flurry

/ˈflɜːri//ˈflʌri/

معنی: تپش، سراسیمگی، طوفان ناگهانی، باریدن ناگهانی، باد ناگهانی، اشفتن، عصبانی کردن
معانی دیگر: (بارش ناگهانی برف یا باران همراه با باد) رگبار، باد و برف، برف باد، باد و بارش، جوش و خروش (ناگهانی)، ولوله، های و هوی، غوغا، سراسیمه کردن، دستپاچه کردن، وزش (ناگهانی و کوتاه مدت) باد، (بورس سهام) نوسان قیمت ها یا میزان خرید و فروش، افت و خیز بورس

بررسی کلمه

اسم ( noun )
حالات: flurries
(1) تعریف: a light snowfall that lasts only a short time.

(2) تعریف: a sudden, short spell of activity, agitation, excitement, or confusion.
مشابه: rash

- a flurry of buying and selling at the stock exchange
[ترجمه گوگل] هجوم خرید و فروش در بورس
[ترجمه ترگمان] خرید و فروش در بورس اوراق بهادار
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: flurries, flurrying, flurried
• : تعریف: of snow, to fall lightly and for a short time.
فعل گذرا ( transitive verb )
• : تعریف: to cause (someone) to be in a state of nervous agitation or confusion; fluster.

جمله های نمونه

1. there was a flurry of activity in the hallway
در راهرو غلغله بود.

2. There was a flurry of activity as the film star appeared on the balcony.
[ترجمه گوگل]با ظاهر شدن ستاره سینما در بالکن، هجوم زیادی از فعالیت ها وجود داشت
[ترجمه ترگمان]هنگامی که ستاره فیلم روی بالکن ظاهر شد، جنب و جوشی به وجود آمد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. A flurry of shots rang out in the darkness.
[ترجمه گوگل]انبوهی از شلیک ها در تاریکی به گوش می رسید
[ترجمه ترگمان]در تاریکی صدای شلیک گلوله ها به گوش رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Her arrival caused a flurry of excitement.
[ترجمه گوگل]ورود او باعث شور و هیجان شد
[ترجمه ترگمان]ورود او به هیجان و هیجان افتاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. A flurry of wind upset the small boat. Sentence dictionary
[ترجمه گوگل]تند باد قایق کوچک را ناراحت کرد فرهنگ لغت جمله
[ترجمه ترگمان]باد تند قایق کوچک را واژگون کرد فرهنگ لغت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. After a quiet spell there was a sudden flurry of phone calls.
[ترجمه گوگل]پس از یک طلسم آرام، ناگهان صدای بلندی از تماس های تلفنی وجود داشت
[ترجمه ترگمان]بعد از یک افسون آرام، صدای ناگهانی تلفن به گوش رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. She got carried away in a flurry of excitement,but we brought her down to earth by reminding her of the tasks waiting to be down.
[ترجمه گوگل]او در هجوم هیجانی فرو رفت، اما ما او را با یادآوری کارهایی که در انتظار پایان بود به زمین آوردیم
[ترجمه ترگمان]اما ما او را با یادآوری کارهایی که منتظر بودیم به او یادآوری کردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. There was a sudden flurry of activity when the director walked in.
[ترجمه گوگل]زمانی که کارگردان وارد شد، ناگهان هجوم به وجود آمد
[ترجمه ترگمان]وقتی مدیر وارد شد، ناگهان جنب و جوشی ناگهانی پیدا شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The ladies departed in a flurry of silks and satins.
[ترجمه گوگل]خانم ها با انبوهی از ابریشم و ساتن رفتند
[ترجمه ترگمان]خانم ها با شتاب لباس ابریشمی و ساتن خود را بیرون کشیدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. A flurry of excitement went among the audience as the popular singer stars arrived.
[ترجمه گوگل]با ورود ستارگان خواننده محبوب، موجی از هیجان در میان حاضران به راه افتاد
[ترجمه ترگمان]هنگامی که ستارگان مشهور از راه رسیدند، هیجانی از هیجان در میان حضار به وجود آمد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The prince's words on marriage have prompted a flurry of speculation in the press this week.
[ترجمه گوگل]سخنان شاهزاده در مورد ازدواج این هفته گمانه زنی های زیادی را در مطبوعات برانگیخته است
[ترجمه ترگمان]سخنان شاهزاده در مورد ازدواج باعث شد تا در این هفته شایعات زیادی در مطبوعات ایجاد شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He opens the door and a flurry of snow blows in.
[ترجمه گوگل]در را باز می کند و سیل برف وارد می شود
[ترجمه ترگمان]در را باز می کند و مقدار زیادی از برف وارد می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. There was a sudden flurry of interest in the book.
[ترجمه گوگل]علاقه ناگهانی به کتاب به وجود آمد
[ترجمه ترگمان]ناگهان جنب و جوشی ناگهانی در کتاب به وجود آمد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. She got carried away in a flurry of excitement, but we brought her down to earth by reminding her of the tasks waiting.
[ترجمه گوگل]او در هجوم هیجان از خود دور شد، اما ما با یادآوری کارهایی که در انتظارش بود، او را به زمین آوردیم
[ترجمه ترگمان]اما ما او را با یادآوری کارهایی که منتظر بودند، به زمین آوردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The day started with a flurry of activity .
[ترجمه گوگل]روز با هجوم فعالیت شروع شد
[ترجمه ترگمان]روز با جنب و جوشی از فعالیت آغاز شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

تپش (اسم)
flurry, oscillation, beat, palpitation, pulse, throb, pulsation, pant, pump, tremor, ictus, tremour, pitter-patter

سراسیمگی (اسم)
fluster, flurry, scurry

طوفان ناگهانی (اسم)
flurry

باریدن ناگهانی (اسم)
flurry

باد ناگهانی (اسم)
flurry, gust

اشفتن (فعل)
fluster, agitate, trouble, shake, disquiet, disturb, flurry, frazzle, upset, perturb

عصبانی کردن (فعل)
fluster, annoy, flurry, funk, irritate, enrage, blow up, madden, unnerve, steam up

انگلیسی به انگلیسی

• bustle, commotion, excitement; brief snowfall; gust of wind
confuse, upset, irritate
a flurry of activity or speech is a short, energetic amount of it.
a flurry of snow or wind is a small amount of it that moves suddenly and quickly along.

پیشنهاد کاربران

در دیکشنری زیر سه تعریف برای این لغت داده شده است که در راستای پیشنهادات دوستان است. این سه تعریف همراه با مثال های مربوطه از دیکشنری و خارج از دیکشنری و ترجمه ی سر دستی از آنها به اشتراک گذاشته می شود:
...
[مشاهده متن کامل]

New Oxford American Dictionary ⬇️
1. a small swirling mass of something, especially snow or leaves, moved by sudden gusts of wind.
توده چرخان کوچک از چیزی، به ویژه برف یا برگ، که توسط وزش باد ناگهانی حرکت می کند.
Example: 👇
A flurry of snowflakes was scudding by the window.
انبوهی از دانه های برف کنار پنجره می ریختند.
2. a sudden short period of activity or excitement.
دوران کوتاه هیجانی یا پر از فعالیت؛ جنب و جوش؛ سراسیمگی؛ ولوله؛ شلوغی
Example 1: 👇
There was a brief flurry of activity in the hall.
جنب و جوش ( فعالیت ) کوتاهی در سالن وجود داشت.
Example 2: 👇
Twitter went a flurry with editors posting, #Did Kendall Jenner just walk by at Marc Jacobs?#
توییتر با انبوهی از انتشار پستِ ویراستاران مواجه شد که #آیا کندال جنر از کنار مارک جیکوبز گذشت؟#
3. a number of things arriving or happening suddenly and during the same period.
تعدادی از چیزهایی که به طور ناگهانی و در طول یک دوره با هم از راه می رسند یا اتفاق می افتند؛ هجمه ای از؛ سیلی از؛ موجی از
Example 1: 👇
a flurry of editorials hostile to the government.
سیلی ( انبوهی ) از سرمقاله های خصمانه نسبت به دولت.
Example 2: 👇
Thus began a flurry of back - and - forth emails between director and subject.
بدین ترتیب موجی از ایمیل های پشت سر هم بین کارگردان و سوژه ( بازیگر ) شروع شد.

flurry
افت و خیز
نوسان
انبوهی از
سیل, هجمه
معنای استعاری:
گرد و خاک کردن ( در کاربرد کوچه بازاری، به معنای ایجاد هیجان و غوغا و جنبش در دیگران ) ،
( تصویر و حس Flurry در انگلیسی، بیشتر استعاره ای بر اساس پدیده جوی ( برف در گردباد ) است تا گرد و غبار ) .
...
[مشاهده متن کامل]

طوفان بپا کردن.
غوغا کردن، غوغا بپا کردن.
سروصدا کردن.
معنای مستقیم:
نوعی از ریزش برف که سبک ببارد اما ناگهان شروع شده باشد و توسط باد به جهت ها مختلف بوزد.

هجوم
تنش
اختلاف
تایم شلوغی و غوغا و سیلی از کار و مشغله براساس دیکشنری لانگمن
The day started with a flurry of activity
میشه اینگونه ترجمه کرد:
روز با سیلی از کاروفعالیت آغاز شد.
و معنی دیگه ی این کلمه بادیِ که برف و باران رو با خودش میچرخونه.

برف و بوران

بپرس