fingers

جمله های نمونه

1. coarse fingers
انگشتان زمخت

2. his fingers drummed on the table
با انگشتانش روی میز ضرب گرفته بود.

3. his fingers enclosed the money
با انگشتانش پول را محکم گرفت.

4. his fingers were cramped for lack of movement
به واسطه ی عدم تحرک انگشتانش سفت و قولنجی شده بود.

5. his fingers were rough and cracked
انگشتانش زبر و ترک خورده بودند.

6. my fingers are chilled
انگشتانم سرد شده.

7. my fingers are numb with cold
انگشتانم از سرما کرخ شده.

8. my fingers are numbed
انگشتانم کرخ شده است.

9. my fingers were benumbed by the extreme cold
انگشتانم از شدت سرما بی حس شده بودند.

10. unlimber fingers
انگشتان بی نرمش،غیر قابل انعطاف

11. all ten fingers are impressed on the fingerprint sheet
هر ده انگشت روی ورقه ی انگشت نگاری فشار داده می شوند (اثر می گذارند).

12. gloves protect fingers from frostbite
دستکش انگشتان را از سرما زدگی حفظ می کند.

13. his frozen fingers could not perform their office
انگشتان یخ زده ی او نمی توانستند کار خود را انجام بدهند.

14. with his fingers he beat a rhythm
با انگشتانش روی میز ضرب گرفت.

15. with his fingers he rapped (a tune) on the table
با انگشتانش روی میز ضرب گرفت.

16. burn one's fingers
(به خاطر کنجکاوی یا فضولی زیاد و غیره) خود را دچار مخمصه کردن،خود را در گرفتاری انداختن

17. cross one's fingers
انگشتان خود را به صورت صلیب در آوردن (به عنوان دعا یا هنگام خطر و غیره)

18. snap one's fingers at
ملاحظه ی کسی را نکردن،بی اعتنایی کردن،مراعات نکردن

19. he dug his fingers into the soft earth
او انگشتان خود را در خاک نرم فرو برد.

20. he is four fingers taller than i am
او چهار انگشت از من بلندتر است.

21. to abduct adjoining fingers
انگشت های مجاور را از هم دور کردن

22. to limber the fingers
انگشتان خود را نرمش دادن

23. to snap one's fingers
بشکن زدن،(با انگشتان) صدای ترق تروق ایجاد کردن

24. two of his fingers were severed
دو تا از انگشتانش قطع شدند.

25. i licked my own fingers
انگشتان خودم را لیسیدم.

26. ink had stained her fingers and her sleeves
جوهر انگشتان و آستین های او را لک کرده بود.

27. muscles which adduct the fingers
عضلاتی که انگشت ها را به هم نزدیک می کنند

28. my daughter mehri's long fingers
انگشتان کشیده ی دخترم مهری

29. the bride and groom's fingers were intertwined
انگشتان دست های عروس و داماد در هم جفت شده بود.

30. the old man's gouty fingers
انگشتان نقرسی (و باد کرده ی) پیرمرد

31. have (or keep) one's fingers crossed
برای چیزی یا کاری نگران بودن یا دعا کردن،خدا خدا کردن

32. he beat time with his fingers on the table
با انگشتانش روی میز ضرب گرفت.

33. she gently disengaged the child's fingers which were wrapped around the candy
او به آرامی انگشتان بچه را که دور آب نبات حلقه شده بود از هم باز کرد.

34. the children sat dabbling their fingers in the water
بچه ها نشسته بودند و با انگشتان خود در آب بازی می کردند.

35. the honey made the child's fingers sticky
عسل انگشتان کودک را چسبناک کرد.

36. the rustic old man's gnarled fingers
انگشتان زبر و پینه بسته پیرمرد روستایی

37. there was blood on his fingers
انگشتانش به خون آغشته بود.

38. a messy pen that blackened my fingers
قلم کثیف کننده ای که انگشتانم را سیاه کرد

39. he nipped my ear between his fingers and pulled
گوشم را میان دو انگشتش گرفت و کشید.

40. i felt the pressure of his fingers on my wrist
فشار انگشتانش را بر مچ دستم احساس کردم.

41. pari touched the flowers with uncertain fingers
پری با حالت تردیدآمیز گل ها را با انگشت لمس کرد.

42. to tap a message with the fingers
بازدن انگشتان پیام فرستادن

43. he smoothed down his hair with his fingers
با انگشتانش موی خود را صاف کرد (خواباند).

44. he put his hand on the table and splayed his fingers
دست خود را روی میز گذاشت و انگشتان خود را از هم جدا کرد.

45. he put his hand on the table and spread out his fingers
دستش را روی میز گذاشت و انگشتان خود را از هم باز کرد.

46. throughout the meeting he was either chewing his pencil or fidgetting with his fingers
در طول جلسه،او یا مداد خود را می جوید و یا با انگشتان خود بازی می کرد.

پیشنهاد کاربران

حدیثه میشه حرت
انگشت
Hcfuho
fingerبه معنی انگشت هست چونsجمع گرفته میشه انگشتان
انگشتان دست

بپرس