fracture

/ˈfrækt͡ʃər//ˈfrækt͡ʃə/

معنی: شکست، شکستگی، ترک، شکاف، انکسار، شکستن، شکافتن، گسیختن
معانی دیگر: شکست (استخوان و غیره)، (لوله و غیره) ترکیدگی، شکستگی پیدا کردن، ترک انداختن، (غضروف یا کرجن) پاره شدگی، پارگی، بافت سنگ (طرح و چگونگی دانه های آن)، شکستگی استخوان

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: the act of breaking or the state of being broken, esp. a bone.
مترادف: break
مشابه: breach, crack, division, rift, split

(2) تعریف: the appearance of the surface of a mineral when it breaks, or the manner in which a mineral breaks.
مترادف: cleavage
مشابه: rift

(3) تعریف: a break, crack, or rupture.
مترادف: break, rupture
مشابه: crack, fissure, rent, rift
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: fractures, fracturing, fractured
(1) تعریف: to break or cause a break in, esp. a bone.
مترادف: break, crack
مشابه: fissure, rift

(2) تعریف: to cause disorder or disturbance in; disrupt.
مترادف: crack, disrupt, rend
مشابه: break, shatter

(3) تعریف: (slang) to amuse deeply.
مترادف: crack up

- That joke really fractured me.
[ترجمه گوگل] آن شوخی واقعاً من را شکست
[ترجمه ترگمان] اون جوک واقعا منو شکسته
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The boom of the cannon fractured the silence.
[ترجمه گوگل] بوم توپ سکوت را در هم شکست
[ترجمه ترگمان] غرش توپ ها سکوت را شکست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: fracturable (adj.), fractural (adj.)
• : تعریف: to break or crack.
مترادف: break, crack, split
مشابه: fissure, rift, rupture, shatter, snap

- The skaters fled the pond as the ice began to fracture.
[ترجمه گوگل] با شروع شکستن یخ، اسکیت بازها از حوض فرار کردند
[ترجمه ترگمان] هنگامی که یخ شروع به شکستگی کرد، اسکیت بازان از استخر بیرون رفتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. a fracture in a pipe
ترک لوله

2. bone fracture
شکستگی استخوان

3. a stress fracture in a bone
شکستگی تنشی استخوان

4. The immense pressure causes the rock to fracture.
[ترجمه گوگل]فشار زیاد باعث شکستگی سنگ می شود
[ترجمه ترگمان]فشار شدید باعث شکستگی سنگ می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Fracture of any part of the body can be very serious in old people.
[ترجمه گوگل]شکستگی هر قسمت از بدن در افراد مسن می تواند بسیار جدی باشد
[ترجمه ترگمان]شکست هر بخشی از بدن می تواند در افراد مسن بسیار جدی باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. It might be a society that could fracture along class lines.
[ترجمه گوگل]این ممکن است جامعه ای باشد که در امتداد خطوط طبقاتی شکسته شود
[ترجمه ترگمان]ممکن است جامعه ای باشد که می توانست در امتداد خطوط طبقاتی شکست بخورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Many people predicted that the party would fracture and split.
[ترجمه گوگل]بسیاری از مردم پیش‌بینی می‌کردند که حزب شکسته و منشعب خواهد شد
[ترجمه ترگمان]بسیاری از مردم پیش بینی کردند که این حزب شکستگی خواهد کرد و از هم جدا خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He suffered a hairline fracture of the right index finger.
[ترجمه گوگل]وی از ناحیه موی انگشت اشاره راست دچار شکستگی شد
[ترجمه ترگمان]او از شکستگی مو در سمت راست انگشت اشاره کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. A bone scan showed a small fracture in Conway's right ankle.
[ترجمه Hanie] یک عکس برداری و اسکن از استخوان نشان داد که شکستگی کوچکی در مچ پای راست کانوی است
|
[ترجمه گوگل]اسکن استخوان شکستگی کوچکی را در مچ پای راست کانوی نشان داد
[ترجمه ترگمان]یه اسکن استخوانی مچ پای راست کانوی رو نشون داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Depressed skull fracture, uneven pupils, ragged reflexes - and more fractures than I care to think about.
[ترجمه گوگل]شکستگی افسرده جمجمه، مردمک‌های ناهموار، رفلکس‌های ناهموار - و شکستگی‌های بیشتر از آنچه فکر می‌کنم
[ترجمه ترگمان]شکستگی جمجمه، مردمک عمودی، عکس العمل سریع و بیشتر از اونی که فکر می کنم در موردش فکر می کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. But doctors did not spot the hairline fracture until a routine check on the plates after she left.
[ترجمه گوگل]اما پزشکان شکستگی خط مو را تا زمانی که بعد از رفتن او انجام ندادند، روی صفحه‌ها مشاهده نکردند
[ترجمه ترگمان]اما دکترها وقتی بعد از رفتن او روی بشقاب ها را بررسی نمی کردند، شکستگی را تشخیص نمی دادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Jones had the hairline fracture of his lower leg examined by a doctor. . . .
[ترجمه گوگل]جونز شکستگی خط موی ساق پای خود را توسط پزشک معاینه کرد
[ترجمه ترگمان]آقای جونز شکستگی مو از پای lower را که دکتر معاینه می کرد، داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The Rangers ace suffered a stress fracture of the right knee after a late tackle in the recent 1-1 draw at Broomfield.
[ترجمه گوگل]ستاره رنجرز پس از تکل دیرهنگام در تساوی 1-1 اخیر در برومفیلد دچار شکستگی استرس زانوی راست شد
[ترجمه ترگمان]پس از اینکه در ۱ - ۱ اخیر در شکل ۱ - ۱ به سمت برومفیلد قرار گرفت، تیم رنجرز از شکستگی فشار زانوی راست دچار شکستگی تنش شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. But she also suffered a second stress fracture to her tibia last season.
[ترجمه گوگل]اما او همچنین در فصل گذشته دچار دومین شکستگی تنش شد
[ترجمه ترگمان]اما او همچنین در فصل گذشته دچار شکستگی stress شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. A fracture to left arm and severe damage to the left pelvic area occurred during his recovery from the ice.
[ترجمه گوگل]در حین بهبودی وی از یخ، شکستگی بازوی چپ و آسیب شدید به ناحیه لگن چپ رخ داد
[ترجمه ترگمان]شکستگی بازوی چپ و آسیب شدید به ناحیه چپ لگن در هنگام بازیابی از یخ روی داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

شکست (اسم)
fracture, deflection, break, washout, failure, reverse, defeat, setback, losing, breakage, defeasance, defeature, refraction, flunk, fizzle, plumper, unsuccess

شکستگی (اسم)
fracture, break, fraction, decrepitude, nick

ترک (اسم)
abandonment, dereliction, quit, crack, stop, turk, fracture, renunciation, craze, refuse, chap, proscription, split, cleft, desuetude, interstice, pillion

شکاف (اسم)
crack, fracture, break, hiatus, breach, cut, incision, gap, craze, chap, split, flaw, chink, slot, notch, fraction, nick, breakthrough, seam, slit, slash, chasm, chine, suture, crevice, rip, cleft, rake, hair crack, interstice, scar, stoma

انکسار (اسم)
fracture, deflection, refraction, diffraction

شکستن (فعل)
fracture, chop, break, disobey, deflect, refract, shatter, stave, violate, cleave, fraction, nick, knap, pip, smite, crackle, infract

شکافتن (فعل)
fracture, rift, dispart, excise, split, rive, pierce, chink, slot, cleave, hackle, slit, fission, rip

گسیختن (فعل)
fracture, cut, interrupt, snap, rupture, tear, intermit

تخصصی

[شیمی] 1- شکست (استخوان و غیره )، شکستگی 2- ترک، شکاف، (لوله و غیره ) ترکیدگی 3- (غضروف یا کرجن ) پاره شدگی، پارگی 4- بافت سنگ (طرح و چگونگی دانه هاى آن ) 5- شکستن، شکستگی پیدا کردن، ترک انداختن
[عمران و معماری] شکستگی - ترک - شکست - ترکخوردگی - گسیختگی
[ریاضیات] شکستگی، شکست، گسست، برش، گسیختگی، ترک
[خاک شناسی] شکستگی
[پلیمر] شکست، شکاف
[آب و خاک] شکستگی

انگلیسی به انگلیسی

• break (i.e. in a bone); act of breaking; state of being broken; split, crack
cause a break (i.e. in a bone); break, split, crack; be broken, be split, be cracked
a fracture is a crack or break in something, especially a bone.
if something such as a bone fractures or is fractured, cracks appear in it or it breaks.

پیشنهاد کاربران

خرد شدن
( عامیانه )
از خنده روده بر کردن.
شکاف - از هم گسیختگی
I am in complete agreement with this opinion as individuals are likely to suffer from an unhealthy addiction and social media can cause fractures in society
[پزشکی] شکستگی، خردکردن، شکستن، ترک، شکاف
A fracture is a break, usually in a bone
فشار شدید
fracture ( زمین‏شناسی )
واژه مصوب: شکست 2
تعریف: شکسته شدن یک کانی در امتداد سطوحی غیر از جهات اصلی بلورشناختی

( N, c ) : شکستگی، ترک
( V ) 1: شکستن، ترک خوردن
( V ) 2: تقسیم شدن , گسیختن SYN: split
N: a hairline fracture ( =very thin crack )
V1: The immense pressure causes the rock to fracture.
V2: Many people predicted that the party would fracture and split.
شکستن، ترک خوردن، تقسیم شدن
قطع - انقطاع
شکستگی استخوان
شکستگی ( استخوان )
the cracking or breaking of sth esp a bone
شکستگی ( استخوان )
Breake
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٤)

بپرس