footfall

/ˈfʊtˌfɒl//ˈfʊtfɔːl/

صدای پا، step : پله

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: a footstep, esp. the sound of one.
مشابه: step

جمله های نمونه

1. my father's footfall was familiar and pleasant to me
صدای پای پدرم برایم آشنا و خوشایند بود.

2. He heard her familiar, light footfall in the hall.
[ترجمه گوگل]صدای پاهای آشنا و سبک او را در سالن شنید
[ترجمه ترگمان]صدای پای آشنای او در سرسرا را شنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. She heard the priest's familiar, flat footfall on the staircase.
[ترجمه گوگل]صدای پای صاف و آشنای کشیش را روی راه پله شنید
[ترجمه ترگمان]صدای پای او را در پلکان شنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. No footfall announces her, but there she is, standing where before there was nobody when Denver looked.
[ترجمه گوگل]هیچ قدمی او را اعلام نمی کند، اما او همانجا ایستاده است، جایی که قبلاً وقتی دنور نگاه می کرد کسی نبود
[ترجمه ترگمان]صدای پایی به گوشش نرسید، اما او آنجا ایستاده بود، جایی که قبل از آن که کسی به دنور نگاه کند، آنجا ایستاده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. He heard a footfall in the passage outside and felt his pulse quicken.
[ترجمه گوگل]صدای پایی را در پاساژ بیرون شنید و احساس کرد نبضش تند شده است
[ترجمه ترگمان]صدای پایی را در راهرو شنید و ضربان قلبش را تندتر کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The sound of his footfall at my breast; it pains me!
[ترجمه گوگل]صدای پای او به سینه من من را به درد می آورد!
[ترجمه ترگمان]صدای پای او در سینه ام، مرا رنج می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. I was roused from dreamy thoughts by his footfall.
[ترجمه گوگل]من از افکار رویایی با پای او بیدار شدم
[ترجمه ترگمان]با صدای آهسته او را از خواب بیدار کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. I could hear his footfall, regualr as the tick of a clock.
[ترجمه گوگل]می توانستم صدای پایش را بشنوم، مثل تیک ساعت
[ترجمه ترگمان]صدای پای او را می شنیدم که به اندازه یک ساعت تیک تیک می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. I like the footfall of naked feet in the dust, silent as a cat passing.
[ترجمه گوگل]پای برهنه را در میان غبار دوست دارم، ساکت مثل عبور گربه
[ترجمه ترگمان]صدای پای برهنه در گرد و خاک را دوست دارم، مثل گربه ای که از آنجا عبور می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Presently her footfall die out as she descend to the lower floor.
[ترجمه گوگل]در حال حاضر پای او با پایین آمدن به طبقه پایین از بین می رود
[ترجمه ترگمان]همان وقت که به طبقه پایین می رفت، صدای پای او از میان رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The Rat's light footfall was presently heard approaching over the parched grass.
[ترجمه گوگل]صدای ریزش موش در حال حاضر شنیده شد که از روی چمن های خشک شده نزدیک می شد
[ترجمه ترگمان]صدای پای سبک رت در حال نزدیک شدن به علف های خشک را شنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Meg felt her ears sing in an effort to hear the first footfall on the stair.
[ترجمه گوگل]مگ احساس کرد که گوش هایش برای شنیدن اولین صدای پا روی پله آواز می خوانند
[ترجمه ترگمان]مگ احساس کرد که گوش هایش برای شنیدن صدای پای اول روی پله ها آواز می خواند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Crying Steve's name with relief, she swung round as she heard a footfall on the dry brush behind her.
[ترجمه گوگل]در حالی که نام استیو را با آرامش گریه می کرد، با شنیدن صدای ریزش پا روی برس خشک پشت سرش چرخید
[ترجمه ترگمان]در حالی که صدای پای او را از پشت سرش شنید، چرخید و با آرامش نام استیو را شنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Of alleged stair head, end pace, it is the footfall of the first class that connects with the ground, with the last class footfall with conterminous floor.
[ترجمه گوگل]طبق ادعای سر پله، سرعت انتهایی، این پایه اولین طبقه است که با زمین وصل می شود، با آخرین پله با طبقه همسایه
[ترجمه ترگمان]از یک سر پله، قدم آخر، صدای پای اولین کلاس است که با زمین، با آخرین طبقه پایی با کف conterminous ارتباط برقرار می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• step, footstep; sound of a footstep
a footfall is the sound that is made by someone walking each time they take a step; a literary word.

پیشنهاد کاربران

به تعداد بلیت های فروخته شده یا در واقع تعداد مخاطبینی که برای تماشای یک فیلم به سینما میرن گفته میشه
پاخور در مرکز خرید ( صنعت خرده فروشی و مراکز خرید )
بازدیدکننده

بپرس