fine tune


(مجازی) تعدیل و تنظیم کردن، آماده و میزان کردن، آمادن، (دکمه ی رادیو یا تلویزیون و غیره را) تنظیم کردن، (روی ایستگاه فرستنده) میزان کردن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: fine-tunes, fine-tuning, fine-tuned
(1) تعریف: to manipulate the controls on (a receiver) in order to get the best reception available.
مشابه: align

(2) تعریف: to make necessary adjustments for the improvement or effectiveness of (a program, policy, action, or the like).
مشابه: align

پیشنهاد کاربران

اصلاحات ( تغییرات ) ریز و دقیق انجام دادن روی چیزی تا بهترین عملکرد ممکن رو داشته باشه
تنظیم ظریف
جرح و تعدیل کردن
میزان کردن
ارتقاء دادن
به طور دقیق تنظیم کردن
ریزتنظیم
ریزتنظیم کردن
تنظیم دقیق ( کردن )
به دقت تنظیم کردن
اصلاح کردن

بپرس