footnote

/ˈfʊtnoʊt//ˈfʊtnəʊt/

معنی: شرح، تبصره، زیر نگاشت، یادداشت ته صفحه
معانی دیگر: زیرنویس، پانویس، پانوشت، پاورقی، توضیح اضافی، سفرنگ، اضافات و حواشی، بیش داده ها، رجوع شود به: endnote، پی نوشت، یادداشت درته صفحه

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a note at the foot of a page or the end of a chapter that provides a comment or reference on the above or foregoing text.
مشابه: annotation

(2) تعریف: a minor or tangential comment, event, or the like, added on to the principal subject.

- The incident was a footnote in history.
[ترجمه عرفان برقبانی] این حادثه ای کم اهمیت در تاریخ بود.
|
[ترجمه گوگل] این حادثه پاورقی در تاریخ بود
[ترجمه ترگمان] این حادثه یک پاورقی در تاریخ بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: footnotes, footnoting, footnoted
(1) تعریف: to add a footnote to, or place a footnote in (a text).
مشابه: annotate

- He footnoted his paper thoroughly.
[ترجمه گوگل] او پاورقی مقاله خود را کاملاً یادداشت کرد
[ترجمه ترگمان] روزنامه اش را کاملا باز کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to refer to or document by a footnote.

- You should footnote this quotation.
[ترجمه گوگل] باید به این نقل قول توجه کنید
[ترجمه ترگمان] تو باید این نقل قول رو زیر نظر بگیری
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. modern philosophy is no more than a footnote to greek philosophy
فلسفه ی نوین چیزی جز سفرنگی بر فلسفه ی یونان نیست.

2. As a footnote, I should add that there was one point on which his bravado was more than justified.
[ترجمه گوگل]به عنوان پاورقی باید اضافه کنم که یک نکته وجود داشت که جسارت او بیش از حد قابل توجیه بود
[ترجمه ترگمان]به عنوان یک یادداشت، باید اضافه کنم که یک نکته وجود دارد که در آن شجاعت او بیش از حد توجیه شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The author appends a short footnote to the text explaining the point.
[ترجمه گوگل]نویسنده پاورقی کوتاهی را در توضیح موضوع به متن اضافه می کند
[ترجمه ترگمان]مولف یک یادداشت کوتاه را به متن توضیح می دهد که موضوع را توضیح می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The incident seems destined to become a mere footnote in history.
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد این حادثه به یک پاورقی صرف در تاریخ تبدیل شود
[ترجمه ترگمان]این حادثه به نظر می رسد که تبدیل به یک پاورقی ساده در تاریخ شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. There was an interesting footnote to the story.
[ترجمه گوگل]پاورقی جالبی در داستان وجود داشت
[ترجمه ترگمان]یک یادداشت جالب برای این داستان وجود داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The asterisk refers the reader to a footnote.
[ترجمه گوگل]ستاره خواننده را به پاورقی ارجاع می دهد
[ترجمه ترگمان]ستاره نشان داده خواننده را به یک پاورقی ارجاع می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. A Maslow footnote sent me to the library to browse through books on the creative processes of mathematicians and scientists.
[ترجمه گوگل]پاورقی مزلو مرا به کتابخانه فرستاد تا کتابهایی را در مورد فرآیندهای خلاقانه ریاضیدانان و دانشمندان مرور کنم
[ترجمه ترگمان]footnote Maslow، من را به کتابخانه فرستاد تا از طریق کتاب درباره فرآیندهای خلاقانه ریاضی دانان و دانشمندان مرور کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. A felicitous footnote to that incident is that he got his cake after all.
[ترجمه گوگل]یک پاورقی خوشحال کننده برای آن حادثه این است که او بالاخره کیک خود را گرفت
[ترجمه ترگمان]در مورد این واقعه، در مورد این حادثه، او هم cake را به دست آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. A regional footnote - the lumberjack-style Timberland boot was a big hit in the Eighties.
[ترجمه گوگل]پاورقی منطقه ای - چکمه تیمبرلند به سبک چوب بری در دهه هشتاد موفقیت بزرگی داشت
[ترجمه ترگمان]یک footnote منطقه ای - یک راه انداز timberland سبک lumberjack در the یک ضربه بزرگ بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. It was now that Popham Down wrote his footnote.
[ترجمه گوگل]اکنون بود که پاپهام داون پاورقی خود را نوشت
[ترجمه ترگمان]در این موقع بود که Popham در زیر footnote نوشته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. In the end the Albertos are a colourful footnote to the sometimes self-conscious rock culture of the 70s.
[ترجمه گوگل]در پایان آلبرتوها پاورقی رنگارنگی برای فرهنگ راک گاهی خودآگاه دهه 70 هستند
[ترجمه ترگمان]در پایان، Albertos یک پاورقی رنگارنگ به فرهنگ موسیقی راک و گاهی خود آگاه از دهه ۷۰ هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Melville adds as a footnote that the oil from the whale is used in the most important ceremonies including most coronations.
[ترجمه گوگل]ملویل به عنوان پاورقی اضافه می کند که روغن نهنگ در مهمترین مراسم از جمله اکثر تاج گذاری ها استفاده می شود
[ترجمه ترگمان]ملویل به عنوان یک پاورقی اضافه کرد که نفت از وال در مهم ترین مراسم از جمله most مورد استفاده قرار می گیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Tommie's footnote in Eighth Air Force history typified its spirit.
[ترجمه گوگل]پاورقی تامی در تاریخ هشتم نیروی هوایی روح آن را نشان می دهد
[ترجمه ترگمان]در سال هشتم history در تاریخ نیروی هوایی Tommie در حال typified
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Footnote 4 has served as a cornerstone of contemporary constitutional law in the field of individual rights.
[ترجمه گوگل]پاورقی 4 به عنوان سنگ بنای قانون اساسی معاصر در زمینه حقوق فردی عمل کرده است
[ترجمه ترگمان]Footnote ۴ به عنوان سنگ بنای قانون اساسی معاصر در زمینه حقوق فردی عمل کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. As a footnote to the Assembly and Convention periods, it is worth making two points about the Democratic Unionists.
[ترجمه گوگل]به عنوان پاورقی برای دوره های مجمع و کنوانسیون، شایسته است دو نکته در مورد اتحادیه های دموکراتیک بیان شود
[ترجمه ترگمان]به عنوان یک یادداشت در مورد دوره های مجلس و کنوانسیون، ارزش آن دارد که دو نکته در مورد the دموکرات داشته باشیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

شرح (اسم)
treatise, circumstance, account, story, description, explanation, exposition, statement, narrative, tale, innuendo, gloss, interpretation, presentment, relation, recitation, sketch, delineation, legend, footnote, geography

تبصره (اسم)
remark, note, footnote

زیر نگاشت (اسم)
footnote

یادداشت ته صفحه (اسم)
footnote

تخصصی

[کامپیوتر] پاورقی - پاورقی شرح کوتاهی که در انتهای یک صفحه قرار گرفته و نکات مهمی را در باره ی متن بیان می کند . برخی از برنامه های کلمه پرداز نمی توانند به خوبی پاورقی ها رامدیریت کنند . پاورقی ها را باید به طور متوالی در طول کتاب شماره گذاری کرد و یا در هر فصل یا صفحه، شماره گذاری جدید نمود . گاهی پاورقی ها را شماره گذاری نمی کنند . اما با مجموعه ی سنتی نمادها آنها را ارجاع می دهند .
[ریاضیات] پاورقی، زیرنویس

انگلیسی به انگلیسی

• reference or comment at the bottom of a page or end of a chapter; direction to a comment which appears in the continuation of a document
add a footnote to a text
a footnote is a note at the bottom of a page which gives more information about something on the page.
a footnote in history is an event which will probably be remembered but is not very important.

پیشنهاد کاربران

پی نوشت، پاورقی
an event, subject, or detail that is not important
واقعه، موضوعات یا جزئیات غیر مهم و کم اهمیت
His tumultuous triumph five years ago now seems like little more than a footnote in history
پانوشت
پیش پاافتاده، کم اهمیت
رویداد، موضوع و یا جزئیاتی که بی اهمیت می باشد. an event, subject or detail which is not important
ناچیز - بی اهمیت
مثال:His tumultuous triumph 5 years ago now seems a mere footnote in history .
پیروزی پر سر و صدای پنج سال پیش وی ، اکنون بسیار بی اهمیت جلوه میکند.
پاورقی

بپرس