fork

/ˈfɔːrk//fɔːk/

معنی: پنجه، چنگال، دو شاخه، سه شاخه، محل انشعاب، جند شاخه شدن، مثل چنگال شدن، منشعب شدن
معانی دیگر: (هرچیز چنگال مانند) چنگاله، چنگالک، (تقسیم به دو یا چند شاخه ـ در مورد رودخانه و درخت و جاده و غیره) دو شاخه، چند شاخه، دوراهی، چندراهی، انشعاب، پراکنش، شعبه، محل دو شاخگی (یا دو راهی و غیره)، دو (یا چند) شاخه شدن (رود و راه و غیره)، شاخه شاخه شدن، با چنگال (یا چنگک یا چنگاله) بلند کردن، با چنگال فرو کردن به، (کشاورزی) چنگک، به شکل چنگال کردن، چنگال دیس کردن، چنگال مانند شدن، (شطرنج) با یک حرکت دو مهره ی حریف را به خطر انداختن

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: an implement with two or more prongs or tines, used to spear, dig, lift, or carry, esp. the one used for eating.

(2) تعریف: the point at which a division into two or more branches occurs, or one of the branches so arising.

- Go to the fork in the highway.
[ترجمه روزبه انصاری مهابادیان] در بزرگراه برو به انشعابی که هست
|
[ترجمه گوگل] به دوشاخه بزرگراه بروید
[ترجمه ترگمان] برو چنگال تو بزرگراه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Take the left fork.
[ترجمه Bad girl] چنگال سمت چپ را بردار
|
[ترجمه روزبه انصاری مهابادیان] انشعاب راست رو بگیر و برو
|
[ترجمه گوگل] چنگال چپ را بردارید
[ترجمه ترگمان] چنگال رو بردار
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: forks, forking, forked
(1) تعریف: to pierce, dig, lift, or carry with a fork.

- He is forking hay into the horse's stall.
[ترجمه سیدمحمد طاهایی] او در حال به هم زدن یونجه در اسطبل اسبها است
|
[ترجمه گوگل] او در حال چنگال یونجه در طویله اسب است
[ترجمه ترگمان] یونجه را در آخور اسب فرو می برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to make into the shape of a fork.
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: forklike (adj.)
عبارات: fork up, fork out, fork over
(1) تعریف: to separate into branches.
مشابه: bisect, branch, divide

(2) تعریف: to follow one branch, as of a road.

- We forked to the right at the top of the hill.
[ترجمه گوگل] در بالای تپه به سمت راست دوشاخه شدیم
[ترجمه ترگمان] در بالای تپه به طرف راست پیچیدیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. fork and spoon
قاشق و چنگال

2. fork over (or out or up)
(عامیانه) دادن (با بی میلی)،سلفیدن

3. this fork has four prongs
این چنگال چهار شاخه دارد.

4. tuning fork
دیاپازون،چنگالک آواسنج

5. knife and fork
کارد و چنگال

6. he had to fork over the money
مجبور شد که پول ها را بسلفد.

7. he jabbed his fork into the meat
او چنگال خود را توی گوشت فرو کرد.

8. he stabbed his fork into the meat
چنگالش را در گوشت فرو برد.

9. a child messing with his fork and spoon
بچه ای که با چنگال و قاشق خود ور می رود

10. the nest was on the fork of the tree's upper branch
لانه در محل انشعاب شاخه ی بالایی درخت بود.

11. when you get to the fork turn right
وقتی به دو راهی رسیدی بپیچ دست راست.

12. when we pass this rest at the fork of the road, we will never come together again
از این دو راه منزل چون بگذریم دیگر نتوان به هم رسیدن

13. peel cucumbers and then score them with a fork
خیارها را پوست بکن و سپس با چنگال آنها را خراش بده.

14. You have to dig down deeply to fork up the roots.
[ترجمه گوگل]برای شکافتن ریشه ها باید عمیقاً حفر کنید
[ترجمه ترگمان] تو باید ریشه \"ریشه\" رو عمیق تر کنی تا ریشه ریشه ها رو درست کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Shortly before dusk they reached a fork and took the left-hand track.
[ترجمه گوگل]کمی قبل از غروب به یک دوشاخه رسیدند و مسیر سمت چپ را در پیش گرفتند
[ترجمه ترگمان]طولی نکشید که به یک چنگال رسیدند و دست چپش را گرفتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. Fork out the dead plants and put in the new ones.
[ترجمه گوگل]گیاهان مرده را جدا کرده و گیاهان جدید را داخل آن قرار دهید
[ترجمه ترگمان]رد کردن گیاهان مرده و گذاشتن آن ها در خانه های جدید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. She impaled a piece of meat on her fork.
[ترجمه گوگل]تکه‌ای گوشت را روی چنگال‌اش کوبید
[ترجمه ترگمان]تکه ای گوشت روی چنگالش را سوراخ کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. Their paths diverged at the fork in the road.
[ترجمه گوگل]مسیرهای آنها در دوشاخه جاده از هم جدا می شد
[ترجمه ترگمان]Their در جاده از یکدیگر جدا می شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. I had to fork out for a cab home.
[ترجمه گوگل]مجبور شدم برای یک تاکسی به خانه بروم
[ترجمه ترگمان]مجبور شدم یه تاکسی بگیرم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

20. Go up to the fork and turn left.
[ترجمه گوگل]به سمت دوشاخه بالا رفته و به چپ بپیچید
[ترجمه ترگمان] برو به سمت چنگال و بپیچ به چپ
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

پنجه (اسم)
hand, paw, fork, fistula, claw, toe, pitchfork, talon, five fingers

چنگال (اسم)
paw, grain, fork, claw, clutch, prong, pitchfork, nail, talon, cleft, rake, nipper

دو شاخه (اسم)
knee, fork, plug, pitchfork, crotch, crutch, diapason

سه شاخه (اسم)
fork, trifurcation

محل انشعاب (اسم)
fork

جند شاخه شدن (فعل)
fork

مثل چنگال شدن (فعل)
fork

منشعب شدن (فعل)
branch, divaricate, fork, ramify, furcate

تخصصی

[عمران و معماری] اتصال - انشعاب - شاخه
[کامپیوتر] شاخه
[برق و الکترونیک] چنگالی
[نساجی] چنگال - دوشاخه
[ریاضیات] چنگالک، محل انشعاب، تیر دو شاخه، قلاب، چنگک، چنگال

انگلیسی به انگلیسی

• eating utensil with two or more prongs; pitchfork or other agricultural tool with prongs; road junction; branching out; spoke, cog; tuning fork
branch out, split, separate, divide; make into the shape of a fork; pierce or lift with a fork
a fork is a tool that you eat food with. it consists of three or four prongs on the end of a handle.
a fork is also a tool that you dig your garden with. it consists of three or four long prongs attached to a long handle.
a fork in a road, path, or river is the point at which it divides into two parts in the shape of a `y'.
if something such as a path or river forks, it divides into two parts in the shape of a `y'.
see also forked.
if you fork out for something, you pay for it; an informal expression.
to fork over means the same as to fork out; used in american english.

پیشنهاد کاربران

fork 5 ( n ) =a thing shaped like a fork, with two or more long parts, e. g. a jagged fork of lightning.
fork
fork 4 ( n ) =either of two metal supporting pieces into which a wheel on a bicycle or motorcycle is fitted
fork
fork 3 ( n ) =a place where a road, river, etc. divides into two parts; either of these two parts, e. g. Take the right fork.
fork
fork 2 ( n ) =a garden tool with a long or short handle and three or four sharp metal points, used for digging
fork
fork 1 ( n ) ( fɔrk ) =a tool with a handle and three or four sharp points ( called prong ) , used for picking up and eating food
fork
[اصطلاح تخصصی ارزهای دیجیتال]
‏فورک بلاکچین
فورک ها یا تقسیم های زنجیره ای، یک نسخه جایگزین از بلاکچین ایجاد می کنند.
در شطرنج: چنگال ( Fork ) یک تاکتیک است که از یک مهره برای حمله به چند مهره حریف استفاده می کند.
چنگال
چاقو
یک چیز تیز
تقسیم شدن
گسترده شدن
شامل شدن
in GitHub: A fork is a copy of a repository. Forking a repository allows you to freely experiment with changes without affecting the original project.
چنگال
گاهی پنجه بوکس ( تو دعوا ها استفاده میشه )
فرمون یا دوشاخه دوچرخه یا موتور
دوراهی ، چند راهی
دو شاخه، سه شاخه، چند شاخه ( شدن )
چنگال
spoon - قاشق

چنگال
دو راهی ( در جادّه )
چنگال

دو شاخ جلو ( موتور سیکلت )
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٩)

بپرس