fondling

/ˈfɑːndl̩ɪŋ//ˈfɒndl̩ɪŋ/

معنی: نوازش کردن
معانی دیگر: نوازش کردن

جمله های نمونه

1. mehri was fondling and kissing her baby
مهری نوزاد خود را نوازش می کرد و می بوسید.

2. He tried to kiss her and fondle her.
[ترجمه گوگل]سعی کرد او را ببوسد و نوازش کند
[ترجمه ترگمان]سعی کرد او را ببوسد و او را نوازش کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. She fondled the puppies.
[ترجمه گوگل]او توله ها را نوازش کرد
[ترجمه ترگمان]اون سگ ها رو نوازش کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Mrs Williams fondled her cat as it sat beside her.
[ترجمه گوگل]خانم ویلیامز گربه اش را در حالی که کنارش نشسته بود، نوازش کرد
[ترجمه ترگمان]خانم ویلیامز گربه خود را همان طور که در کنارش نشسته بود نوازش کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. He gently fondled the baby's feet.
[ترجمه گوگل]به آرامی پاهای کودک را نوازش کرد
[ترجمه ترگمان]به آرامی پاهای بچه را نوازش کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He sat fondling her feet as she lay back in the armchair.
[ترجمه گوگل]در حالی که روی صندلی راحتی دراز کشیده بود، نشسته بود و پاهای او را نوازش می کرد
[ترجمه ترگمان]در حالی که روی صندلی راحت لمیده بود پاهایش را نوازش می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. People riotously reel around here, fighting, fondling, tittering, clowning.
[ترجمه گوگل]مردم با شورش در اینجا می چرخند، دعوا می کنند، نوازش می کنند، تیتر می زنند، دلقک می کنند
[ترجمه ترگمان]مردم مدام دور هم جمع می شوند، دعوا می کنند، دعوا می کنند، نوازش می کنند، شوخی می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. They had a single liter of vodka left, a treasured object from the way they fondled it.
[ترجمه گوگل]یک لیتر ودکا برایشان باقی مانده بود، شیء ارزشمندی که از روشی که آن را نوازش می کردند
[ترجمه ترگمان]یک لیتر ودکا و یک شی گران بها از طرز نوازش آن بو جود آمده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. I murmured some reply and continued to kiss and fondle her.
[ترجمه گوگل]زمزمه پاسخ دادم و به بوسیدن و نوازشش ادامه دادم
[ترجمه ترگمان]من در جواب چیزی زمزمه کردم و به بوسیدن و نوازش او ادامه دادم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. I wanted to see who I was fondling.
[ترجمه گوگل]می خواستم ببینم چه کسی را دوست دارم
[ترجمه ترگمان]می خواستم ببینم چه کسی منو نوازش میکنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. He reached under her blouse and fondled her breasts.
[ترجمه گوگل]دستش را زیر بلوزش برد و سینه هایش را نوازش کرد
[ترجمه ترگمان]دست به زیر پیراهنش برد و نوازش سینه هایش را نوازش کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Her pet, to be slipped titbits and fondled when no one was looking.
[ترجمه گوگل]حیوان خانگی‌اش، وقتی کسی به او نگاه نمی‌کرد، او را نوازش می‌کردند
[ترجمه ترگمان]حیوان خونگیش، وقتی کسی به آن نگاه نمی کرد، نوازش و نوازش می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Or pulled around, or fondled, or goosed.
[ترجمه گوگل]یا به اطراف کشیده اند، یا نوازش کرده اند، یا غاز کرده اند
[ترجمه ترگمان]یا دور یا اطراف خود را می گرفتند، یا fondled یا goosed را می کشیدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. It cried out to be fondled, yanked, and squeezed, and I bowed to its whims with a willing heart.
[ترجمه گوگل]فریاد می زد که نوازش شود، چنگ بزند، و فشرده شود، و من با دلی مشتاق در برابر هوس هایش تعظیم کردم
[ترجمه ترگمان]فریادی کشید و نوازش کرد، yanked و فشرد، و من با قلبی مشتاق به هوس های آن تعظیم کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

نوازش کردن (اسم)
fondling

انگلیسی به انگلیسی

• affectionate touch; foreplay without touching the genital organs; caress;

پیشنهاد کاربران

بپرس