forbidding

/fərˈbɪdɪŋ//fəˈbɪdɪŋ/

معنی: منع، شوم، نفرت انگیز، عبوس، ناخوانده، مهیب، نامطبوع، دافع، بد قیافه، نهی کننده، زننده، ترسناک
معانی دیگر: بازدارگر، پس زننده، بازمانگر، مناع، خطرناک، سیج ناک، ناخوشایند، ناپذیرا

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: forbiddingly (adv.)
(1) تعریف: tending to discourage an approach; likely to be unmanageable; uninviting.
مترادف: daunting, discouraging, inhospitable, unfriendly, uninviting
متضاد: attractive, inviting
مشابه: formidable, grim, hostile, prohibitive, stern, unapproachable, unbending

- a forbidding prospect
[ترجمه گوگل] یک چشم انداز ممنوع
[ترجمه ترگمان] دورنمای تیره ای بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- a steep, forbidding mountain slope
[ترجمه گوگل] شیب کوهی ممنوع و تند
[ترجمه ترگمان] شیبی تند و ناهمواری داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: sinister or threatening.
مترادف: ominous, sinister
مشابه: foreboding, formidable, grim, portentous, threatening, ugly

- a forbidding frown
[ترجمه گوگل] اخم ممنوع
[ترجمه ترگمان] اخم هایش را درهم کشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. his forbidding look caused us to turn back
نگاه بازدارنده ی او باعث شد که برگردیم.

2. Parliament has passed an Act forbidding the killing of rare animals.
[ترجمه گوگل]پارلمان قانون منع کشتار حیوانات کمیاب را تصویب کرد
[ترجمه ترگمان]پارلمان قانونی را تصویب کرده است که کشتار حیوانات نادر را ممنوع کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Concealed by a forbidding row of security guards, the pop-star left the building.
[ترجمه گوگل]این ستاره پاپ که توسط یک ردیف ممنوعه از محافظان امنیتی پنهان شده بود، ساختمان را ترک کرد
[ترجمه ترگمان]این ستاره پاپ از کنار یک ردیف محافظان امنیتی ساختمان را ترک کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. We sailed past the island's rather dark and forbidding cliffs.
[ترجمه گوگل]از کنار صخره های نسبتا تاریک و ممنوعه جزیره عبور کردیم
[ترجمه ترگمان]از کنار صخره ها عبور کردیم و از کنار صخره های تاریک و تاریک عبور کردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. He had a rather forbidding, saturnine manner.
[ترجمه گوگل]او رفتار نسبتاً منع کننده و کیوانی داشت
[ترجمه ترگمان]رفتارش سرد و خاموش بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The authorities issued a proclamation forbidding public meetings.
[ترجمه گوگل]مقامات با صدور اطلاعیه ای از برگزاری جلسات عمومی منع کردند
[ترجمه ترگمان]مقامات اعلامیه ای را صادر کردند که جلسات عمومی را ممنوع می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. There is a clause in the contract forbidding tenants to sublet.
[ترجمه گوگل]بندي در قرارداد وجود دارد كه مستاجران را از اجاره فرعي منع مي كند
[ترجمه ترگمان]یک بند در قرارداد وجود دارد که مستاجران را از sublet منع می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He was a tall, austere, forbidding figure.
[ترجمه گوگل]او شخصیتی قد بلند، ریاضت کش و منع بود
[ترجمه ترگمان]او یک هیکل بلند قد بلند و خشن بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The emperor issued an edict forbidding doing trade with foreigners.
[ترجمه گوگل]امپراتور فرمانی صادر کرد که تجارت با بیگانگان را منع کرد
[ترجمه ترگمان]امپراطور فرمانی صادر کرد که ممنوعیت تجارت با خارجی ها را ممنوع می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. She obtained a restraining order forbidding her partner from seeing their two children.
[ترجمه گوگل]او با صدور قرار منع ملاقات شریک زندگی خود را از دیدن دو فرزند خود منع کرد
[ترجمه ترگمان]او حکم منع دیدار همسرش را از دیدن دو بچه منع کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Parliament has passed an act forbidding the slaughter of animals for pleasure.
[ترجمه گوگل]مجلس قانون منع ذبح حیوانات برای لذت را تصویب کرد
[ترجمه ترگمان]پارلمان قانونی را تصویب کرده است که کشتار حیوانات برای لذت را ممنوع کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The emperor issued an edict forbidding anyone to leave the city.
[ترجمه گوگل]امپراطور فرمانی صادر کرد که هر کسی را از شهر منع کرد
[ترجمه ترگمان]امپراطور فرمانی صادر کرد که به هیچ کس اجازه خروج از شهر را نمی داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The town council passed a law forbidding the distribution of handbills.
[ترجمه گوگل]شورای شهر قانونی را تصویب کرد که توزیع اوراق دستی را ممنوع کرد
[ترجمه ترگمان]شورای شهر قانونی را تصویب کرد که توزیع آگهی های دستی را ممنوع می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. His face was forbidding, even hostile.
[ترجمه گوگل]چهره اش منع و حتی خصمانه بود
[ترجمه ترگمان]چهره اش بی حالت و حتی خصمانه بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The house looked dark and forbidding.
[ترجمه گوگل]خانه تاریک و ممنوع به نظر می رسید
[ترجمه ترگمان]خانه تاریک و ناخوشایند به نظر می رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

منع (اسم)
prevention, ban, veto, averting, prohibition, forbidding, inhibition, hindrance, withholding, checking, interdiction, hindering, forbiddance

شوم (صفت)
bad, ghastly, grim, forbidding, ominous, fateful, inauspicious, dire, ill-fated, unlucky, infelicitous, saturnine

نفرت انگیز (صفت)
detestable, execrable, obnoxious, blasted, gruesome, forbidding, odious, horrid, loathsome, invidious, loathly

عبوس (صفت)
moody, morose, sullen, stern, glum, sulky, grim, forbidding, ill-humored, cheerless, farouche, ill-humoured, ill-natured, saturnine, louring, surly

ناخوانده (صفت)
forbidding, intrusive, uninvited, uncalled-for

مهیب (صفت)
hideous, ugly, terrible, gruesome, horrific, dreadful, formidable, fearsome, forbidding, horrible, dire, grisly, direful, terrific, horrendous

نامطبوع (صفت)
disagreeable, hard, nasty, forbidding, horrid, rancid, unpleasant, disgraceful, ungraceful, unhandsome

دافع (صفت)
repulsive, repellent, expellant, expellent, forbidding, loathsome, ejaculatory, propulsive

بد قیافه (صفت)
gaunt, plain, unfavorable, forbidding, unfavourable

نهی کننده (صفت)
forbidding

زننده (صفت)
hideous, vile, gaunt, spicy, sharp, harsh, tart, acrid, nasty, repulsive, repellent, acrimonious, striking, garish, striker, mordant, nippy, odoriferous, poignant, forbidding, squalid, biting, loathsome, lurid, repugnant, fulsome, disgusting, pungent, stinking, scabrous, glassy, indign, loathly, pit-a-pat

ترسناک (صفت)
hideous, ugly, scarey, scary, appalling, terrible, dreadful, ghastly, formidable, fearsome, grim, tremendous, forbidding, dire, horrid, direful, lurid, macabre, direst, terrific, hair-raising, redoubtable, nightmarish, trepid

انگلیسی به انگلیسی

• foreboding, imposing, hostile, unfriendly; frightening, threatening
someone or something that is forbidding has a severe and unfriendly appearance.

پیشنهاد کاربران

۱. اخمو. بدعنق. ترش رو ۲. غیر دوستانه. خصمانه ۳. بد هیبت. ترس اور. رعب انگیز ۴. خطرناک. هولناک
مثال:
And between the two He set a barrier and a forbidding hindrance.
و او میان آن دو سد و مانعی هولناک و رعب انگیز قرار داد.
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : forbid
✅️ اسم ( noun ) : forbiddance
✅️ صفت ( adjective ) : forbidden / forbidding
✅️ قید ( adverb ) : forbiddingly
ترسناک
هولناک
خوفناک
Menacing

بپرس