fifth

/ˈfɪfθ//fɪfθ/

معنی: پنجم، پنجمین، پنجمی، خامس
معانی دیگر: یک پنجم، خمس، (سنجش آبگونه ها) یک پنجم گالن یا45 کوارت

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
• : تعریف: indicating rank or position between fourth and sixth.
اسم ( noun )
(1) تعریف: one of five equal parts of a whole.

(2) تعریف: the member of a series between fourth and sixth.
قید ( adverb )
• : تعریف: in a position between fourth and sixth.

جمله های نمونه

1. fifth grade
کلاس پنجم

2. the fifth of september
پنجم سپتامبر

3. the fifth story
طبقه پنجم

4. the fifth student in the class
پنجمین شاگرد کلاس

5. the fifth year
سال پنجم

6. from the fifth century onward
از قرن پنجم به بعد

7. he came in fifth
او نفر پنجم شد.

8. i played the fifth hole well
خان پنجم را خوب بازی کردم.

9. the earth is the fifth largest planet of the solar system
زمین از نظر بزرگی پنجمین سیاره ی منظومه ی شمسی است.

10. his flat is on the fifth floor of this ten-storey block
آپارتمان او در طبقه ی پنجم این ساختمان ده طبقه است.

11. the act received royal assent on the fifth of october
لایحه در تاریخ پنج اکتبر به صحه ی ملوکانه رسید.

12. i have no adequate notion of what the fifth dimension means
من تصور کافی درباره ی مفهوم بعد پنجم ندارم.

13. let us antedate the meeting from the tenth to the fifth of khordad
بیایید تاریخ جلسه را از دهم به پنجم خرداد جلو بیاندازیم.

14. A fifth year of drought is expected to have dramatic effects on the California economy.
[ترجمه گوگل]انتظار می رود پنجمین سال خشکسالی اثرات چشمگیری بر اقتصاد کالیفرنیا داشته باشد
[ترجمه ترگمان]انتظار می رود که سال پنجم خشکسالی تاثیرات چشمگیری در اقتصاد کالیفرنیا داشته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Today's victory is the fifth that the Irish team has chalked up this year.
[ترجمه گوگل]پیروزی امروز پنجمین پیروزی تیم ایرلند در سال جاری است
[ترجمه ترگمان]پیروزی امروز پنجمین پیروزی تیم ایرلند در سال جاری است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. They'd made her feel like a fifth wheel.
[ترجمه گوگل]آنها باعث شده بودند که او احساس کند یک چرخ پنجم است
[ترجمه ترگمان]آن ها او را مانند چرخ پنجم کرده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. It's the fifth time that I've been to America.
[ترجمه گوگل]این پنجمین بار است که به آمریکا می‌روم
[ترجمه ترگمان]پنجمین باری است که به آمریکا رفته ام
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. He finished fifth in the race.
[ترجمه گوگل]او در این مسابقه پنجم شد
[ترجمه ترگمان]او در مسابقه پنجم شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. Take the lift to the fifth floor.
[ترجمه گوگل]با آسانسور به طبقه پنجم بروید
[ترجمه ترگمان]آسانسور را به طبقه پنجم ببر
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

20. Up to now,I've read as far as the fifth chapter,the second volume of "The War and Peace".
[ترجمه گوگل]تا به حال من تا فصل پنجم، جلد دوم «جنگ و صلح» را خوانده ام
[ترجمه ترگمان]تا کنون، تا به فصل پنجم، کتاب دوم \"جنگ و صلح\" را خوانده ام
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

پنجم ()
fifth

پنجمین ()
fifth

پنجمی ()
fifth

خامس ()
fifth

تخصصی

[ریاضیات] پنجمین، پنجم

انگلیسی به انگلیسی

• number 5 in a series; one part of five equal parts, 1/5
next after the fourth; being one of 5 equal parts
the fifth item in a series is the one that you count as number five.
a fifth is one of five equal parts of something.

پیشنهاد کاربران

پنجم، پنجمین
مثال: She lives on the fifth floor of the building.
او در طبقه پنجم ساختمان زندگی می کند.
در نجوم بهش میگند در خانه پنجم

بپرس