find your feet

پیشنهاد کاربران

خود را پیدا کردن
ارزیابی درستی از خود پیدا کردن ( در شرایط جدید )
I asked Susie if I could stay with her till I found my feet.
ازش خواهش کردم اگر بشود بمونم پیشش تا وقتیکه خودم را پیدا کنم ( اعتماد به نفسم بره بالا ) ( بتوانم خودم را وفق بدهم با شرایط جدید )
در اصطلاح فارسی و در زمینه شغلی میتونه معادل �جا افتادن در شغل و حرفه جدید� باشه
با چیزی راحت شدن
رسیدن به کارآمدترین و مولدترین نرخ انجام کاری
شروع به انجام کاری به خوبی و با اطمینان کامل ، پس از آنکه در ابتدا کندتر یا مردد بودی
قلق یک کار جدید رو پیدا کردن
حرف اضافش in هس
جای پای خود را محکم کردن و با اصول کاری جدید آشنا شدن و قلق ان کار را یاد گرفتن
راه افتادن در کاری جدید
راهتو پیدا کن
خو گرفتن با شرایط جدید
اعتماد بنفس پیدا کردن
آپدیت شدن و تنظیم با محیط جدید

بپرس