flaming

/ˈfleɪmɪŋ//ˈfleɪmɪŋ/

شعله ور، مشتعل، شعله مانند، آتش فام، احساساتی، آتشین، داغ، پر تب و تاب، باور نکردنی، (دروغ) شاخ دار، افراطی، زباه کش

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: flamingly (adv.)
(1) تعریف: full of flames; blazing.
مشابه: ablaze, burning

(2) تعریف: like a flame in color or brilliance.
مشابه: ablaze

(3) تعریف: intense or ardent.
مشابه: ardent, burning, intense

- flaming passion
[ترجمه گوگل] شور شعله ور
[ترجمه ترگمان] شور و شوق آتشین،
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: (informal) extravagant, striking, or flagrant.

- flaming stupidity
[ترجمه گوگل] حماقت شعله ور
[ترجمه ترگمان] حماقت شعله ور،
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. flaming colors
رنگ های آتشی

2. a flaming fire
آتش پر زبانه

3. a flaming love
عشق آتشین

4. a flaming speech
سخنرانی پر حرارت

5. the flaming building suddenly disintegrated
ساختمان شعله ور ناگهان فرو ریخت.

6. what a flaming liar!
چه دروغگوی قهاری !

7. her eyes were flaming furiously
شراره های خشم از چشمانش می بارید.

8. his face was flaming with anger
چهره اش از خشم قرمز شده بود (خشم از سیمایش می بارید. )

9. The plane, which was full of fuel, scattered flaming fragments over a large area.
[ترجمه گوگل]هواپیما که پر از سوخت بود، قطعات شعله ور را در منطقه وسیعی پراکنده کرد
[ترجمه ترگمان]هواپیما که پر از سوخت بود قطعات پراکنده روی یک منطقه بزرگ پخش شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Put that down you flaming idiot!
[ترجمه گوگل]این احمق شعله ور را زمین بگذار!
[ترجمه ترگمان]! اون رو بذار زمین، احمق شعله ور
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. She stared back at him, her cheeks flaming.
[ترجمه گوگل]به او خیره شد و گونه هایش شعله ور شد
[ترجمه ترگمان]او به او خیره شد، گونه هایش مشتعل بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The girl felt a call coming like a flaming arrow across the dingy coffee bar.
[ترجمه گوگل]دختر احساس کرد که صدایی مانند تیری شعله ور از روی کافه کثیف می آید
[ترجمه ترگمان]دختر احساس کرد که مثل تیری که از آن سوی بار قهوه کثیف وارد شده باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Flaming your boss really isn't a good idea, however angry you are.
[ترجمه گوگل]شعله ور کردن رئیستان واقعاً ایده خوبی نیست، هر چقدر هم که عصبانی باشید
[ترجمه ترگمان]اگر چه این قدر عصبانی هستی که رئیس your اصلا فکر خوبی نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. In a matter of minutes, the flaming liquid was flowing through the corridors of the fort.
[ترجمه گوگل]ظرف چند دقیقه مایع شعله ور از راهروهای قلعه جاری شد
[ترجمه ترگمان]در عرض چند دقیقه مایع سوزان از راهروهای قلعه سرازیر شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. He hunkered down beside her just as a flaming beam from the ceiling crashed to the ground only inches away.
[ترجمه گوگل]درست زمانی که تیری شعله ور از سقف به زمین برخورد کرد و تنها چند اینچ از آن فاصله داشت، او در کنار او خم شد
[ترجمه ترگمان]او درست در کنار او روی زمین نشست، درست مثل یک تیر آتشین از سقف به زمین افتاد و فقط چند اینچ آن طرف تر برخورد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• burning, fiery; glorious; shining; passionate, intense; gay, homosexual (derogatory slang)
flaming things are burning and producing flames.
something that is flaming red or flaming orange is very bright in colour.

پیشنهاد کاربران

بعضی وقتا میشه بدوبیراه گفتن به کسی:
they were flaming him for almost 6 months
در مورد جعبه ی سرگرم کننده ای که تا درش را باز کنیم عروسکی بیرون می پرد، معنی "جهنده" نیز می دهد:
Flaming doll in a box
عروسک جهنده در جعبه
برهم کنشی توهین آمیز ( اصطلاحی برای مجادله بین کاربران اینترنت که غالباً همراه با دشنام گویی است. )
flaming ( زیست شناسی - میکرب شناسی )
واژه مصوب: شعله زنی
تعریف: مواجهۀ مختصر شیء با داغ ترین قسمت شعله به منظور سترون سازی سطح آن
سوزان ، زبانه کِشان ، شعله کُنان

بپرس