fitted

/ˈfɪtəd//ˈfɪtɪd/

جور شده (با)، هم اندازه شده (با)، (لباس) پرو شده، اندازه، قالب

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
• : تعریف: made to conform closely to a particular shape.

- a fitted bedsheet
[ترجمه گوگل] یک روتختی نصب شده
[ترجمه ترگمان] ملحفه مناسب،
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- a fitted jacket
[ترجمه گوگل] یک ژاکت مناسب
[ترجمه ترگمان] کت به تن داشت،
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. a fitted coat
کت پرو شده (کوتاه یا بلند شده)

2. a fitted matress sheet
ملافه ی کش دار برای تشک

3. his huge frame could not be fitted into any coffin
جثه ی بزرگ او در هیچ تابوتی جا نمی شد.

4. the tip of the pole is fitted with a copper shoe
سر تیر دارای روکش مسی است.

5. you are indescribable because you cannot be fitted into any description
نتوان وصف تو گفتن که تو در وصف نگنجی

6. We're having new locks fitted on all the doors of the classrooms.
[ترجمه گوگل]ما در حال نصب قفل های جدید در تمام درهای کلاس هستیم
[ترجمه ترگمان]ما در تمام کلاس ها قفل جدید به دست داریم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Any new building must be fitted into the existing appearance of the city.
[ترجمه گوگل]هر ساختمان جدید باید با ظاهر موجود شهر تطبیق داده شود
[ترجمه ترگمان]هر ساختمان جدیدی باید متناسب با ظاهر موجود شهر باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The shop-front is fitted with rolling shutters.
[ترجمه گوگل]نمای مغازه مجهز به کرکره است
[ترجمه ترگمان]ویترین مغازه با کرکره های چوبی تزیین شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He was recently fitted with a brace for his bad back.
[ترجمه گوگل]اخیراً برای کمر بدش یک بریس نصب شده است
[ترجمه ترگمان]او به تازگی با اتل کمر بد پشتش قرار گرفته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The stadium has been fitted with seating for over eighty thousand spectators.
[ترجمه گوگل]این ورزشگاه دارای صندلی برای بیش از هشتاد هزار تماشاگر است
[ترجمه ترگمان]ورزشگاه گنجایش بیش از هشتاد هزار تماشاچی را دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The dress fitted badly and puckered at the waist.
[ترجمه گوگل]لباس بد تنیده بود و از ناحیه کمر فشرده شده بود
[ترجمه ترگمان]لباسش در کمر تنگ و مچاله شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. His examples fitted in well with his argument.
[ترجمه گوگل]مثال‌های او با استدلال او همخوانی داشت
[ترجمه ترگمان]مثال های او متناسب با استدلال او بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. We had new locks fitted after the burglary.
[ترجمه گوگل]بعد از دزدی قفل های جدیدی نصب کردیم
[ترجمه ترگمان] بعد از دزدی، قفل جدید پیدا کردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. This car is fitted with radial tyres.
[ترجمه گوگل]این خودرو دارای تایرهای رادیال است
[ترجمه ترگمان]این خودرو با لاستیک های شعاعی نصب شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. She is fitted to live by herself.
[ترجمه گوگل]او آماده است تا خودش زندگی کند
[ترجمه ترگمان]او برای زندگی با خودش مناسب است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. Is your car fitted with an alarm?
[ترجمه گوگل]آیا ماشین شما دارای دزدگیر است؟
[ترجمه ترگمان]ماشین تو با آژیر جور در میاد؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. Anti-lock brakes are fitted as standard.
[ترجمه گوگل]ترمزهای ضد قفل به صورت استاندارد تعبیه شده اند
[ترجمه ترگمان]ترمزهای ضد قفل به عنوان استاندارد نصب شده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• adapted, adjusted; made to conform; suited; installed; equipped
if you are fitted to something or fitted to do something, you have the right qualities for it; a formal use.
fitted clothes or furnishings are designed to be exactly the right size for their purpose.
fitted furniture is designed to fill a particular space and is fixed in place.
see also fit.

پیشنهاد کاربران

شلوار راسته
برازنده ( پوشاک )
مجهز شدن به
مجهز
What about the kitchen?
It's fully - fitted, so it includes a cooker and a dishwasher and all the other things you'd expect in a kitchen
شلواری که یکدست اندازه ی شما باشد
مناسب
لوله تفنگی ( شلوار )
برازش داده شده

بپرس