freak

/ˈfriːk//friːk/

معنی: دمدمی مزاجی، علاقه دمدمی، چیز غریب، وسواس، رگه دار کردن، دمدمی بودن، خط دار کردن
معانی دیگر: (انسان یا حیوان یا گیاه) عجیب و غریب، عجیب الخلقه، هیولا، رویداد عجیب و غریب، رخداد نا روال، اتفاق خارق العاده، معجزه، نا روال، غیرعادی، (خودمانی) هروئینی، تریاکی، معتاد، (خودمانی) هواخواه پروپا قرص، خواهان، دیوانه ی چیزی، مرده ی چیزی، هوس، خواسته ی ناگهانی، ویار، (قدیمی) بوالهوسی، هوس بازی، (تمبر پست) تمبر معیوب (در چاپ یا حاشیه بری که آن را منحصر به فرد و گرانقیمت می کند)، (نادر) خال مخال کردن، (رنگ و غیره) راه راه شدن یا کردن، رگه رگه شدن یا کردن، غرابت

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: something exhibiting aberration or abnormality, esp. a human or animal with some extraordinary physical defect or malformation.
مترادف: aberration, abnormality, monster, oddity
مشابه: anomaly, deformity

- A calf born with two heads is a freak.
[ترجمه Maede] یک گوساله ی تازه متولد شده ی دو سر عجیب است
|
[ترجمه امین] تولد گوساله ای با دو سر، یک ناهنجاری است.
|
[ترجمه رامان] یک دوساله دریک خانواده محترم تبریک عرض میکنم و در این مدت موش ها آزمایشات می شود
|
[ترجمه گوگل] گوساله ای که با دو سر متولد می شود یک عجایب است
[ترجمه ترگمان] یه گوساله با دو کله به دنیا اومده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She believed that the scars from her accident had made her a freak.
[ترجمه Sajad] او معقد بود که جراحات ناشی از تصادف اش , از او یک هیولا ساخته بود.
|
[ترجمه گوگل] او معتقد بود که زخم های ناشی از تصادف او را دیوانه کرده است
[ترجمه ترگمان] او معتقد بود که زخم های ناشی از تصادف او را عجیب کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: something highly unusual and seemingly without cause, such as a snowstorm in summer or a sudden, radical change of mind.
مترادف: curiosity, quirk, vagary
مشابه: aberration, anomaly, deviation, fluke, irregularity, oddity, peculiarity

- The summer blizzard was a freak.
[ترجمه A.A] کولاک تابستان عجیب غریب بود
|
[ترجمه گوگل] کولاک تابستانی عجیب بود
[ترجمه ترگمان] طوفان تابستانی عجیب و غریب بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
صفت ( adjective )
• : تعریف: extraordinary or without apparent cause.
مترادف: extraordinary, uncommon, unnatural, unusual
متضاد: common, normal, ordinary
مشابه: erratic, peculiar, queer, unpredictable

- The freak storm left them stranded in their car.
[ترجمه کاکا] طوفان وحشتناک، آنها را در ماشین حبس کرد.
|
[ترجمه گوگل] طوفان عجیب آنها را در ماشینشان گرفتار کرد
[ترجمه ترگمان] طوفان عجیب آن ها را در اتومبیل جا به جا گذاشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- It was a freak accident that no one could ever have imagined happening.
[ترجمه گوگل] این یک تصادف عجیب بود که هیچ کس تصورش را نمی کرد
[ترجمه ترگمان] یک تصادف عجیب و غریب بود که هیچ کس نمی توانست تصورش را هم بکند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: freaks, freaking, freaked
• : تعریف: (informal) to become frightened or nervous, as from a sudden surprise.
مترادف: shy, startle
مشابه: jump, overreact

- He freaked when the spider crawled onto his hand.
[ترجمه کاکا] وقتی عنکبوت روی دستش خزید وحشت زده شد
|
[ترجمه Despair] هنگامی که عنکبوت بر روی دستش خزید بسیار وحشت کرد
|
[ترجمه گوگل] وقتی عنکبوت روی دستش خزید، هول شد
[ترجمه ترگمان] وقتی عنکبوت روی دستش می خزید وحشت می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: freaks, freaking, freaked
• : تعریف: to dot or streak with color.
مترادف: dot, dribble, speckle, stipple, streak
مشابه: fleck, freckle, marble, marbleize, spatter
اسم ( noun )
• : تعریف: a speck or streak of color.
مترادف: dot, spatter, speck, speckle, streak
مشابه: blotch, dribble, fleck, freckle, polka dot, splash, spot, stipple

جمله های نمونه

1. freak out
1- (در اثر مواد مخدر) نشئه شدن،از خود بی خود شدن،مست و لایعقل شدن 2- (در اثر نمایش یا اثر هنری ولی بدون مصرف موادمخدر) از خود بی خود شدن،عنان از کف دادن

2. a freak accident
تصادف عجیب و غریب

3. a freak potato that weighed three kilos
سیب زمینی خارق العاده ای که سه کیلو وزن داشت.

4. a freak storm that had not happened for centuries
طوفانی غیرعادی که قرن ها اتفاق نیفتاده بود.

5. a heroine freak
سخت معتاد به هروئین

6. a jazz freak
دیوانه ی (موسیقی) جاز

7. that four-eyed man was quite a freak
آن مرد چهارچشم واقعا هیولایی بود.

8. A driver was killed in a freak accident when a cow fell from a bridge.
[ترجمه گوگل]بر اثر سقوط یک گاو از روی پل، یک راننده در سانحه تصادف جان باخت
[ترجمه ترگمان]وقتی گاوی از پل سقوط می کرد، یک راننده در یک تصادف عجیب کشته شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. She was treated like a freak because she didn't want children.
[ترجمه گوگل]با او مانند یک عجایب رفتار می شد زیرا بچه نمی خواست
[ترجمه ترگمان]اون مثل یه دیوونه رفتار می کرد چون بچه نمی خواست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. He's going out with a real freak.
[ترجمه گوگل]او با یک عجایب واقعی بیرون می رود
[ترجمه ترگمان]او با یک موجود عجیب و غریب از خانه بیرون می رود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. She's a bit of a fitness freak. She goes running every night.
[ترجمه هادی خواجه] او کمی خُره تناسب اندام است؛ او هر شب برای دویدن بیرون میرود
|
[ترجمه گوگل]او کمی اهل تناسب اندام است او هر شب می دود
[ترجمه ترگمان]او کمی عجیب و غریب است اون هر شب فرار می کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The men drowned when a freak wave sank their boat.
[ترجمه seyed] مردان وقتی موجی خارق العاده قایشان را فرو ریخت، غرق شدند.
|
[ترجمه گوگل]وقتی موجی عجیب قایقشان را غرق کرد، مردان غرق شدند
[ترجمه ترگمان]مردان وقتی موج freak قایق خود را فرو ریخت، غرق شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The manager described the 8-0 defeat as a freak result.
[ترجمه گوگل]این مربی شکست 8-0 را یک نتیجه عجیب توصیف کرد
[ترجمه ترگمان]مدیر شکست ۸ - ۰ را به عنوان نتیجه عجیب توصیف کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. One of them is a card-carrying ecology freak.
[ترجمه گوگل]یکی از آنها یک عجایب بوم شناسی با کارت است
[ترجمه ترگمان]یکی از آن ها یک عجیب الخلقه مربوط به محیط زیست است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. April's sales figures were a freak.
[ترجمه گوگل]آمار فروش آوریل عجیب بود
[ترجمه ترگمان]ارقام فروش آوریل یک عجیب الخلقه بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

دمدمی مزاجی (اسم)
ambivalence, freak, pliancy

علاقه دمدمی (اسم)
freak, caprice, fad, whim, whimsy, whim-wham

چیز غریب (اسم)
freak, curio, curiosity

وسواس (اسم)
freak, whim, whimsy, fantasy, whim-wham, whimsey, scape, obsession, scrupulosity, maggot

رگه دار کردن (فعل)
freak

دمدمی بودن (فعل)
freak

خط دار کردن (فعل)
freak, line

انگلیسی به انگلیسی

• capricious notion or occurrence; deviation, abnormality; strange creation; crazy person (slang); hippie; drug user; homosexual (slang)
frighten, distress, excite; become frightened, become excited; become emotionally unstable, lose emotional control; use drugs; drug; act abnormally under the influence of drugs; spot, streak
strange, odd, unusual
people call someone a freak when their behaviour or attitudes are unusual or when they are physically abnormal in some way.
a freak event or action is unusual and unlikely to happen.
if you freak out, you become extremely confused, upset, or angry; an informal expression.

پیشنهاد کاربران

رخداد غیرمنتظره و غیرمعمول
عاشق یا کشته مرده ی کاری یا چیزی بودن مثل کسی که عاشق کنترل کردن دیگران است : Control freak
آدم عوضی
عجیب الخلقه، شگفت آفریده، کژاندام ( ناقص الخلقه )
fanatic
دیوانه
مثلا توی آهنگ freaks میگه
I am just a freak
میگه من فقط یک دیوانه ام
متوجهید؟
خل
!X. . you're a huge freak
کثافت
عوضی
هول شدن
یکی از معنی هاش این میشه که تو یه چیزی رد خیلی دوست داری پس خیلی هم انجامش میدی مثلا sport freak
عجیب و غریب، چیز غریب
غیر منتظره و عجیب
unexpected and very unusual
افرادی که شدیدا به یک موضوع خاص علاقمندند؛ مانند سلامتی، تناسب اندام، یا موسیقی جاز.
Freak یعنی عجیب و غریب:مثلا Predator Freak یعنی شکارگر عجیب و غریب
دیوانه
خواهان
for example: a music freak
قُفلی زدن ، رد دادن، خوره بودن
فریک یک ساختارکه موقع قرار گرفتن در متن با توجه به جمله معنی پیدا میکند دریکجا به معنی دیوانه ودر جای دیگر به معنی عجیب بودن مثل freakout مست شدن یا freak curiosity چیز قریب
1 ) Freak : عشق بازی ، سکس
2 ) Freaky : سکسی ،
سلام، به معنی عجیب و غریب یا چیز غیر معقول هستش. مثال:
I saw a freak animal that looked like a bat=من یک حیوان عجیب و غریب ( غیر معقول ) دیدم که شبیه خفاش بود.
It's so freaking to sleep at 3 am=خیلی عجیب و غریب ( غیر عادی، غیر معقول ) است که ساعت ۳ صبح بخوابی.
موفق باشید!
نادر و بی سابقه
هر آنچیزی که بصری نیست و در وهم و خیال باشد .
از خود بی خود شدن ( در اثر دیدن یا خواندن یک اثر هنری بی نظیر )
فعل: بهم ریختن، قاطی کردن ، عصبی شدن
صفت: چپندرقیچی، عجیب غریب، نامانوس

چت مغزیادیونه
در بعضی اصطلاحات کاملا عامیانه ( به خصوص آمریکایی ) معنی هوسباز، همجنس باز هم میدهد
یکی از پرکاربردترین استفاده هاش در معنای strange یا به قول دوستمونUnusual هست ؛ همون طور که در مثال ها این ترجمه فهمیده شد اما google translate اون رو دمدمی مزاج می دونه
یعنی رددادن، توهم زدن
به معنی ( ناراحت کردن ) در حالت فعل.
مثال: Please don't freak that tough man.
معنی: لطفا اون یارو قل چماغو رو ناراحتش نکن.
به معنی ( عجیب و غریب ) در حالت اسم و صفت.
مثال: Freak incidents in this region
...
[مشاهده متن کامل]

معنی: اتفاقات عجیب و غریب در این ناحیه.
She was really a freak
معنی: اون ( زن ) واقعا عجیب بود.
به معنی طرفدار، خوره و مرده یه چیزی در حالت اسم.
مثال: a jazz freak
معنی: خوره یا طرفدار موسیقی جاز

عجیب غریب
غیر معمولی
Unusual
قفلی زدن . .
کسی یا چیزی ک هیچ کس نمیفهمتش. توهمی حال خراب نامفهوم ادمی ک خودشم خودشو نمیشناسه
دمدمی مزاج
تمرین کردن
شیرین عقل
برای عوضی هم استفاده میشه در محاوره مثلا :� maybe you're a kind of freak! : شاید تو یه عوضی باشی! � یا اگه بخوان بگن � مردکِ عوضی ( یا یه فحشی در همین حدود ) میگن � freaking man�
خوره
Computer freak
خوره کامپیوتر ( معتاد کامپیوتر )
یعنی گیج زدن
نقص - ناهنجاری
توهم دادن
موقع مصرف مخدر گل به شخصی که مصرف کرده بخواهند توهمی گنگ بدن فیریک میگن
ترسیدن. خل و چل
خل و چل
بیخیال رد داده
عجیب وغریب یه چیز غیر معمول ومعقول
چیزی را تکرار کردن
گیج و ویج زدن
توهم زدن

عجیب و غریب

مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٤٦)

بپرس