flippant

/ˈflɪpənt//ˈflɪpənt/

معنی: گستاخ، پر حرف، سبک
معانی دیگر: گستاخ و شوخ، لوده، (در گفتار) لگام گسیخته، حرف مفت زن، (به طور ناخوشایند) شوخی آمیز

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: flippantly (adv.), flippancy (n.)
• : تعریف: disrespectful or indifferent to someone or something worthy of respect; shallowly humorous.
مترادف: careless, casual, disrespectful, indifferent, offhand, unconcerned
متضاد: respectful
مشابه: cavalier, cheeky, discourteous, fresh, frivolous, idle, impertinent, impolite, impudent, insolent, rude, saucy

- I don't appreciate your flippant remarks when I'm trying to explain something serious to you.
[ترجمه گوگل] وقتی می‌خواهم چیزی جدی را برای شما توضیح دهم، از اظهارات تند شما قدردانی نمی‌کنم
[ترجمه ترگمان] وقتی سعی می کنم موضوع جدی تو را برای تو توضیح بدهم، از حرف های گستاخانه ات قدردانی نمی کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. a flippant young man
مرد جوانی که حرف دهان خود را نمی فهمد.

2. he gave flippant answers to our serious questions
او به پرسش های جدی ما با تمسخر جواب داد.

3. It's easy to be flippant, but we have a serious problem to deal with here.
[ترجمه گوگل]تلنگر بودن آسان است، اما ما در اینجا با یک مشکل جدی روبرو هستیم
[ترجمه ترگمان]بی ادبی است، اما ما یک مشکل جدی داریم که باید با این قضیه کنار بیایم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. You shouldn't be flippant about such things.
[ترجمه گوگل]شما نباید در مورد چنین چیزهایی تلنگر باشید
[ترجمه ترگمان]نباید از این جور چیزها بترسی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. I think she just thought I was being flippant.
[ترجمه گوگل]فکر می‌کنم او فقط فکر می‌کرد که من دارم تندخویی می‌کنم
[ترجمه ترگمان] فکر کنم اون فکر می کرد که من flippant
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. She gave him a flippant answer.
[ترجمه گوگل]او پاسخی تند به او داد
[ترجمه ترگمان]او جوابی دندان شکن به او داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. I didn't mean any offence. It was a flippant, off-the-cuff remark.
[ترجمه گوگل]منظورم توهین نبود این سخنی تند و تیز بود
[ترجمه ترگمان]من قصد اهانت نداشتم این یک تذکر گستاخانه و گستاخانه بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. You can't afford to be flippant about such matters.
[ترجمه گوگل]شما نمی توانید در مورد چنین مسائلی تلنگر باشید
[ترجمه ترگمان]تو حق نداری در این مورد محتاط باشی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Sorry, I didn't mean to sound flippant.
[ترجمه گوگل]با عرض پوزش، من قصد نداشتم که به نظر ناامید بروم
[ترجمه ترگمان]متاسفم، قصد بی ادبی نداشتم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Sorry if that sounded flippant or heartless - it wasn't meant to be.
[ترجمه گوگل]متاسفم اگر به نظر تند یا بی رحم به نظر می رسید - قرار نبود اینطور باشد
[ترجمه ترگمان]متاسفم که این کار گستاخانه یا بی عاطفه به نظر می رسید - قصد نداشت که این طور باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Despite the slightly flippant tone I have adopted, this essay is based on hard science.
[ترجمه گوگل]علیرغم لحن کمی تند و تیز من، این مقاله مبتنی بر علم سخت است
[ترجمه ترگمان]با وجود لحن ملایمی که من اتخاذ کردم، این مقاله مبتنی بر علم سخت است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Kalb gave a flippant answer to the question.
[ترجمه گوگل]کلب به این سوال پاسخی تند داد
[ترجمه ترگمان]Kalb پاسخ مودبانه ای به این پرسش داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Flippant answer: Drink half the soup!
[ترجمه گوگل]پاسخ متزلزل: نصف سوپ را بنوشید!
[ترجمه ترگمان]جواب flippant: نصف سوپ را بخور!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Under that flippant attitude he liked to show at Park Crescent was a mind like quicksilver.
[ترجمه گوگل]تحت آن نگرش تلنگری که او دوست داشت در پارک کرسنت نشان دهد، ذهنی شبیه به نقره‌ای بود
[ترجمه ترگمان]با آن رفتار گستاخانه، دوست داشت در باغ ملی خودنمایی کند، مثل جیوه بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. It might have sounded as flippant as the question was importunate.
[ترجمه گوگل]ممکن است به همان اندازه که این سوال مهم بود، ناهنجار به نظر برسد
[ترجمه ترگمان]شاید این سوال تا حدی گستاخانه به نظر می رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

گستاخ (صفت)
indecent, wanton, presumptuous, rude, perky, bold, forward, insolent, impudent, unshaped, unshapen, arrogant, presumptive, brash, unabashed, immodest, barefaced, flippant, malapert, cheeky, pert, impertinent, bold-faced, jaunty, flip, tumorous, lippy, peart, venturous

پر حرف (صفت)
babbling, talkative, talky, chatty, loquacious, flippant, outspoken, mouthy, voluble

سبک (صفت)
light, fast, easy, quick, lively, thin, flippant, frivolous, volatile, gossamer, light-minded, flyaway, lightsome, uncomplicated

انگلیسی به انگلیسی

• disrespectful, disdainful, careless, thoughtless
if someone is flippant, or has a flippant attitude, they do not seem to take things seriously.

پیشنهاد کاربران

بی خیال، بی تفاوت
How can you be so flippant about this?
چطور می تونید نسبت به این موضوع انقدر بی تفاوت باشید؟
سبک سر
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : _
اسم ( noun ) : flippancy
صفت ( adjective ) : flippant
قید ( adverb ) : flippantly
She has a flippant behaviour
رفتارش گستاخانه هست، یا او حرف توی کله اش نمیره ، بی ادب هست
She has a hard working attitude
او سرکار خیلی سختگیر است ، یا خیلی جدی و هیبت داره
Flippant attitude
...
[مشاهده متن کامل]

احترام نگذاشتن به حرف کسی یا پر حرفی کردن
مثلاً من به زنم میگم خانم با این اصغر اینقدر گرم نگیر صمیمی نشو اونم فقط خنده تحویل من میده بهش میگن
Flippant attitude

مسخره ( کسی که یک موضوع جدی را جدی نمیگیرد )
– He gave her a flippant answer
– You shouldn't be flippant about such things
– He gave flippant answers to our serious questions
گستاخانه، بی ادبانه، شوخی آمیز.

بپرس