foreman

/ˈfɔːrmən//ˈfɔːmən/

معنی: مدیر، متصدی، مباشر، سر کارگر، سر عمله
معانی دیگر: سرگروه، مباشرت کردن

بررسی کلمه

اسم ( noun )
حالات: foremen
مشتقات: foremanship (n.)
(1) تعریف: the supervisor of a group of workers, as in a factory or shop.
مترادف: overseer, supervisor
مشابه: boss, manager, super, taskmaster

- The workers complained to the foreman about the dangers of the job.
[ترجمه گنج جو] شکایت کارگران به سرکارگر در مورد خطرهای این شغل بود.
|
[ترجمه گوگل] کارگران از خطرات کار به سرکارگر شکایت کردند
[ترجمه ترگمان] کارگران به سرکارگر درباره خطرات این کار شکایت کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: the spokesperson for a jury.
مترادف: spokesperson
مشابه: spokesman, spokeswoman

- The foreman read the verdict to the judge.
[ترجمه گنج جو] سرپرست کارگران رای هیئت منصفه را خطاب به قاضی قرائت کرد.
|
[ترجمه گوگل] سرکارگر حکم را برای قاضی خواند
[ترجمه ترگمان] سرکارگر رای دادگاه را برای قاضی خواند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. the workers decided to bypass the foreman and go directly to the boss
کارگران تصمیم گرفتند به جای مراجعه به سر کارگر مستقیما سراغ رئیس کل بروند.

2. The foreman distributes the work every morning.
[ترجمه Data] سرکارگر هر روز صبح تقسیم کار می کند
|
[ترجمه گوگل]سرکارگر هر روز صبح کار را توزیع می کند
[ترجمه ترگمان]سرکارگر هر روز صبح کار می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. He had never let a foreman see him slacking.
[ترجمه گوگل]او هرگز اجازه نداده بود سرکارگر او را در حال سستی ببیند
[ترجمه ترگمان]او هرگز اجازه نداده بود که سرکارگر او را به تنبلی ببیند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The foreman here is in charge of twenty workmen.
[ترجمه گوگل]سرکارگر اینجا مسئول بیست کارگر است
[ترجمه ترگمان]سرکارگر این جا رئیس بیست کارگر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Ali fought Foreman for the heavyweight title.
[ترجمه گوگل]علی برای عنوان قهرمانی سنگین وزن با فورمن مبارزه کرد
[ترجمه ترگمان] آلی با \"فورمن\" با \"فورمن\" جنگید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The judge nodded at the foreman to proceed.
[ترجمه گوگل]قاضی سر به سرکارگر تکان داد تا ادامه دهد
[ترجمه ترگمان]قاضی به سرکارگر اشاره کرد که ادامه دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The worker leveled their looks at the foreman.
[ترجمه گوگل]کارگر نگاه خود را به سرکارگر انداخت
[ترجمه ترگمان]کارگرها به طرف سرکارگر نگاه کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The foreman is always swearing at the workers.
[ترجمه گوگل]سرکارگر همیشه به کارگران فحش می دهد
[ترجمه ترگمان]سرکارگر همیشه به کارگرها ناسزا می گوید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The foreman jumped on the workers for the slightest fault.
[ترجمه گوگل]سرکارگر برای کوچکترین ایرادی روی کارگران پرید
[ترجمه ترگمان]سرکارگر کوچک ترین عیب و ایرادی در کار کارگران پیدا می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Our bloody - minded foreman wouldn't give us a tea break.
[ترجمه گوگل]سرکارگر خون آلود ما به ما چای نمی دهد
[ترجمه ترگمان]سرکارگر - ما به ما یک استراحت چای نداد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The boss called the foreman on the carpet for granting sick leave to a worker without first asking for permission.
[ترجمه گوگل]رئیس، سرکارگر را به خاطر اعطای مرخصی استعلاجی به کارگر بدون درخواست اجازه، صدا زد
[ترجمه ترگمان]رئیس به سرکارگر دستور داد که بدون اجازه دادن اجازه مرخصی استعلاجی به یک کارگر بدهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The foreman overlooked a large number of workers.
[ترجمه گوگل]سرکارگر تعداد زیادی از کارگران را نادیده گرفت
[ترجمه ترگمان]سرکارگر تعداد زیادی کارگر را نادیده گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The foreman ganged the men together.
[ترجمه گوگل]سرکارگر مردان را با هم دسته بندی کرد
[ترجمه ترگمان]سرکارگر با همه ganged کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. He asked the panel to chose its foreman quickly and in a way that does not create disputes.
[ترجمه گوگل]وی از هیئت درخواست کرد که سرکارگر خود را سریع و به گونه ای انتخاب کنند که اختلاف ایجاد نشود
[ترجمه ترگمان]او از هیات منصفه خواست که به سرعت سرکارگر خود را انتخاب کند و به شیوه ای که اختلاف ایجاد نکند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مدیر (اسم)
principal, master, moderator, administrator, manager, director, foreman, superintendent, helmsman, intendant, padrone, schoolmaster

متصدی (اسم)
superior, head, manager, director, foreman, superintendent, warden, chief, operator, overseer, boss

مباشر (اسم)
manager, foreman, supervisor, superintendent, steward, overseer, intendant

سرکارگر (اسم)
foreman, taskmaster

سر عمله (اسم)
foreman, gaffer, headman, ganger, taskmaster

تخصصی

[عمران و معماری] سرکارگر - مباشر
[مهندسی گاز] استادکار
[صنعت] سر کارگر، سرپرست کارگاه
[حقوق] سخنگوی هیأت منصفه، سرکارگر
[نساجی] سرکارگر - استادکار
[معدن] سرکارگر (عمومی)
[نفت] استادکار

انگلیسی به انگلیسی

• man who is in charge (of a project, group of people, etc.); man who is the leader of a jury
a foreman is a person who is in charge of a group of workers.
the foreman of the jury is their leader.

پیشنهاد کاربران

foreman 2 ( n ) =a man who acts as the leader of a jury in court
foreman
foreman 1 ( n ) ( fɔrmən ) =a male worker who is in charge of a group of other factory or building workers
foreman
سر کارگر
سرکارگر، مدیر
در علم حقوق
رئیس هیئت منصفه
سایر معانی:
سوپروایزر
ناظر

بپرس