fixture

/ˈfɪkst͡ʃər//ˈfɪkst͡ʃə/

معنی: لوازم نصب کردنی، اثاثه ثابت، چیز ثابت، عقار
معانی دیگر: (اسباب و وسائل خانه یا مغازه و غیره که به ساختمان وصل بوده و قانونا بخشی از آن محسوب می شود مانند در و پنجره و لوله کشی و دستشوئی و غیره) اثاثیه ثابت، کاچارگان، تسهیلات، (مجازی) عضو پر سابقه و دایم، کارمند (و غیره) همیشگی، آدم ماندگار، (هر چیزی که محکم در جای خود مستقر باشد) استواره، مانه، رخت خانه، خان رخت، درجمع اثاثه ثابت

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: something fixed into place as a permanent part or appendage.
مشابه: stationary

- bathroom fixtures
[ترجمه گوگل] وسایل حمام
[ترجمه ترگمان] لوازم حمام
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: someone or something that has been in one place, area, function, or position for a very long time.
مشابه: stationary

جمله های نمونه

1. the old janitor was a fixture in the bank
پیشخدمت پیر آنقدر سابقه خدمت داشت که مانند در و پنجره ی بانک دائمی شده بود.

2. The fixture ended in a goalless draw.
[ترجمه وحید] مسابقه با تساوی بدون گل به پایان رسید
|
[ترجمه گوگل]این دیدار با تساوی بدون گل به پایان رسید
[ترجمه ترگمان]این برنامه در یک قرعه کشی goalless به پایان رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. City won this fixture 3-0 last season.
[ترجمه وحید] سیتی فصل گذشته این بازی را 3 بر صفر پیروز شد.
|
[ترجمه گوگل]سیتی فصل گذشته این دیدار را 3-0 برد
[ترجمه ترگمان]شهر در فصل گذشته ۳ - ۰ برنده این برنامه شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Miller soon became a permanent fixture on the team.
[ترجمه وحید] میلر به زودی به یک عضو ثابت در تیم تبدیل میشود.
|
[ترجمه گوگل]میلر خیلی زود به یکی از اعضای ثابت تیم تبدیل شد
[ترجمه ترگمان]او به زودی یک ثابت دائمی روی تیم پیدا کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The new conductor is now a permanent fixture in the orchestra.
[ترجمه وحید] رهبر ( رهبر ارکستر ) جدید در حال حاضر ( الان ) یک عضو دائمی ارکستر است.
|
[ترجمه گوگل]رهبر جدید اکنون در ارکستر ثابت است
[ترجمه ترگمان]این رهبر جدید در حال حاضر یک ثابت دائمی در ارکستر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The headmaster seems to be a fixture in the school for quite a long period.
[ترجمه وحید] به نظر میرسد که مدیر مدرسه برای دوره ای مدید و طولانی ثابت ( بدون تغییر ) است.
|
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد که مدیر مدرسه برای مدت طولانی در مدرسه ثابت است
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسد که مدیر مدرسه مدت زیادی است که در مدرسه به سر می برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. She was a fixture in New York'snightclubs.
[ترجمه وحید] او یک عضو ثابت در باشگاه های شبانه نیویورک بود.
|
[ترجمه گوگل]او در کلوپ های شبانه نیویورک حضور داشت
[ترجمه ترگمان]اون یه جای ثابت تو نیویورک بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The cordless kettle may now be a fixture in most kitchens.
[ترجمه وحید] کتری بی سیم ( شارژی ) درحال حاضر ممکنه یک عضو ثابت در بیشتر آشپزخانه ها باشه.
|
[ترجمه گوگل]کتری شارژی در حال حاضر ممکن است در اکثر آشپزخانه ها یک وسیله ثابت باشد
[ترجمه ترگمان]ممکن است که قوری بی سیم در بیشتر kitchens ثابت باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The annual fixture against the tourists is completely different tom any other in first class cricket.
[ترجمه وحید] مسابقه سالانه ( کریکت ) در مقابل توریستها کاملا متفاوت از هر بازی کریکت درجه یک دیگر است. ( tom: from )
|
[ترجمه گوگل]مسابقه سالانه در برابر گردشگران با هر مسابقه دیگری در کریکت درجه یک کاملاً متفاوت است
[ترجمه ترگمان]این برنامه سالانه در برابر توریست ها کاملا متفاوت از دیگر تیم های کریکت در کلاس اول است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Their remaining fixture list will also hardly inspire confidence among locals even edgier than Venables and his players.
[ترجمه وحید] لیست بازی ( برنامه بازی ) باقیمانده اونها به سختی حس اعتماد به نفس رو به مردم محلی القا میکنه، چه برسه به ونبلز و بازیکناش.
|
[ترجمه گوگل]لیست بازی‌های باقی‌مانده آن‌ها نیز به سختی باعث ایجاد اعتماد در میان مردم محلی می‌شود، حتی از ونبلز و بازیکنانش
[ترجمه ترگمان]فهرست باقی مانده آن ها نیز به ندرت اعتماد به نفس در میان مردم محلی حتی نسبت به Venables و بازیکنان او را القا می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The shop's youngest fixture is a nearly-clothed pin-up.
[ترجمه گوگل]جوان‌ترین وسیله‌ی مغازه، یک پین‌آپ تقریباً پوشیده است
[ترجمه ترگمان]بچه کوچک تر مغازه یک سنجاق نسبتا پوشیده از لباس است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Nevertheless, the Ibrox fixture is part of a carefully-planned World Cup build-up which provides some real challenges to Vogts's side.
[ترجمه گوگل]با این وجود، مسابقه Ibrox بخشی از یک برنامه ریزی دقیق برای ساخت جام جهانی است که چالش های واقعی را برای تیم Vogts فراهم می کند
[ترجمه ترگمان]با این وجود، the Ibrox بخشی از یک جام جهانی است که با دقت برنامه ریزی شده است و چالش های واقعی در کنار هم قرار دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. George immediately became a fixture in the Palace side and, but for an occasional injury, he remained there for seven seasons.
[ترجمه گوگل]جورج بلافاصله در تیم پالاس بازیکن ثابت شد و به دلیل مصدومیت گاه به گاه، هفت فصل در آنجا ماند
[ترجمه ترگمان]جورج بلافاصله یک جا در کاخ شد، اما برای یک ضربه اتفاقی به مدت هفت فصل آنجا ماند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. If the fixture list is so crowded it would be one way of freeing some space.
[ترجمه گوگل]اگر لیست وسایل بسیار شلوغ باشد، یکی از راه‌های آزاد کردن فضا خواهد بود
[ترجمه ترگمان]اگر این فهرست ثابت باشد، یک راه آزاد کردن فضا وجود خواهد داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The music became a fixture on urban radio in the '80s and bred a generation of fans.
[ترجمه گوگل]این موسیقی در دهه 80 به یکی از عناصر رادیوی شهری تبدیل شد و نسلی از طرفداران را پرورش داد
[ترجمه ترگمان]موسیقی در دهه ۸۰ میلادی ثابت ماند و نسلی از طرفداران را پرورش داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

لوازم نصب کردنی (اسم)
fixture

اثاثه ثابت (اسم)
fixture

چیز ثابت (اسم)
fixture

عقار (اسم)
realty, real estate, fixture, immovables, premises

تخصصی

[عمران و معماری] لوازم بهداشتی - ماند افزار - ماند ابزار
[برق و الکترونیک] اسباب ثابت، فیکسچر ابزاری ثابت و قابل حمل که به صورت موقت قطعاتی را به شکل مناسب ترازبندی و نگهداری می کند تا کارهای بعدی نظر لحیمکاری، جوشکاری، یا پرچ به صورت همگن ومنطبق با طراحیها و مشخصات انجام شوند. - دستگاه نگه دارنده
[فوتبال] ثابت-نصب کردنی
[صنعت] قید، فیکسچر - وسیله ای برای ثابت نگاه داشتن قطعه در موقعیت معین و درست نسبت به ابزار .
[ریاضیات] بست، نگهدارنده، کارگیر، سه نظام، مکانیسم نگهدارنده ی قطعه ی کار، چفت و بست

انگلیسی به انگلیسی

• something which is permanently or securely attached; one who has been in the same place or position for a long time; set date for a sporting event; regularly scheduled sporting event
a fixture is a piece of furniture or equipment which is fixed inside a building and which remains there when you move.
if something or someone is a fixture in a particular place, they are always there.
in sport, a fixture is a match or event arranged for a particular date.

پیشنهاد کاربران

( فوتبال ) برای اشاره به مسابقه آتی که تاریخ و زمان آن تعیین شده.
scheduled match which has yet to be played.
قطعه نگهدارنده
این قطعه موقعی استفاده می شود که مثلاً بخواهیم یک چوب را تراش دهیم آن چوب را به وسیله یک نگهدارنده به میز کار محکم نگه می داریم و با ابزار برش قطعه کار را برش می دهیم و با این ابزار قطعه کار ثابت می ماند و در حین کار حرکت نمی کند.
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : fix / fixate
✅️ اسم ( noun ) : fix / fixation / fixative / fixer / fixings / fixity / fixture / fixedness
✅️ صفت ( adjective ) : fixed / fixated
✅️ قید ( adverb ) : fixedly
شاید بشه اینطور هم ترجمه ش کرد
بخش جدایی ناپذیر/جدانشدنی
رویداد ورزشی - مسابقه
زمان بندی بازی ها
لوازم و اثاثیه ثابت
ملحقات
عضو ثابت
پایه ثابت
رویارویی
( به صورت جمع ) متعلقات
حقوق: [مال غیرمنقول تبعی]
اثاثیه
منصوبات
Fixtures =
لوازم، وسایل و اثاثیه نصب شده به طور دائم
ماندگار
لوازم روشنایی
Plans for the upcoming games
قطعه نگه دار ، قطعه نگه دارنده ، نشستگاه قطعه ، پایه نگهدارنده قطعه
جدول زمانبندی بازیها
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٩)

بپرس