frazzled

/ˈfræzl̩//ˈfræzl̩/

فرسودگی، ساییدگی، اشفتن

جمله های نمونه

1. a frazzled widow with six children
بیوه زن بی رمق با شش فرزند

2. They finally arrived home, hot and frazzled.
[ترجمه گوگل]بالاخره داغ و متحیر به خانه رسیدند
[ترجمه ترگمان]سرانجام به خانه رسیدند، گرم و آشفته
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The meeting left me feeling completely frazzled.
[ترجمه گوگل]این ملاقات باعث شد که من کاملاً گیج باشم
[ترجمه ترگمان]این دیدار من را کاملا پریشان کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Some parents say they feel frazzled most nights.
[ترجمه گوگل]برخی از والدین می گویند که اغلب شب ها احساس سرگیجه می کنند
[ترجمه ترگمان]برخی والدین می گویند که آن ها بیشتر شب ها احساس خستگی می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The worst of it was that these frazzled plants would not, could not respond.
[ترجمه گوگل]بدترین آن این بود که این گیاهان شکننده نمی توانستند پاسخ دهند
[ترجمه ترگمان]بدتر از همه این بود که این گیاهان فرسوده نمی توانستند واکنش نشان دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. One evening, tired, hungry and frazzled, I caught the tube home from Central London.
[ترجمه گوگل]یک روز غروب، خسته، گرسنه و فرسوده، از مرکز لندن به خانه رفتم
[ترجمه ترگمان]یک شب، خسته، گرسنه و فرسوده، لوله خانه را از مرکزی لندن گرفتم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Then let Vibes soothe your frazzled retinas in glorious monochrome!
[ترجمه گوگل]سپس اجازه دهید Vibes شبکیه چشم شما را به صورت تک رنگ با شکوه آرام کند!
[ترجمه ترگمان]پس اجازه بدید مردمک چشمت رو با monochrome باشکوه آروم کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Michael: Hi Billy. You look frazzled today.
[ترجمه گوگل]مایکل: سلام بیلی امروز گیج به نظر میرسی
[ترجمه ترگمان]سلام بیلی امروز آشفته به نظر میای
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. She was frazzled after the visit of her in - laws .
[ترجمه گوگل]او پس از ملاقات همسر شوهرش دچار سرگیجه شد
[ترجمه ترگمان]بعد از ملاقات با قوانین او آشفته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. I was frazzled after seven - day work without any holidays.
[ترجمه گوگل]من بعد از هفت روز کار بدون هیچ تعطیلی، گیج شدم
[ترجمه ترگمان]بعد از هفت روز کار بدون هیچ تعطیلاتی آشفته بودم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Soothing and Relaxing . Soothe your frazzled nerves and regain your serenity, relax muscle and assist dormancy.
[ترجمه گوگل]تسکین دهنده و آرامش بخش اعصاب شکسته خود را آرام کنید و آرامش خود را بازیابید، عضلات را شل کنید و به خواب کمک کنید
[ترجمه ترگمان]استراحت و استراحت اعصاب فرسوده خود را تغییر دهید و آرامش خود را به دست آورید، ماهیچه آرام خود را آرام کنید و به نهفتگی کمک کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. But I am short-tempered, frazzled from all responsibilities. I am the "Sandwich Generation", caught between kids and parents.
[ترجمه گوگل]اما من دمدمی مزاج هستم و از همه مسئولیت ها بیزارم من "نسل ساندویچ" هستم که بین بچه ها و والدین گیر کرده ام
[ترجمه ترگمان]اما من کمی عصبی، عصبی از همه مسئولیت ها هستم من \"نسل ساندویچ\" هستم که بین بچه ها و والدین گیر کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The cuffs were frazzled.
[ترجمه گوگل]سرآستین ها فرسوده شده بود
[ترجمه ترگمان]دستبندها آشفته بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. I've had a stressful day at work and it's left me feeling a bit frazzled.
[ترجمه گوگل]من یک روز پر استرس را در محل کار گذرانده ام و این باعث شده تا کمی احساس گیجی کنم
[ترجمه ترگمان]من یک روز پر استرس در کار داشتم و این احساس مرا کمی آشفته کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• worn out, exhausted, irritated (slang)
if you are frazzled, you are exhausted and often confused or irritable because of worry, problems, or overwork; an informal word.
if something is frazzled, it is burned or dried up because it has been cooked for too long or because it has been in the sun for too long; an informal word.

پیشنهاد کاربران

خسته و کوفته
Stressed
بی رمق، بسیار خسته، dog - tired, exhausted, fatigued, dragged out

بپرس