flock

/ˈflɑːk//flɒk/

معنی: گروه، جمعیت، گله، رمه، دسته پرندگان، بصورت گله ورمه در امدن، جمع کردن، گرد امدن، جمع شدن، ازدحام کردن
معانی دیگر: (دسته ی گوسفند یا بز و پرنده و غیره) گله، (مجازی) فوج، انبوه مردم، گله شدن، گله وار رفتن، تجمع کردن، انبوهیدن، توفیدن، گردآمدن، پیروان (مسیح)، کلیسا روندگان، (گلوله ی کوچکی از پشم یا پنبه یا هرچیز مشابه آن) پشم گوی، کرک گوی، موگوی، گلوله ی مو، کرکینه گوی، پشم انباشت، (پس مانده ی پشم و پنبه و غیره که با آن مبل و تشک و غیره را پر می کنند) پرکنه، لایی، آکنه، آگنش، آگنه، پنبه کهنه، (نقش برجسته ی روی پارچه و کاغذ دیواری و غیره که از الیاف پرز مانند درست شده است) پرزه، خواب

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a group of animals or birds of one kind keeping or kept together, such as geese or sheep.
مترادف: drove, herd
مشابه: band, bevy, fold, mob, multitude, pack, swarm, throng

- A flock of sheep grazed on the hillside.
[ترجمه گوگل] یک گله گوسفند در دامنه تپه چرا می کردند
[ترجمه ترگمان]
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: a large group of people or things.
مترادف: army, horde, host, mass, multitude, throng
مشابه: band, bevy, crowd, crush, drove, gang, herd, legion, mob, multiplicity, press, swarm

- A flock of reporters waited outside the courtroom.
[ترجمه گنج جو] بیرون صحن دادگاه گروهی از خبرنگاران منتظر ایستاده بودند.
|
[ترجمه گوگل] گروهی از خبرنگاران بیرون از دادگاه منتظر بودند
[ترجمه ترگمان]
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: a group of followers or adherents, esp. of a religious leader.
مترادف: fold, following
مشابه: followers, sheep

- The priest worried that increasing members of his flock were leaving the church.
[ترجمه ferri] کشیش نگراناین بود که عده رو به رشدی از پیروانش در حال ترک کردن کلیسا بودند
|
[ترجمه گوگل] کشیش نگران بود که اعضای فزاینده گله او کلیسا را ​​ترک کنند
[ترجمه ترگمان] کشیش نگران این بود که افزایش اعضای گله او کلیسا را ترک کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: flocks, flocking, flocked
• : تعریف: to gather or travel in a crowd, group, or flock.
مترادف: swarm, throng
مشابه: band, crowd, gang, herd, mass, mill

- Visitors flocked to the new museum.
[ترجمه گوگل] بازدیدکنندگان به موزه جدید هجوم آوردند
[ترجمه ترگمان] بازدید کنندگان به موزه جدید هجوم بردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
(1) تعریف: a tuft, as of wool or other fiber.

- The flocks of wool are broken up by a process called carding.
[ترجمه گوگل] گله های پشم توسط فرآیندی به نام کاردینگ شکسته می شوند
[ترجمه ترگمان] گله های پشم با فرایندی به نام carding درهم شکسته می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: waste wool, cotton, or rags used as a stuffing for mattresses or the like.

(3) تعریف: powdered wool or felt cemented to a surface as decoration or padding.
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: flocks, flocking, flocked
(1) تعریف: to stuff with flock.

(2) تعریف: to decorate or pad with powdered wool or felt.

جمله های نمونه

1. a flock of birds
یک دسته پرنده

2. a flock of birds crossing the bright heaven
دسته ای پرنده که از آسمان درخشان رد می شوند

3. a flock of goats
یک گله ی بز

4. a flock of sheep
گله ی گوسفند

5. the flock of foreign students
انبوه دانشجویان خارجی

6. there was a flock of witnesses willing to testify
شمار زیادی از شهود حاضر بودند که شهادت بدهند.

7. to spring a flock of birds
یک دسته پرنده را تاراندن

8. the scare caused people to flock to banks and take their money out
مردم از هول به بانک ها هجوم بردند و پول های خود را درآوردند.

9. one mangy goat makes the whole flock mangy
یک بز گر گله را گر می کند

10. It is a small flock that has not a black sheep.
[ترجمه گوگل]گله کوچکی است که گوسفند سیاه ندارد
[ترجمه ترگمان]گله کوچکی است که گوسفند سیاه ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. He keeps a flock of sheep.
[ترجمه گوگل]او یک گله گوسفند نگه می دارد
[ترجمه ترگمان] اون یه گله گوسفند داره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. They kept a small flock of sheep.
[ترجمه گوگل]گله کوچکی از گوسفندان نگهداری می کردند
[ترجمه ترگمان] اونا یه گله گوسفند نگه داشتن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. A flock of birds comes over, and the hunting starts.
[ترجمه گوگل]دسته ای از پرندگان می آیند و شکار شروع می شود
[ترجمه ترگمان]دسته ای از پرندگان بالای سرمان می آیند و شکار شروع می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. A flock of sheep blocked our entry to the village.
[ترجمه گوگل]یک گله گوسفند مانع ورود ما به روستا شد
[ترجمه ترگمان]گله ای گوسفند ورود ما به روستا را مسدود کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The shepherd is bringing his flock down from the hills.
[ترجمه گوگل]چوپان گله خود را از تپه ها پایین می آورد
[ترجمه ترگمان]چوپان گله خود را از میان تپه ها بیرون می آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. A flock of geese flew overhead.
[ترجمه گوگل]دسته ای از غازها بالای سرشان پرواز کردند
[ترجمه ترگمان]یک دسته غاز بالای سرشان پرواز کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

گروه (اسم)
many, school, section, outfit, mass, heap, cohort, kind, flock, society, assembly, clique, ring, troop, team, pack, army, host, corps, group, company, platoon, folk, crowd, class, gang, clinch, cluster, bunch, ensign, fry, shoal, bevy, concourse, swarm, throng, congregation, covey, herd, multitude, horde, legion, rout, skulk, squad

جمعیت (اسم)
habitancy, party, heap, flock, society, bike, army, group, company, population, crowd, people, mob, gang, cortege, press, throng, herd, habitance, gaggle

گله (اسم)
quarrel, flock, grumble, gripe, groan, discontent, drove, covey, herd

رمه (اسم)
flock, drove, herd

دسته پرندگان (اسم)
flock

بصورت گله ورمه در امدن (فعل)
flock

جمع کردن (فعل)
gross, total, add, collect, stack up, aggregate, eke, roll up, gather, tot, sum, call up, agglomerate, convene, flock, cluster, floc, furl, constrict, purse, immobilize

گرد امدن (فعل)
assemble, gather, agglomerate, constringe, convene, flock, forgather, ring, rally, gam, herd

جمع شدن (فعل)
shrink, assemble, aggregate, muster, gather, constringe, flock, backlog, snuggle, retract, congregate, beehive, group, twitch, drift, herd, gang up, nucleate, twitch grass

ازدحام کردن (فعل)
huddle, flock, crowd, mob, press, overcrowd, swarm, throng, serry

تخصصی

[علوم دامی] 1- گله بسته ؛ گله یا رمه ای که در آن از هیچ حیوان داشتی خارج از خودش استفاده نمی شود. 2- گروهی از پرندگان یا گوسفندان .
[عمران و معماری] لخته کردن
[نساجی] لیف مصنوعی فلوک ( ویسکوز خیلی کوتاه ) لیف پشم - گلوله پشم - خرده پشم یا پنبه - پشم درجه دو - الیاف باز - گله گوسفند - فلوک - نوعی منسوج بی بافت

انگلیسی به انگلیسی

• herd, pack; crowd; congregation of religious believers; tuft of wool; stuffing for upholstery
gather, crowd, come together, throng
a flock of birds, sheep, or goats is a group of them.
someone's flock, especially a clergyman's, is the group of people that they are responsible for; an old-fashioned use.
if people flock to a place or event, a lot of them go there, because it is pleasant or interesting.

پیشنهاد کاربران

دور کسی جمع شدن - دور کسی را گرفتن
charming man, to whom women flock.
Birds of a feather flock together کبوتر با کبوتر باز با باز کند همجنس با همجنس پرواز
دسته دسته یا گروه گروه به جایی رفتن ( مثل مسابقه فوتبال یا نمایشگاه )
گروه در حیوانات رو با Flock میگن
مثل گروه کلاغ ها یا پرنده های مهاجر، یا گوسفندان و بزها
اگه فعل باشه میشه دسته جمعی و گله ای حرکت کردن و به جایی رفتن - هجوم آوردن - ازدحام کردن
America's millionaires are flocking to smaller cities. Take a look at the top 5 emerging hotspots for the country's richest people : میلیونرهای آمریکا به شهرهای کوچکتر هجوم می آورند. نگاهی به 5 نقطه داغ در حال ظهور برای ثروتمندترین افراد کشور بیندازید.
...
[مشاهده متن کامل]

1. Austin, Texas
2. West Palm Beach, Florida
3. Scottsdale, Arizona
4. Miami, Florida
5. Greenwich and Darien, Connecticut

جغاله. [ ج َ ل َ / ل ِ ] ( اِ ) گروهی از مرغان. ( صحاح الفرس ) . جوقی بود از مرغان. ( اسدی ) . فوجی از مرغان. ( برهان ) . خیل مرغان. ( آنندراج ) ( انجمن آرا ) . گله مرغان. سِرب. جوق. جوقه :
ز مرغ و آهو رانم به جویبار و به دشت
...
[مشاهده متن کامل]

از این جغاله جغاله وزان قطارقطار.
عنصری.
آمد تازان ز هند مرغ بهاری
روی نهاده به ما جغاله جغاله.
ناصرخسرو.
|| هر میوه نارس. چغاله. ( برهان ) .

هجوم بردن
مثلاً دیدین توریستها به جایی هجوم میبرم
In summer , tourists flock to Isfahan to visit its beautiful places
Cambridge 8 - test 1 - section 3
it is hardly surprising that tourists flock to see this area.
تعجب نداره که توریست ها هجوم ببرند برای دیدن این منطقه.
flock ( مهندسی بسپار - الیاف )
واژه مصوب: کُرک 2
تعریف: ماده ای که از خرد کردن یا بریدن الیاف نساجی به تکه های ریز به دست می آید و برای ایجاد زیردست لطیف به کار می رود
گله، رمه
هجوم بردن, سرازیر شدن
هجون بردن
To flock to someone
To visit or come to someone or something in large numbers
Noun
۱ ) گله ( گوسفند یا بز و غیره )
SYN: herd
e. g.
Cain was a tiller of the ground and Abel was a keeper of flocks
۲ ) گله پرندگان ( مرغابی، کبوتر و غیره )
▪️▪️▪️
Verb
دسته جمعی یا گله ای حرکت کردن
is a group of animals, the others iare palces where animals live
دسته ای از پرندگان که در جایی که حیوانات زندگی میکنند ، سکونت دارند
a group of sheep, goats, or birds
گله گوسفند
در صورتی که مطلب در مورد یک تفکر ، مکتب، . . . باشد، به معنی "پیروان " است
گروهی حرکت کردن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٧)

بپرس