founder

/ˈfaʊndər//ˈfaʊndə/

معنی: بانی، موسس، قالب گیر، بنیان گذار، برپا کننده، ریخته گر، لنگ شدن، فرو نشستن، فرو رفتن، خیط و پیت شدن، از پا افتادن، سر خوردن، خیط و پیت کردن، فرو ریختن
معانی دیگر: سکندری خوردن، زمین خوردن، لنگیدن، لنگان لنگان رفتن (به ویژه در مورد اسب)، (کشتی و قایق) پر از آب شدن (مثلا در توفان)، غرق شدن یا کردن، با شکست مواجه شدن، موفق نشدن، گیر کردن (مثلا در برف یا گل)، واماندن، (دامداری) بیمار شدن به خاطر پرخوری، پی افکن، بنیادگذار، پی ریز، هستی بخش، (گدازش و قالب ریزی فلز و شیشه) ریخته گر، ریختارگر، غرق کردن کشتی

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: a person who originates or establishes something.

- The founder of the university was a wealthy industrialist.
[ترجمه گوگل] موسس این دانشگاه یک صنعتگر ثروتمند بود
[ترجمه ترگمان] موسس این دانشگاه یک صنعتگر معروف بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: founders, foundering, foundered
(1) تعریف: of a ship or boat, to sink after filling up with water.
مشابه: sink

- The ship foundered soon after hitting the iceberg.
[ترجمه گوگل] کشتی بلافاصله پس از برخورد با کوه یخ پایه گذاری شد
[ترجمه ترگمان] کشتی به زودی پس از برخورد با کوه یخی غرق شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: of a horse, to become lame.

(3) تعریف: of a building or the ground, to sink or cave in.
مشابه: collapse, sink

(4) تعریف: to come to ruin; fail.
مشابه: collapse, sink

- The business foundered under the new and inexperienced management.
[ترجمه گوگل] کسب و کار تحت مدیریت جدید و بی تجربه تاسیس شد
[ترجمه ترگمان] کسب وکار با مدیریت جدید و بی تجربه foundered شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
• : تعریف: to cause to founder.
مشابه: sink
اسم ( noun )
• : تعریف: one who founds metal or glass.

جمله های نمونه

1. the founder of modern persian poetry
بنیانگذار شعر نو فارسی

2. the boat began to founder
قایق شروع کرد به آب گرفتن و فرو رفتن.

3. if there is no money this project will founder
اگر پول نباشد این طرح با ناکامی مواجه خواهد شد.

4. The first safety razor was invented by company founder King C. Gillette in 190
[ترجمه گوگل]اولین تیغ ​​ایمنی توسط موسس شرکت King C Gillette در سال 190 اختراع شد
[ترجمه ترگمان]اولین تیغ امنیتی توسط بنیانگذار شرکت شاه C اختراع شد Gillette در ۱۹۰
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Mohammed was the founder of the Muslian religon.
[ترجمه گوگل]محمد بنیانگذار دین مسلمین بود
[ترجمه ترگمان]محمد بنیانگذار of religon بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Their marriage began to founder soon after the honeymoon.
[ترجمه سوده انانی] ازدواجشان شروع به ناکامی گشت بلافاصله پس از ماه عسل
|
[ترجمه گوگل]ازدواج آنها بلافاصله پس از ماه عسل آغاز شد
[ترجمه ترگمان]ازدواج آن ها بعد از ماه عسل شروع شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He is the founder of International Sports Management Limited.
[ترجمه گوگل]او بنیانگذار International Sports Management Limited است
[ترجمه ترگمان]او موسس شرکت بین المللی مدیریت ورزشی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. With the death of its founder, the campaign lost much of its impetus.
[ترجمه گوگل]با مرگ موسس، کمپین انگیزه خود را از دست داد
[ترجمه ترگمان]با مرگ بنیانگذار آن، این مبارزه انگیزه خود را از دست داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. She was the founder of the company, and for forty years its guiding spirit.
[ترجمه گوگل]او بنیانگذار شرکت بود و به مدت چهل سال روحیه هدایت کننده آن بود
[ترجمه ترگمان]او موسس شرکت و به مدت چهل سال روح راهنمای خود را داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Dr Hardy was a founder member of the club.
[ترجمه گوگل]دکتر هاردی یکی از اعضای موسس این باشگاه بود
[ترجمه ترگمان]دکتر هاردی یکی از اعضای موسس این باشگاه بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. She is the founder and managing director of the company.
[ترجمه گوگل]او موسس و مدیر عامل این شرکت است
[ترجمه ترگمان]او بنیانگذار و مدیر عامل شرکت است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The aging founder of the university decided to abdicate.
[ترجمه گوگل]موسس سالخورده دانشگاه تصمیم به کناره گیری گرفت
[ترجمه ترگمان]بنیانگذار این دانشگاه تصمیم به استعفا گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. She was also one of the founder members of a super pool of judges which brought more than 450 Mafia members to trial.
[ترجمه گوگل]او همچنین یکی از بنیانگذاران یک مجموعه فوق العاده از قضات بود که بیش از 450 عضو مافیا را محاکمه کردند
[ترجمه ترگمان]او همچنین یکی از بنیانگذاران دیوان عالی قضات بود که بیش از ۴۵۰ عضو مافیا را به دادگاه کشاند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Nolan Bushnell, founder of Atari, will serve as commissioner of the new league.
[ترجمه گوگل]نولان بوشنل، بنیانگذار آتاری، به عنوان کمیسر لیگ جدید خدمت خواهد کرد
[ترجمه ترگمان] نولان Bushnell \"، موسس شرکت\" Atari \"به عنوان رئیس انجمن جدید خدمت میکنه\"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Larry Madden, founder of a liturgical think tank.
[ترجمه گوگل]لری مدن، بنیانگذار یک اتاق فکر مذهبی
[ترجمه ترگمان] لری Madden \"موسس شرکت\" liturgical \"هستم\"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

بانی (اسم)
founder, sponsor, author, erector

موسس (اسم)
founder, creator, originator, establisher, organizer

قالب گیر (اسم)
former, founder

بنیان گذار (اسم)
founder, originator

برپا کننده (اسم)
founder

ریخته گر (اسم)
founder

لنگ شدن (فعل)
founder, lame

فرو نشستن (فعل)
abate, subside, be quenched, founder, be quelled, settle, slake

فرو رفتن (فعل)
founder, merge, sink, dive, immerge

خیط و پیت شدن (فعل)
founder, miscarry, fail

از پا افتادن (فعل)
founder, flag, peter, wash up

سر خوردن (فعل)
founder, miscarry, slide, be disappointed, glide, flivver, be discouraged, be disillusioned, fail

خیط و پیت کردن (فعل)
founder, flush, bring out, muff, rouge, goof, spin, snow under

فرو ریختن (فعل)
founder, cave, disintegrate, crumble, collapse, pour down, fall in, fall to pieces, tumble down

تخصصی

[ریاضیات] بنیانگذار، پایه گذار، مؤسس

انگلیسی به انگلیسی

• establisher; originator; person who founds (institution, settlement, etc.); one who casts, one who molds; one who establishes a channel, one who gives authorization to operate a channel (computers)
fill with water and sink; fall; fail; stumble; cause to sink
the founder of a town or organization is the person who caused it to be built or exist.
if something founders, it fails; a formal use.
if a ship founders, it fills with water and sinks.

پیشنهاد کاربران

پایه گذار
a person who starts a new company or organization.
شالوده ریز. [ دَ / دِ ] ( نف مرکب ) آنکه شالوده ریزد. آنکه پی افکند. مؤسس . بنیان گذار. بانی .
مضحکه دست کسی بودن
founder ( noun ) = بنیان گذار، پایه گذار، موسس، بانی/ریخته گر
the founder and president of the company = بنیان گذار و مدیر شرکت
founder member = عضو موسس، بر پا کننده، بانی
examples:
1 - She is the founder and managing director of the company.
...
[مشاهده متن کامل]

او موسس و مدیر عامل شرکت است.
2 - As the founder of a petrochemicals business empire, he once ranked among Asia's wealthiest men.
او به عنوان بنیانگذار امپراتوری تجارت پتروشیمی ، زمانی در بین ثروتمندترین مردان آسیا قرار گرفت.

بنیان گذار
to begin to fail, to stop being successful
Plans for a new stadium have foundered for lack of funds.
غرق شدن ( مخصوصا کشتی و قایق )
ایجاد کننده
ریخته گر
بیانگذار

مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)

بپرس