fragmentation


معنی: تکه تکه شدن
معانی دیگر: تکه تکه شونده، ضد نفر کامپیوتر : تکه تکه کردن شیمى : قطعه قطعه شدن روانشناسى : چند پارگى بازرگانى : چند پارگى علوم نظامى : گلوله افشان

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: the act or process of breaking into fragments.
متضاد: unification

(2) تعریف: the state of being split up or broken into pieces.

جمله های نمونه

1. The fragmentation of the separation, this is you want to end.
[ترجمه بهروز مددی] خرد شدن ( تکه تکه شدن ) به خاطر جدایی، آره این همون چیزیه که می‎خوای.
|
[ترجمه گوگل]تکه تکه شدن جدایی، این است که شما می خواهید به پایان برسد
[ترجمه ترگمان]جدایی از جدایی، این چیزی است که شما می خواهید به آن پایان دهید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. It was partly the fragmentation of the opposition which helped to get the Republicans re-elected.
[ترجمه گوگل]این تا حدودی تکه تکه شدن اپوزیسیون بود که به انتخاب مجدد جمهوری خواهان کمک کرد
[ترجمه ترگمان]این بخشی از اتحاد مخالفان بود که به دریافت مجدد جمهوری خواهان کمک کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. A fragmentation bomb is one that explodes into small pieces.
[ترجمه گوگل]بمب قطعه قطعه بمبی است که به قطعات کوچک منفجر می شود
[ترجمه ترگمان]بمب تکه تکه کننده است که به تکه های کوچک منفجر می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The fragmentation of politics has made it extraordinarily difficult to bring a coordinated attack on overall questions about the system.
[ترجمه گوگل]پراکندگی سیاست، حمله هماهنگ به پرسش‌های کلی در مورد سیستم را فوق‌العاده دشوار کرده است
[ترجمه ترگمان]تجزیه و تحلیل سیاست منجر به ایجاد یک حمله هماهنگ به سوالات کلی درباره این سیستم شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. These are the experiences of monotony, fragmentation and excessive pace in work and social interaction patterns.
[ترجمه گوگل]اینها تجربیات یکنواختی، پراکندگی و سرعت بیش از حد در کار و الگوهای تعامل اجتماعی است
[ترجمه ترگمان]این ها تجربیات یکنواختی، تکه تکه کردن و سرعت زیاد در کار و الگوهای تعامل اجتماعی هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Yet the fragmentation of the Church makes it exceedingly difficult to implement anything like normal management practice.
[ترجمه گوگل]با این حال، تکه تکه شدن کلیسا، اجرای هر چیزی مانند عملکرد عادی مدیریت را بسیار دشوار می کند
[ترجمه ترگمان]با این حال تکه تکه کردن کلیسا برای اجرای هر چیزی مثل عمل مدیریت عادی بسیار مشکل است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Winship's essay also draws attention to the increasing fragmentation of the body within recent commercial photography.
[ترجمه گوگل]مقاله Winship همچنین توجه را به تکه تکه شدن فزاینده بدن در عکاسی تجاری اخیر جلب می کند
[ترجمه ترگمان]مقاله Winship همچنین توجه را به افزایش فزاینده بدن در عکاسی تجاری اخیر جلب می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The testimony of Venus is that aerial fragmentation of projectiles is extremely important.
[ترجمه گوگل]شهادت زهره این است که تکه تکه شدن پرتابه های هوایی بسیار مهم است
[ترجمه ترگمان]شهادت ونوس این است که تقسیم بندی هوایی of بسیار مهم است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Road fragmentation kills vulnerable species, e. g. barn owls.
[ترجمه گوگل]تکه تکه شدن جاده ها گونه های آسیب پذیر را می کشد g جغدهای انبار
[ترجمه ترگمان]تکه تکه شدن جاده، گونه های آسیب پذیر را می کشد گرم جغدهای انبار
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. It tended towards the fragmentation of knowledge, the learning of facts divorced from their meaning.
[ترجمه گوگل]به سمت تکه تکه شدن دانش گرایش داشت، یادگیری حقایق از معنای آنها جدا شد
[ترجمه ترگمان]تمایل به گسترش دانش و یادگیری حقایق از معانی آن ها داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. This objectification and fragmentation received criticism at the time.
[ترجمه گوگل]این عینیت بخشیدن و چندپارگی در آن زمان مورد انتقاد قرار گرفت
[ترجمه ترگمان]این ابژه سازی و تکه تکه شدن انتقادات را در آن زمان مورد انتقاد قرار داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The problem of fragmentation continues to hinder progress in most development work in the bantustans.
[ترجمه گوگل]مشکل تکه تکه شدن همچنان مانع از پیشرفت در اکثر کارهای توسعه در بانتوستان ها می شود
[ترجمه ترگمان]مساله تکه تکه کردن همچنان مانع پیشرفت در اغلب کاره ای توسعه در the می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Any apparent fragmentation is a ruling class stratagem designed to divide exploited classes which develop revolutionary or reformist consciousness.
[ترجمه گوگل]هر تکه تکه شدن ظاهری یک ترفند طبقه حاکم است که برای تقسیم طبقات استثمار شده طراحی شده است که آگاهی انقلابی یا رفرمیستی را توسعه می دهند
[ترجمه ترگمان]هر گونه تجزیه و تحلیل آشکار، یک تدبیر برای طبقه حاکم است که برای تقسیم طبقاتی که آگاهی انقلابی یا اصلاح طلب را توسعه می دهد، طراحی شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Catastrophic fragmentation Catastrophic fragmentation is a likely means of producing an atmospheric explosion of a bolide.
[ترجمه گوگل]تکه تکه شدن فاجعه آمیز تکه تکه شدن فاجعه آمیز وسیله ای محتمل برای تولید یک انفجار جوی یک بولید است
[ترجمه ترگمان]fragmentation Catastrophic (Catastrophic fragmentation)به احتمال زیاد به معنی تولید یک انفجار جوی در یک bolide است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

تکه تکه شدن (اسم)
fragmentation

تخصصی

[شیمی] قطعه قطعه شدن
[کامپیوتر] تکه تکه کردن ؛ تکه تکه شدن - تکخ تکه شدن، پراکندگی - پراکنده شدن بخشهایی از یک فایل درنواحی گوناگون دیسک . این حالت هنگام پاک شدن فایلهایی از روی دیسک و اضافه شدن فایلهای جدید ایجاد می شود . به این ترتیب که وقتی فضای اشغالی قبلی آزاد می شود، سیستم عامل فایلهای جدید را در این فضا می نویسد، اگر فایلی بزرگتر از فضای آزاد موجود باشد، سیستم عامل مجبور می شود که قطعه یا قطعاتی از آن را درمحل یا محلهای دیگری از دیسک بنویسد . در این روند، محلهای استقرار قطعات فایل نیز ثبت می شوند تا سیستم عامل بتواند آنها را بیابد و به هم ربط دهد . در این حالت تکه تکه شدن فایلها موجب کند شدن عملیات دیسک می شود، اما از برنامه های کمکی موجود می توان برای پیوسته سازی فضای قطعه قطعه شده ی دیسک استفاده کرد.
[برق و الکترونیک] تکه تکه شدن
[زمین شناسی] خردشدگی قطعه قطعه شدن یا متلاشی شدن سنگ دراثرآتشکاری راخردشدن
[ریاضیات] کنج، دستگاه مختصات، چارچوب، قاب، قالب کردن، چهارچوب، چهارچوب گرفتن
[معدن] خردشدگی (آتشباری)

انگلیسی به انگلیسی

• breaking up; crushing; division into segments; partitioning; shattering into pieces; condition in which a file is scattered in segments on the surface of a hard drive (computers)

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : fragment
✅️ اسم ( noun ) : fragment / fragmentation
✅️ صفت ( adjective ) : fragmentary / fragmented
✅️ قید ( adverb ) : fragmentarily
چندپارگی
fragmentation ( فیزیک )
واژه مصوب: پاره پارش
تعریف: فرایند تولید ذرات ثانوی براثر واپاشی هسته یا براثر برخورد ذرات پرانرژی با یکدیگر
تجزیه پذیر - قابل تجزیه
بسته به جمله میتونه معنی تجزیه شدن هم بده
منقطع
مثال: sleep fragmentation
خواب منقطع
از هم پاشیده گی
از هم گسیختگی
چند پاره گی
تقسیم بندی بازار
( معدن ) خردایش
گسیختگی
تجزیه و تحلیل
قطعه فطعه
تجزیه
گسست
عدم یکپارچگی
خرد شدن
ریز شدن
نایکپارچگی ، ناپیوستگی ، چند تکه شدگی ، چند پارگی ، چند پاره شدگی ، جدا جدا شدگی
تکه تکه شدن، قطعه قطعه شدن
استقلال طلبی
از هم گسیختگی
جداسازی
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢١)

بپرس