fixity

/fɪksɪti//fɪksɪti/

معنی: قرار، استواری، ثبات، تثبیت، پایداری، ثبوت
معانی دیگر: پا برجائی، پایائی، مانائی، دوام

بررسی کلمه

اسم ( noun )
حالات: fixities
(1) تعریف: the state or nature of that which is stable or immovable.

(2) تعریف: that which is stable or immovable.

جمله های نمونه

1. She displayed great fixity of purpose.
[ترجمه گوگل]او ثابت ماندن هدف زیادی را نشان داد
[ترجمه ترگمان]او خیرگی بخش از این هدف را به نمایش می گذاشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. She believed in the fixity of the class system.
[ترجمه گوگل]او به ثابت بودن سیستم طبقاتی اعتقاد داشت
[ترجمه ترگمان]به خیرگی بخش کلاس ایمان داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. He has great fixity of purpose.
[ترجمه گوگل]او تثبیت هدف زیادی دارد
[ترجمه ترگمان]از قصد و هدفی بزرگ است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Second, stability does not imply fixity or constancy.
[ترجمه گوگل]ثانیاً، ثبات به معنای ثبات یا پایداری نیست
[ترجمه ترگمان]دوم، پایداری دلالت بر تداوم و ثبات ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. It was believed that fixity of exchange rates was necessary for the consolidation and development of these achievements.
[ترجمه گوگل]اعتقاد بر این بود که ثابت بودن نرخ ارز برای تثبیت و توسعه این دستاوردها ضروری است
[ترجمه ترگمان]اعتقاد بر این بود که افزایش نرخ ارز برای تحکیم و توسعه این دستاوردها لازم است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The girl nearest to the car, noticing the fixity of his stare, responded with a discreet V sign.
[ترجمه گوگل]دختر نزدیک به ماشین که متوجه ثابت بودن نگاه خیره او شد، با علامت V محتاطانه پاسخ داد
[ترجمه ترگمان]دختر به اتومبیل نزدیک تر شد و متوجه شد که خیرگی نگاهش ثابت شده است، با یک علامت مخصوص وی جواب داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Does the fixity on a particular occasion set in as a purely mental act of knowledge?
[ترجمه گوگل]آیا تثبیت در یک موقعیت خاص به عنوان یک عمل صرفاً ذهنی از معرفت به وجود می آید؟
[ترجمه ترگمان]آیا در یک موقعیت خاص به عنوان یک عمل کامل آگاهی دارد؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The Werner Plan placed emphasis on the fixity of exchange rates and complete freedom of capital movements.
[ترجمه گوگل]طرح ورنر بر ثابت بودن نرخ ارز و آزادی کامل حرکت سرمایه تاکید داشت
[ترجمه ترگمان]برنامه (ورنر Plan)تاکید را بر تداوم نرخ ارز و آزادی کامل جنبش های سرمایه قرار داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Wisdom lies neither in fixity nor in change, but in the dialectic between the two.
[ترجمه گوگل]خرد نه در ثبات است و نه در تغییر، بلکه در دیالکتیک بین این دو نهفته است
[ترجمه ترگمان]خرد نه در تثبیت و نه در تغییر، بلکه در دیالکتیک بین این دو قرار دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Of course, variability is based on fixity, with regularity to conform to.
[ترجمه گوگل]البته، تغییرپذیری مبتنی بر ثابت بودن است، با نظم و انطباق با آن
[ترجمه ترگمان]البته، تغییرپذیری بر مبنای اثبات وجود دارد، با نظمی که باید با آن مطابقت داشته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Darwin challenged the fixity of species.
[ترجمه گوگل]داروین ثابت بودن گونه ها را به چالش کشید
[ترجمه ترگمان]داروین ثابت بودن گونه ها را به چالش کشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Fixity of social custom, for the same reason, tends to prevent what are called unhappy marriages.
[ترجمه گوگل]ثابت بودن عرف اجتماعی، به همین دلیل، مانع از ازدواج های ناخوشایند می شود
[ترجمه ترگمان]به همین دلیل رسم و رسوم اجتماعی مانع از آن می شود که از ازدواج های unhappy جلوگیری شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. This present position should not be accorded a psychological fixity, which is somehow removed from the fluidity of historical development.
[ترجمه گوگل]این موضع کنونی را نباید یک ثبوت روانشناختی قائل شد که به نحوی از سیالیت تحول تاریخی حذف شده است
[ترجمه ترگمان]این موقعیت کنونی نباید از خیرگی روانی برخوردار باشد که به نحوی از جریان پیشرفت تاریخی حذف شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. A majority of monetary officials is still striving to restore greater fixity to exchange rates.
[ترجمه گوگل]اکثریت مقامات پولی همچنان در تلاش برای بازگرداندن ثبات بیشتر به نرخ ارز هستند
[ترجمه ترگمان]اکثر مقامات پولی هنوز تلاش می کنند که ثبات بیشتری به نرخ ارز برقرار کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

قرار (اسم)
equanimity, accord, agreement, arrangement, decision, concord, dictum, stipulation, fixity

استواری (اسم)
constancy, backbone, stability, solidity, stableness, stabilization, fixity, formidability, fastness, immovability, impregnability

ثبات (اسم)
bookkeeper, constancy, recorder, fortitude, stability, stableness, poise, register, consistency, cataloger, cataloguer, fixity, consistence, immutability, grit, indelibility, permanency

تثبیت (اسم)
consolidation, confirmation, stabilization, fixation, fixing, fixity

پایداری (اسم)
resistance, durability, constancy, stability, stableness, fixity, endurance, permanency

ثبوت (اسم)
fixing, fixity

تخصصی

[عمران و معماری] گیرداری

انگلیسی به انگلیسی

• stability, firmness; something fixed or stable
the fixity of a person's gaze, concentration, or attitude is the quality it has of not changing or weakening; a formal word.

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : fix / fixate
✅️ اسم ( noun ) : fix / fixation / fixative / fixer / fixings / fixity / fixture / fixedness
✅️ صفت ( adjective ) : fixed / fixated
✅️ قید ( adverb ) : fixedly

بپرس