freight

/ˈfreɪt//freɪt/

معنی: بار کشتی، کرایه، باربری، کرایه کشتی، بار، حمل کردن، بار کردن، گرانبار کردن
معانی دیگر: (حمل کالا به ویژه کالا به مقدار یا وزن زیاد از راه هوا یا خشکی یا دریا) ترابری، ترابرد، هزینه ی حمل و نقل، هزینه ی ترابری، کرایه ی بار، حمل کردن (کالا) ترابری کردن، بار فرستادن، بارگیری کردن، (کالای حمل شده) محموله، (راه آهن) قطار باری، غنی ساختن

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: goods or cargo shipped by commercial transport, or the fee charged for such shipping.
مترادف: cargo, cartage, freightage
مشابه: charge, goods, load, merchandise, shipment

- They loaded the freight onto the ship.
[ترجمه الهام] آنها محموله ها را جهت حمل و نقل بار کشتی کردند.
|
[ترجمه گوگل] آنها محموله را در کشتی بارگیری کردند
[ترجمه ترگمان] ان ها بار کشتی را سوار کشتی کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The barge was used to carry freight up the river.
[ترجمه گوگل] بارج برای حمل بار به بالای رودخانه استفاده می شد
[ترجمه ترگمان] این بارج برای حمل بار از رودخانه به کار برده شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The freight for the package was only six dollars.
[ترجمه گوگل] هزینه حمل بسته فقط شش دلار بود
[ترجمه ترگمان] کرایه کشتی فقط شش دلار بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: any load or burden.
مترادف: burden, load
مشابه: baggage, weight

- He could no longer bear the freight of these terrifying emotions.
[ترجمه گوگل] او دیگر نمی توانست بار این احساسات وحشتناک را تحمل کند
[ترجمه ترگمان] دیگر نمی توانست بار سنگین این هیجانات وحشتناک را تحمل کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: a train that carries goods or livestock, but no passengers.
مترادف: freight train
مشابه: boxcar, transport

- The freights come through here at all hours of the night.
[ترجمه گوگل] بارها در تمام ساعات شب از اینجا می آیند
[ترجمه ترگمان] The در تمام ساعات شب میان اینجا
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Having no money, he boarded a freight and slept among some cows.
[ترجمه گوگل] او که پول نداشت سوار باربری شد و در میان چند گاو خوابید
[ترجمه ترگمان] پس از این که پول نداشت سوار یک کشتی باری شد و در میان چند تا گاو خوابید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: freights, freighting, freighted
مشتقات: freightless (adj.)
(1) تعریف: to load with goods to be transported.
مترادف: lade
مشابه: load

- The ship was freighted in Boston.
[ترجمه گوگل] این کشتی در بوستون بارگیری شد
[ترجمه ترگمان] کشتی باری بر کشتی بار شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to transport or send as freight.
مترادف: ship
مشابه: carry, convey, haul, transport, truck

- The cars were freighted overseas.
[ترجمه حسام] خودروها به آن سوی آبها حمل شدند
|
[ترجمه گوگل] ماشین ها به خارج از کشور حمل می شد
[ترجمه ترگمان] اتومبیل ها در آن سوی آب غرق می شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to load or fill.
مترادف: charge, lade
مشابه: fill, load

- His stare was freighted with menace.
[ترجمه گوگل] نگاهش مملو از تهدید بود
[ترجمه ترگمان] نگاهش پر از تهدید شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. a freight train
قطار باری

2. the freight cars came together with a bump
واگن های باری با تکان به هم خوردند.

3. this state's freight lines
راه آهن های باری این ایالت

4. the dispatch of freight trains from ghom
فرستادن قطارهای باری از قم

5. they will pay for freight
آنها هزینه ی ترابری را خواهند داد.

6. passenger ships are stabler than freight ships
کشتی های مسافربر از کشتی های باری کم نوسان تر است.

7. to send goods by air freight
کالا را از راه هوا فرستادن

8. Freight trains travel slowly on upgrades into the hills.
[ترجمه گوگل]قطارهای باری با ارتقاء به تپه ها به آرامی حرکت می کنند
[ترجمه ترگمان]قطارهای باری به کندی به سمت تپه ها حرکت می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The freight is not included in the account.
[ترجمه گوگل]باربری در حساب منظور نمی شود
[ترجمه ترگمان]بار نیز در این گزارش گنجانده نشده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The freight truck caused a cloud of dust as it went down the dirt road.
[ترجمه گوگل]کامیون باری هنگام حرکت در جاده خاکی ابری از گرد و غبار ایجاد کرد
[ترجمه ترگمان]کامیون باری که از جاده خاکی پایین می رفت ابری از غبار ایجاد می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The ship carries both freight and passengers.
[ترجمه گوگل]این کشتی هم بار و هم مسافر را حمل می کند
[ترجمه ترگمان]این کشتی حامل بار و مسافر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. This aircraft company deals with freight only; it has no travel service.
[ترجمه گوگل]این شرکت هواپیماسازی فقط با باربری سروکار دارد خدمات مسافرتی ندارد
[ترجمه ترگمان]این شرکت هواپیمایی فقط با بار سفر می کند و خدمات مسافرتی ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. All vehicles carrying freight need a special licence.
[ترجمه گوگل]تمام وسایل نقلیه حمل بار نیاز به گواهینامه خاص دارند
[ترجمه ترگمان]همه وسایل نقلیه حامل بار به یک مجوز ویژه نیاز دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The freight is included in the account.
[ترجمه گوگل]کرایه حمل در حساب گنجانده شده است
[ترجمه ترگمان]بار نیز در این گزارش گنجانده شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. 90% of managers wanted to see more freight carried by rail.
[ترجمه گوگل]90 درصد از مدیران مایل بودند حمل و نقل بیشتری از طریق ریل انجام شود
[ترجمه ترگمان]۹۰ درصد مدیران می خواهند بار بیشتری حمل کنند که توسط راه آهن حمل می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. The ship stopped here to take in freight.
[ترجمه گوگل]کشتی برای حمل بار در اینجا توقف کرد
[ترجمه ترگمان]کشتی برای حمل بار توقف کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. Double-stack trains are taking a lot of freight that used to be routed via trucks.
[ترجمه گوگل]قطارهای دو پشته بار زیادی را حمل می کنند که قبلاً از طریق کامیون ها حمل می شد
[ترجمه ترگمان]قطارهای باری باری بسیاری از قطارهای باری را که قبلا از طریق کامیون ها به کار برده می شدند را باخود حمل می کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. On the customs declaration, the sender labeled the freight as agricultural machinery.
[ترجمه گوگل]در اظهارنامه گمرکی، فرستنده کالا را به عنوان ماشین آلات کشاورزی برچسب زده است
[ترجمه ترگمان]در اظهارنامه گمرکی، فرستنده بار را به عنوان ماشین آلات کشاورزی برچسب زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. The railways carry millions of tons of freight every year.
[ترجمه گوگل]راه‌آهن‌ها سالانه میلیون‌ها تن بار را حمل می‌کنند
[ترجمه ترگمان]راه آهن سالانه میلیون ها تن بار حمل می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

بار کشتی (اسم)
cargo, freight, freightage, lading

کرایه (اسم)
portage, meed, fare, freight, freightage, lease, hire, rent

باربری (اسم)
freight, freightage, porterage

کرایه کشتی (اسم)
freight, freightage

بار (اسم)
charge, burden, bar, admittance, load, cargo, restaurant, alloy, audience, loading, barroom, fruit, brunt, fardel, freight, freightage, onus, ligature, encumbrance

حمل کردن (فعل)
remove, bear, carry, attribute, convey, ascribe, transport, haul, portage, wage, port, freight

بار کردن (فعل)
prime, burden, fill, load, weight, pack, freight, lade, steeve

گرانبار کردن (فعل)
load, impose, freight, overweigh

تخصصی

[عمران و معماری] بار - باربری - حمل بار
[ریاضیات] هزینه ی حمل، بارکشی، کرایه ی کشتی، حمل، کرایه

انگلیسی به انگلیسی

• cargo or goods that are shipped for a fee; shipping cost; transportation, conveyance, shipment
load with goods; load, weigh down; send as cargo
freight refers to the movement of goods by lorries, trains, ships, or aeroplanes.
freight is the goods that are transported by lorries, trains, ships, or aeroplanes.

پیشنهاد کاربران

هزینه حمل و نقل
حمل و ترابری
goods, but not passengers, that are carried from one place to another, by ship, aircraft, train, or truck, or the system of transporting these goods:
freight ( مشترک حمل‏ونقل )
واژه مصوب: فِرِست
تعریف: باری شامل لوازم و بسته‏ها و چمدان ها و سایر لوازم پستی غیرهمراه مسافر
حمل کردن ( کالا ) ،
ترابری ( حمل کالا به ویژه کالا به مقدار یا وزن زیاد از راه هوا یا خشکی یا دریا )
The railroad carries tons of freight every day
Freight rates eased upwards
نرخ های کرایه بار ( کالا و اینجور چیزا ) داره میره بالا
محموله، بار

بپرس