flounce

/ˈflaʊns//flaʊns/

معنی: حرکت تند و ناگهانی، جست و خیرز، جولان، چین دار کردن حاشیه لباس، چین دار کردن حاشیه لباس، تقلا کردن، پرت کردن
معانی دیگر: (با تندی یا طرز پرخاش آمیز) حرکت کردن، (ناگهان یا از روی خشم و غیره) تکان خوردن، پرخاشیدن، لول خوردن، (در بستر و غیره) جم خوردن، (ناگهان) غلت زدن، غلت و واغلت خوردن، (دوزندگی) چین، والان، پلیسه دار، پف کرده و چین دار (مانند برخی آستین های قدیمی)، حرکت تند و ناگهانی بدن

بررسی کلمه

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: flounces, flouncing, flounced
(1) تعریف: to go or move in an abrupt, jerky, impatient manner (often fol. by out, away, or the like).
مشابه: fling

- She flounced by without speaking to us.
[ترجمه گوگل] بدون اینکه با ما حرفی بزند از کنارش رد شد
[ترجمه ترگمان] بدون اینکه با ما حرف بزند به راه خود رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to flop about, twist, or flounder.
اسم ( noun )
• : تعریف: the act or motion of flouncing.
اسم ( noun )
• : تعریف: a wide ruffle or gathered strip of material, attached along its upper edge, as to a curtain, bedspread, or garment.
مشابه: bustle, ruffle
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: flounces, flouncing, flounced
• : تعریف: to trim by attaching one or more flounces to.

جمله های نمونه

1. She flounced out of the room.
[ترجمه گوگل]او به سرعت از اتاق بیرون رفت
[ترجمه ترگمان]از اتاق بیرون رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. She flounced out of my room in a huff.
[ترجمه گوگل]با عصبانیت از اتاق من بیرون رفت
[ترجمه ترگمان]با اوقات تلخی از اتاقم بیرون رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. She flounced out of the house.
[ترجمه گوگل]او به سرعت از خانه بیرون زد
[ترجمه ترگمان]به سمت بیرون از خانه رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. She walked off with a flounce.
[ترجمه گوگل]او با یک بالش رفت
[ترجمه ترگمان]با a به راه افتاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. He flounced out of the room in a rage.
[ترجمه گوگل]با عصبانیت از اتاق بیرون رفت
[ترجمه ترگمان]با خشم از اتاق بیرون رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The horse flounced on the slippery iced path.
[ترجمه گوگل]اسب در مسیر لغزنده یخی پرید
[ترجمه ترگمان]اسب به سمت مسیر سرد سرد و لغزنده حرکت کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. She will flounce and argue when asked to leave the room.
[ترجمه گوگل]وقتی از او خواسته می شود اتاق را ترک کند، هول می کند و بحث می کند
[ترجمه ترگمان]وقتی از او خواسته شد که اتاق را ترک کند، او دست و پا می زند و بحث می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. She left the room with a flounce.
[ترجمه گوگل]از اتاق بیرون رفت
[ترجمه ترگمان]با چین های کوچک از اتاق بیرون رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He was vexed and flounced out of the dining room.
[ترجمه گوگل]مضطرب شد و از اتاق ناهارخوری بیرون رفت
[ترجمه ترگمان]ناراحت بود و به زحمت از اتاق ناهارخوری بیرون رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. She flounced about like a mad woman.
[ترجمه گوگل]او مانند یک زن دیوانه به اطراف دوید
[ترجمه ترگمان]مثل یک زن دیوانه به راه افتاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Mr Williams refused his friend's advice and flounced out of the office.
[ترجمه گوگل]آقای ویلیامز توصیه دوستش را رد کرد و از دفتر بیرون رفت
[ترجمه ترگمان]آقای ویلیامز پیشنهاد دوستش را رد کرد و از دفتر بیرون رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. She flounced out of the room, swearing loudly.
[ترجمه گوگل]او با صدای بلند از اتاق بیرون رفت و فحش داد
[ترجمه ترگمان]به زحمت از اتاق بیرون رفت و با صدای بلند فحش داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Then Bette flounced up and cleared her throat nervously.
[ترجمه گوگل]سپس بِت هول کرد و با عصبانیت گلویش را صاف کرد
[ترجمه ترگمان]بعد سرش را بلند کرد و با حالتی عصبی گلویش را صاف کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Most whites likely to sympathise with it flounced out of his National Party long ago.
[ترجمه گوگل]بسیاری از سفیدپوستان که احتمالاً با آن همدردی می‌کنند، مدت‌ها پیش از حزب ملی او خارج شدند
[ترجمه ترگمان]بیشتر سفیدی که از مدت ها پیش از حزب ملی او بیرون کشیده می شد، احساس همدردی می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Miranda Panda, very pleased with herself, flounced back to her seat.
[ترجمه گوگل]میراندا پاندا که از خودش بسیار راضی بود به سمت صندلی خود برگشت
[ترجمه ترگمان]میراندا پاندا خیلی از خودش خوشش آمد و به سمت صندلی اش رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

حرکت تند و ناگهانی (اسم)
flounce

جست و خیرز (اسم)
flounce

جولان (اسم)
parade, flounce

چین دار کردن حاشیه لباس (اسم)
flounce

چین دار کردن حاشیه لباس (فعل)
flounce

تقلا کردن (فعل)
labor, heave, agonize, slog, tussle, scramble, struggle, tug, attempt, wrestle, put out, flounce, lay to

پرت کردن (فعل)
precipitate, toss, shy, launch, throw, fling, hurl, hurtle, flounce, jaculate

انگلیسی به انگلیسی

• decorative gather, ruffle (on fabric); irritated movement
move in an irritated manner; decorate with a ruffle
when people flounce somewhere, they walk there quickly in an angry way, trying to draw attention to themselves.

پیشنهاد کاربران

با غرض رفتن
# He flounced out of the room in a rage
# She flounced out of the room, swearing loudly
# She flounces into the room and does not speak to him
نوار دور لباس
The dress had red satin flounces at the bottom.

بپرس