free up

پیشنهاد کاربران

اگر با time استفاده شود به معنی "خالی کردن وقت" می باشد.
to make something available to be used
To become available or no longer devoted to a particular obligation
مثال:
I need to free up some time this weekend to finish the report
...
[مشاهده متن کامل]

ترجمه اینجانب:
لازمه که این هفته یکم وقتمو خالی کنم تا گزارش رو تموم کنم

منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/free-up
رهاسازی
Phrasal verb :
آزاد کردن وقت یک شخص ( با اجازه دادن به وی که بخشی از کارها و مسئولیت هایی که به دوش وی است، را موقتا انجام ندهد. )
زمان بیشتری در اختیار کسی گذاشتن
آزاد سازی
Cool new. Free. UP
در دسترس قرار دادن چیزی

بپرس