fervent

/ˈfɜːrvənt//ˈfɜːvənt/

معنی: با حرارت، ملتهب، باحمیت، پرشور وشعف
معانی دیگر: گرم، سوزان، تفسان، (عشق و پندار و غیره) پر تب و تاب، پرحرارت، پر اشتیاق، داغ

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: fervently (adv.), ferventness (n.)
(1) تعریف: having or expressing warmth, depth, or intensity of feeling.
متضاد: apathetic, damp, lukewarm
مشابه: ardent, feeling, fierce, heated, hot, lyrical, passionate, romantic, strong, torrid

- The leaders expressed a fervent desire for peace.
[ترجمه گوگل] رهبران ابراز تمایل شدید برای صلح کردند
[ترجمه ترگمان] رهبران اشتیاق پرشوری برای صلح ابراز داشتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: hot; glowing.
مشابه: burning

جمله های نمونه

1. fervent love
عشق سوزان

2. fervent patriotism
وطن دوستی پر شور

3. the fervent heat of the desert sun
گرمای سوزان آفتاب صحرا

4. then he began setting fervent kisses upon her hands
سپس شروع کرد به دادن بوسه های آتشین بر دستان او

5. It is his fervent hope that a peaceful solution will soon be found.
[ترجمه گوگل]او امیدوار است که به زودی راه حلی مسالمت آمیز پیدا شود
[ترجمه ترگمان]این امید سوزان اوست که به زودی راه حلی صلح آمیز پیدا خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. It is my fervent hope that you will be able to take this project forward.
[ترجمه گوگل]امیدوارم بتوانید این پروژه را به پیش ببرید
[ترجمه ترگمان]این امید من است که شما می توانید این پروژه را به جلو ببرید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He's a fervent believer in free speech.
[ترجمه رامین] او طرفدار پر و پا قرص آزادی بیان است.
|
[ترجمه گوگل]او به آزادی بیان معتقد است
[ترجمه ترگمان]او معتقد به آزادی بیان آزاد است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. It was a debate which aroused fervent ethical arguments.
[ترجمه رامین] مناظره ای بود که مباحث اخلاقی پرشوری را ایجاد کرد.
|
[ترجمه گوگل]این بحثی بود که بحث های اخلاقی شدیدی را برانگیخت
[ترجمه ترگمان]بحثی بود که بحث های اخلاقی پرشوری را برانگیخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. This can lead to fervent acceptance or rejection uninformed by understanding, the imposition of one mode of thinking on another.
[ترجمه گوگل]این می تواند منجر به پذیرش یا طرد شدید بدون آگاهی از درک، تحمیل یک شیوه تفکر بر دیگری شود
[ترجمه ترگمان]این می تواند منجر به پذیرش پرشور یا طرد شدن از طریق درک، تحمیل یک حالت تفکر بر دیگری شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. He became the most fervent sort of convert.
[ترجمه Edris nozari] او تبدیل به پرشورترین نوع تازه کشیشها شد
|
[ترجمه گوگل]او پرشورترین نوع مسلمان شد
[ترجمه ترگمان]او تبدیل به the sort شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. At that time I was a fervent believer in the civil service system.
[ترجمه رامین] در آن زمان من طرفدار پر و پا قرص سیستم خدمات مدنی بودم.
|
[ترجمه گوگل]در آن زمان من به سیستم خدمات کشوری معتقد بودم
[ترجمه ترگمان]در آن زمان من معتقد به نظام خدمات شهری بودم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. A fervent supporter of Home Rule, he had converted to the Roman Catholic faith.
[ترجمه گوگل]او که از طرفداران سرسخت حکومت خانه بود، به مذهب کاتولیک رومی گروید
[ترجمه ترگمان]او یکی از حامیان سرسخت قانون خانگی بود که دین کاتولیک رومی را تغییر داده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Such emotionally fervent piety was also provided with a catalyst in the devotional use of images.
[ترجمه گوگل]چنین تقوای پرشور عاطفی نیز با کاتالیزوری در استفاده عبادی از تصاویر فراهم شد
[ترجمه ترگمان]چنین piety از لحاظ عاطفی نیز با یک کاتالیزور در استفاده devotional از تصاویر فراهم شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Needless to say, it is still a fervent catch-cry in the Boston schools.
[ترجمه گوگل]نیازی به گفتن نیست که هنوز هم در مدارس بوستون یک فریاد پرشور است
[ترجمه ترگمان]نیازی به گفتن نیست که هنوز هم در مدارس بوستون گریه شدیدی وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Ashley offered up a fervent thanks.
[ترجمه گوگل]اشلی صمیمانه تشکر کرد
[ترجمه ترگمان]اشلی با تشکر از او تشکر کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. The island had responded particularly to the fervent missionary work of the itinerant Baptist preachers in the early years of the century.
[ترجمه گوگل]این جزیره به ویژه به کار تبلیغی پرشور واعظان دوره گرد باپتیست در سال های اولیه قرن پاسخ داده بود
[ترجمه ترگمان]این جزیره به ویژه به کار پر شور و پر شور و هیجان واعظان باپتیست دوره گرد در اوایل این قرن پاسخ داده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

با حرارت (صفت)
strenuous, earnest, hot, adust, fervent, ebullient, hot-blooded, warm, hipped-up

ملتهب (صفت)
fervent

باحمیت (صفت)
fervent

پرشور وشعف (صفت)
fervent

انگلیسی به انگلیسی

• ardent, passionate, intense, enthusiastic, zealous; hot, burning
someone who is fervent about something has strong and enthusiastic feelings about it.

پیشنهاد کاربران

ardent, devout, earnest, enthusiastic, heartfelt, impassioned, intense, vehement
باحرارت، باحمیت، پرشور وشعف، ملتهب
دوآتیشه
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : fervidness / fervor
✅️ صفت ( adjective ) : fervid / fervent
✅️ قید ( adverb ) : fervidly / fervently
مشتاق
پر شور و حرارت
( برای عشق یا دمای هوا به معنای سوزان )
The feeling of happiness with you is multiplied at the peak
احساس خوشبختی باتو در اوج چندین برابر افزایش می یابد

بپرس