگمان]نتیجه هجوم دیوانه وار برای کالاهای مصرفی، هم به خاطر خود و هم به عنوان پرچینی در برابر تورم بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Many of the deals struck in this frenzied atmosphere are sure to go sour eventually, sending more companies to the brink.
[ترجمه گوگل]بسیاری از معاملات انجام شده در این فضای دیوانه وار مطمئناً در نهایت خراب می شوند و شرکت های بیشتری را به لبه پرتگاه می کشاند
[ترجمه ترگمان]بسیاری از معاملات انجام شده در این جو دیوانه وار، در نهایت منجر به ترش شدن می شود، و شرکت های بیشتری را به مرز اعزام می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. This led to frenzied buying orders.
[ترجمه گوگل]این امر منجر به سفارشات خرید دیوانه وار شد
[ترجمه ترگمان]این باعث شد که از دستورها دیوانه وار استفاده کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Caught in frenzied downsizing, Dan joined the legions of independent consultants.
[ترجمه گوگل]دن که گرفتار کوچک سازی دیوانه وار شد، به لژیون مشاوران مستقل پیوست
[ترجمه ترگمان]دن پس از گرفتار شدن در اندازه خود گروهی از مشاوران مستقل را به خود جلب کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

از جا در رفته (صفت)
mad, berserk, frenzied, short-tempered

شوریده (صفت)
crazy, berserk, frenzied, distraught, frenetic, phrenetic, horn-mad

اشفته (صفت)
upset, disturbed, disordered, berserk, messy, disheveled, frenzied, frenetic, phrenetic, turbulent, garbled, frantic, vexatious, tumultuary

عصبانی (صفت)
mad, feisty, furious, choleric, nervy, frenzied, short-tempered, frenetic, wrathful, nervous, pelting, huffy, maniac, frantic, high-strung, horn-mad, horn-red, red-hot, huffish, wreakful

دیوانه وار (صفت)
frenzied, maniac, demoniac, demoniacal

اتشی (صفت)
furious, frenzied, frenetic, frantic, ignescent

انگلیسی به انگلیسی

• crazed, violently agitated, wildly excited
frenzied actions are wild, excited, and uncontrolled.

پیشنهاد کاربران

سرسام آور
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : _
اسم ( noun ) : frenzy
صفت ( adjective ) : frenzied
قید ( adverb ) : frenziedly
uncontrolled and excited, sometimes violent
دیوانه وار و گاهی خشن، خیلی هیجانی و غیر قابل کنترل
"a frenzied attack"
منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/frenzied
بی رویه
بسیار زیاد، شدید
intense

برآشفته
آشفته
شیدا - مجنون در عشق

بپرس