flight

/ˈflaɪt//flaɪt/

معنی: گریز، پرواز، سلسله، مهاجرت، عزیمت، یک رشته پلکان، کوچ کردن، پریدن، پرواز کردن
معانی دیگر: طیران، پرواز گروهی (پرواز یک دسته از هر چیز مثلا پرنده یا پیکان یا هواپیما)، هم پروازی، هم پروازان، گله، (نیروی هوایی) رسد هوایی، یکان هوایی (بخشی از اسکادران)، هواپیمای مسافربری، (مجازی) اوجگیری، بلند پروازی، دوری پرواز، مسافت پرواز، برد پرواز، پلکان (به ویژه پلکان میان دو پاگرد) (بیشتر می گویند: a flight of stairs)، (ورزش) تقسیم بندی شرکت کنندگان برحسب مهارت و توانایی آنان، (به صورت دسته) پرواز کردن، فرار، مهاجرت مرغان یا حشرات، فرارکردن

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: an act of passing through air or space by flying.
مشابه: aviation

(2) تعریف: a trip on a plane from one place to another.

(3) تعریف: the time or distance covered by an airplane or other flying object.

- It is a two-hour flight to New York.
[ترجمه سمانه] این پرواز دو ساعته به نیویورک میرسد
|
[ترجمه y] این یک پرواز دو ساعته به نیویورک است.
|
[ترجمه گوگل] این یک پرواز دو ساعته تا نیویورک است
[ترجمه ترگمان] این یک پرواز دو ساعته به نیویورک است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: a series of stairs between two landings or floors.

(5) تعریف: rapid movement, as of time.

(6) تعریف: an instance of going beyond ordinary limits.

- His trumpet solo was a brilliant flight.
[ترجمه عمت] کییییففف خر
|
[ترجمه گوگل] تکنوازی ترومپت او پرواز درخشانی بود
[ترجمه ترگمان] تک نوازی His، یک پرواز درخشان بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
• : تعریف: an act or instance of fleeing.
مشابه: break, escape

جمله های نمونه

1. flight 56 departs tehran at 2:00 p. m.
پرواز شماره ی پنجاه و شش،ساعت دو بعدازظهر از تهران حرکت می کند.

2. flight line
مسیر پرواز

3. flight no. 142 will arrive at gate b19
پرواز شماره ی 142 در گیت 19ب وارد خواهد شد.

4. flight lieutenant
(نیروی هوایی انگلیس) ستوان پرواز،افسر پرواز،سروان (نیروی هوایی)

5. a flight of arrows
رگباری از پیکان

6. a flight of birds
یک دسته پرنده

7. a flight of geese
یک گله غاز

8. a flight of iranian fighter planes
یک رسد از هواپیماهای جنگنده ی ایران

9. a flight schedule
برنامه ی (ساعات) پرواز

10. a flight simulator
شبیه ساز پرواز

11. charter flight
پرواز با هواپیمای دربست

12. his flight of fancy
اوجگیری تخیل او

13. his flight was not discovered until the next day
فرار او تا روز بعد معلوم نشد.

14. interplanetary flight
پرواز میان سیاره ای

15. our flight from london to tehran
پرواز ما از لندن به تهران

16. our flight was delayed two hours
پرواز ما دو ساعت عقب افتاد (به تاخیر افتاد).

17. space flight
پرواز فضایی

18. the flight was canceled
پرواز به هم خورد

19. the flight was full
هواپیما پر بود.

20. take flight
به پرواز درآمدن،به هوا رفتن،(از زمین) بلند شدن

21. a bird's flight over a wall
پرواز پرنده از روی دیوار

22. a cross-country flight
پرواز سراسری (با هواپیما)

23. a direct flight from london to tehran
پرواز یک راست از لندن به تهران

24. a missile's flight toward the target
پرواز موشک به سوی هدف

25. a nonstop flight
پرواز مستقیم (بدون فرود آمدن در راه)

26. a reconnaissance flight
پرواز شناسایی (دیده وری)

27. a solo flight
پرواز تک،تک پروازی

28. a unmanned flight to the moon
پرواز بی سرنشین به ماه

29. an economy flight
پرواز کم خرج

30. an icarian flight
پروازتهور آمیز

31. the ill-fated flight that crashed
پرواز بدفرجامی که سقوط کرد

32. the next flight
پرواز بعدی

33. put to flight
گریزاندن،وادار به فرار کردن،فراراندن

34. take to flight
گریختن،فرار کردن،به چاک زدن

35. air crew (or flight crew)
ناوبران هواپیما

36. his fascination with flight led him to the air force academy
علاقه ی شدید او نسبت به پرواز او را به دانشکده ی نیروی هوایی کشاند.

37. a bird of low flight
پرنده ی کوته پرواز

38. a rocket's line of flight
خط سیر یک موشک

39. instability caused a massive flight of capital from the country
عدم ثبات باعث فرار سرمایه های هنگفتی از کشور گردید.

40. scientists experimented with new flight techniques
دانشمندان روش های نوین پرواز را مورد آزمایش قرار دادند.

41. the kashies took to flight with the first shot
با اولین تیر،کاشی ها پا به فرار گذاشتند.

42. a plane in a straightaway flight
هواپیما در مسیر پرواز مستقیم

43. the direction of an airplane's flight
راستای پرواز هواپیما

44. to brief pilots before a flight
پیش از پرواز دستورالعمل های لازم را به خلبانان دادن

45. to put an army to flight
لشگری را فرار دادن

46. the passengers were storming at the flight delay
تاخیر پرواز مسافران را خشمگین کرده بود.

47. he defeated and put the enemy to flight
دشمن را شکست داد و مجبور به فرار کرد.

48. the airplane is trim and ready for flight
هواپیما بی عیب و نقص و آماده ی پرواز است.

49. the boat roused the wild ducks into flight
قایق اردک های وحشی را به پرواز در آورد.

50. the plane was hijacked while on a flight to paris
هواپیما حین پرواز به پاریس ربوده شد.

51. bad weather caused a delay in the next flight
هوای بد موجب تاخیر در پرواز بعدی شد.

52. i had to make two connections in my flight from chicago to tehran
در پروازم از شیکاگو به تهران دو بار هواپیما عوض کردم.

53. i have booked two seats on the next flight
دو صندلی در پرواز بعدی رزرو کرده ام.

54. the loud noise put the whole roost into flight
صدای بلند دسته ی پرندگان را کلا فرار داد.

55. with this camera you can easily shoot birds in flight
با این دوربین به آسانی می توانید از پرندگان در حال پرواز عکس بگیرید.

56. you must confirm your reservation forty-eight hours before your flight
باید چهل و هشت ساعت قبل از پرواز پیش گزین (رزرواسیون) خود را تایید کنید.

57. each pilot has logged more than a thousand hours of flight
هر یک از خلبانان بیش از هزار ساعت سابقه ی پرواز دارند.

مترادف ها

گریز (اسم)
escape, scuttle, allusion, getaway, evasion, flight, digression, jink, elusion, subterfuge, gink, guy, scamper, escapement, desertion, loup, truancy, sidestep

پرواز (اسم)
plane, flight, fly, blast off, flying

سلسله (اسم)
concatenation, run, string, flight, dynasty, genealogy, chain, suite, system, series, rank, nexus, gradation, catena, succession, ridge

مهاجرت (اسم)
flight, colonization, emigration, exodus, expatriation, out-migration

عزیمت (اسم)
departure, resolution, going, intention, flight, determination, outgo

یک رشته پلکان (اسم)
flight

کوچ کردن (فعل)
flight, immigrate, decamp, migrate, vamoose

پریدن (فعل)
flight, spout, vault, fly, skip, jump, bounce, spring, tumble

پرواز کردن (فعل)
flight, aviate, fly, kite, whir

تخصصی

[عمران و معماری] پرواز
[مهندسی گاز] گریز، پرواز، پروازکردن
[پلیمر] پلکارن(اکسترودر)

انگلیسی به انگلیسی

• flying; aviation; trip on an airplane; set of stairs; escape, running away; group (of birds, planes, etc.); passage of time
a flight is a journey made by flying, especially in an aeroplane.
a flight is also an aeroplane carrying passengers on a particular journey.
flight is the action of flying.
a flight of birds is a group of them flying together.
flight is also the act of running away from a dangerous or unpleasant situation; a formal use.
a flight of steps is a row of them leading from one level to another.

پیشنهاد کاربران

flight: پرواز
پرواز هوایی ، سفر هوایی
domestic flights are cheaper than international flights
سفر های داخلی از سفر های خارجی ( بین المللی ) ارزان تر هستند
بالابر
گریز، فرار ( از میدان نبرد )
اختفاء، مخفی کردن ( برای اموال )
تمدن
پرواز
. This is the most boring flight that i have ever seen
این پرواز خسته کننده ترین پروازی است که تا به حال دیدم
Flight
پرواز کردن، اوج گرفتن
مثال:
Today we flight ( امروز ما اوج میگیریم یا ( میدرخشیم ) ) از آهنگ نات تودی بی تی اس
پاسخ فیزیولوژیکی غریزی به یک موقعیت تهدیدآمیز، که فرد را آماده می کند یا به زور مقاومت کند یا فرار کند.
Flight : فرار ، گریختن
Tire your enemies by flight ( art of war )
گریختن
طبقه آپارتمان. بیشتر بصورت جمع.
ت. م
رشته پلهflight
پلهstep
راه پله, stairway
Landing پاگرد
مهاجرت
Arsenal plays in the top flight of English football
آرسنال در بالا ترین سطح فوتبال انگلیس بازی می کند.
هجوم
دور کردن
پرواز
the traffic is terrible we're going to miss our flight
ترافیک وحشتناک است ما پروازمان را از دست خواهیم داد🧖🏻‍♂️
یک ردیف پله
پرواز کردن
راه پله
the peak of love was not the flight
سیر، مسیر
پرواز
پرواز هوایی
فرار، گریز، در رفتن
سفر هوایی
گذر
( معماری ) بازوی پله
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٩)

بپرس